کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

سلام کتاب – ۱۵۷ (شخصیتِ داستانی مترسک نیست)

۲۷ مرداد ۱۳۹۳

جیمز هیلتون / کاوه فولادی‌نسب

 

بارها از من پرسیده شده که چطور یک نفر می‌تواند در داستانش شخصیتی دوست‌داشتنی خلق کند. به نظر من بدترین راه ممکن این است که او قلم و کاغذش را بردارد یا پشت ماشین‌تحریرش بنشیند و به خودش بگوید «حالا می‌خوام یه شخصیت دوست‌داشتنی خلق کنم.» حقیقت امر این است که فرایند آفرینش هنری فرایندی اسرارآمیز است، حتی برای خالقش. همان‌طور که جی. کی. چسترتون گفته، میان این‌که کاری چطور باید باشد و این‌که چطور می‌توان آن کار را انجام داد، تفاوت وجود دارد. تنها فوت‌وفنی که من در نویسندگی به آن قایلم این است که باید حرفی برای گفتن یا داستانی برای تعریف کردن داشت و درعین‌حال باید به ساده‌ترین و تأثیرگذارترین شکل ممکنْ آن حرف را گفت یا آن داستان را تعریف کرد. تا آنجایی که به سبک مربوط می‌شود، من آدم عملکردگرایی هستم. اگر جمله‌ای معنای مورد نظرم را دقیقاً منتقل کند، دوست دارم از آن استفاده کنم و حتماً راضی خواهم بود. از سبکی که از کلمه‌های نامتعارف استفاده می‌کند، بیزارم. چنین سبکی می‌خواهد خواننده را مرعوب کند و او را به سراغ فرهنگ لغات بفرستد، یا به او احساسی مغرورانه بدهد و این فکر را در او ایجاد کند که چون چیزی را که دارد می‌خواند،‌ درست و حسابی نمی‌فهمد، پس حتماً قوای ذهنی‌اش دارد به‌شکلی خارق‌العاده افزایش می‌یابد. من هر کلمه‌ای را که به نظرم مفید باشد، استفاده می‌کنم، حتی اگر آدم‌های وسواسی به آن اعتراض کنند. به نظر من خلق شخصیت یکی از آن کارهایی است که قابل یادگیری نیست و به‌راحتی هم نمی‌شود آن را جعل کرد. البته هرکسی می‌تواند آدمکی بسازد که مجموعه‌ای از خصوصیت‌ها مثل برچسب به او چسبانده شده است. حتی بعضی نویسنده‌ها موفق شده‌اند مردم را متقاعد کنند که خلق شخصیت همین است. به همین دلیل این روزها کلمه شخصیت کم‌کم دارد معنای دومی پیدا می‌کند. می‌گوییم این مرد یک شخصیت است و منظورمان این است که او کمی، فقط کمی، عجیب و غریب است. هر بازیگر تئاتری می‌داند که بازی کردن نقش یک آدم عجیب و غریب خیلی آسان‌تر از مجسم کردن یک آدم عادی است که ممکن است شما باشید یا خود من. شخصیت‌های یک اثر خلاقه خوب باید مثل آدم‌های واقعی زنده باشند، باید گرمایی درونی داشته باشند. سر والتر اسکات وقتی می‌خواست شخصیت جدیدی را در رمان‌هایش معرفی کند، معمولا کارش را با موهای او شروع می‌کرد و با پاشنه پایش تمام، و فهرستی کامل و جامع از لباس‌ها و مشخصات ظاهری او ارائه می‌داد. نتیجه این بود که شما به‌عنوان خواننده احساس می‌کردید اگر آن شخصیت را جایی ملاقات کنید، حتما او را خواهید شناخت و او حتما همان لباس‌ها را به تن خواهد داشت. فئودور داستایفسکی یا چارلز دیکنز وقتی شخصیتی را به شما معرفی می‌کنند، فکر می‌کنید که حتی با چشم‌های بسته هم او را خواهید شناخت. شاید متوجه شده باشید که تا اینجای کار از جواب دادن به سؤالی که در ابتدا مطرح کردم، طفره رفته‌ام. چطور یک نفر می‌تواند در داستانش شخصیتی دوست‌داشتنی خلق کند؟ بی‌پرده بگویم، نمی‌دانم. اگر شما داستانی برای گفتن داشته باشید و آن را به‌سادگی و بدون های‌و‌هوی بگویید، بعضی از شخصیت‌ها ممکن است دوست‌داشتنی از آب دربیایند و بعضی دیگر نه. به‌سختی می‌توانید شخصیتی را صرفا برای دوست داشته شدن خلق کنید. اما می‌توانید امیدوار باشید که بعضی وقت‌ها بعد از این‌که کارتان با شخصیتی تمام شد، زنگی در قلبتان به صدا درآید و البته پس از آن هم در قلب خواننده‌ها‌یتان.

 

 

گروه‌ها: سلام کتاب

تازه ها

گمان می‌بری رسول درمیان برگ‌های دفتر زندگی گم شده

والس پی‌رنگ با سمفونی تردید

خمسه‌خمسه‌های نامرئی

آوای فاخته

فاخته‌ای زیر سقف خاکستری

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد