کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

سلام کتاب – ۱۴۹ (گامی به سوی ادبیات فدراتیو)

۲ تیر ۱۳۹۳

 

چهارشنبه هفته گذشته نتایج اولین دوره جایزه ادبی کرمانشاه اعلام شد. کسانی که اخبار فرهنگی و ادبی را دنبال می‌کنند، حتما در این چند روزه گذشته خبرش را دیده‌اند: داوران بخش کشوری -احمد غلامی، یونس تراکمه و علی خدایی- رمان «سنگ و سایه» محمدرضا صفدری را به عنوان بهترین رمان سال ۹۲ انتخاب کردند و از میان مجموعه‌داستان‌های سال گذشته نیز تنها به تقدیر از «برکه‌های باد» رضا جولایی بسنده کردند. بخش کرمانشاه جایزه نیز در دو بخش ادبیات فارسی‌زبان و ادبیات کُردزبان برگزار شد که مجموعه‌داستان «کمی دورتر از آدم‌ها» نوشته حسین فعله‌گری و «وراوه‌یل و هورفام ئه‌سب» نوشته چنگیز اقبالی برگزیده‌های این بخش بودند. در مراسم پایانی این جایزه از منصور یاقوتی -از پیشکسوتان داستان‌نویسی کرمانشاه- هم تقدیر شد.

برگزاری چنین جایزه‌ای به‌خودی‌خود اتفاقی فرخنده و محترم است. موضوع این است که بعد از مهاجرت‎‌های افسارگسیخته دهه سی (از روستاها به شهرهای کوچک، و از شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ، و از شهرهای بزرگ به پایتخت)، از دهه چهل به بعد مدام اندیشمندان و برنامه‌ریزان و مدیران ایرانی از لزوم تمرکززدایی حرف زده‌اند و تئوریزه‌اش کرده‌اند، اما در عمل همیشه اتفاق‌هایی افتاده که بر تمرکزگرایی بیش از پیش امکانات و خدمات در پایتخت دامن زده و البته این مقوله‌ای نیست که تنها به حکومت‌ها و دولت‌ها ربط پیدا کند؛ مقوله‌ای است که بیش از هر چیزی به فرهنگ عمومی جامعه مربوط است. نمونه این ماجرا را در ادبیات می‌توان عیان دید: بسیاری از نویسنده‌هایی که در شهرهای خود پا گرفتند و نخستین آثارشان را خلق کردند -و خوشبختانه نه همه‌شان- از یک زمانی به بعد به این نتیجه رسیدند که سقف شهرشان برای‌شان کوتاه است و باید به مرکز بیایند. همین است که امروز کمتر نویسنده شناخته‌شده‌ای در شهرستان‌ها مانده. و همین شده که تهران علاوه بر پایتخت سیاسی، -به تعبیر احمد غلامی- به پایتخت ادبی هم تبدیل شده. پایتخت بودن بد نیست، اما متمرکز شدن همه‌چیز در پایتخت بی‌تردید عارضه‌ای است که هیچ بویی از عدالت نبرده و توازن تقسیم ثروت و اندیشه و رفاه و هر چیز دیگری را در جامعه ایرانی برهم می‌زند. جایزه‌های ادبی‌ای نظیر جایزه ادبی کرمانشاه یا بوشهر این تمرکزگرایی را هدف گرفته‌اند. فعالان فرهنگی این شهرها لابد نشسته‌اند و با خودشان فکر کرده‌اند که تا کی قرار است همه اتفاق‌های مهم ادبی در تهران رقم بخورد. و تا کی قرار است فقط نویسنده‌های پایتخت‌نشین در سطح ملی شناخته شوند. و تا کی قرار است هر نویسنده‌ای که در شهرشان بالید، برای ترقی و پیشرفت بلند شود برود تهران. حالا آن‌ها عزم‌شان را جزم کرده‌اند که پیش‌تر از مدیران و صاحبان صنایع و سرمایه‌دارها و سرمایه‌گذارها، در برابر یک‌تنه تازیدن پایتخت در همه عرصه‌ها قد علم کنند. شاید هنوز بنیه ضعیفی داشته باشند و هنوز نتوانند به‌تمامی روی پای خودشان بایستند و نیاز به همراهی و همفکری و همدلی نویسنده‌ها و فعالان ادبی پایتخت‌نشین داشته باشند، اما بی‌تردید اگر خسته نشوند و پایمردی کنند، می‌توانند بذر خوبی را سرزمین‌شان بکارند که روزی بار خواهد داد. شکی نیست؛ این اتفاق را بسیاری از سرزمین‌های آن‌سوی دریاها تجربه کرده‌اند و کافی است ما نگاهی یا نیم‌نگاهی به آن تجربه‌ها داشته باشیم و نخواهیم آزموده را خود دوباره بیازماییم.

 

گروه‌ها: سلام کتاب

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد