کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

سلام کتاب – ۱۶۳ (فنجانی که می‌لغزد)

۷ مهر ۱۳۹۳

روی سورلز / کاوه فولادی‌نسب

بیایید با یک فنجان چای شروع کنیم. چنین صحنه‌ای را تصور کنید: یک نفر فنجان چای باارزشی را که روی سطح صاف میز قرار دارد، به‌آرامی به‌سمت لبه آن هل می‌دهد. تا وقتی‌که فنجان چای نزدیکی‌های وسط میز است، هیچ درامی وجود ندارد. ولی همان‌طور که فنجان آرام‌آرام به لبه میز نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود، به‌خصوص وقتی‌که در لبه میز تکان‌تکان می‌خورد و به نظر می‌رسد که مهیای افتادن روی زمین است، به‌تدریج تعلیق و درام به وجود می‌آید: احساس کنجکاوی برای این‌که بعد چه اتفاقی خواهد افتاد.
این فنجان چای را به‌عنوان شخصیت مرکزی و آن لحظه‌ای را که فنجان در لبه میز تکان‌تکان می‌خورد، به‌عنوان لحظه شروع داستان در نظر بگیرید. شخصیت خیالی شما دوران کودکی‌ای داشته، دوران رشد و بلوغی داشته و در زندگی خیالی‌اش تجربه‌های مختلفی را پشت سر گذاشته. او امروز صبح از خواب بیدار شده، دوش گرفته، مسواک زده و لباس پوشیده. همه این رویدادها مشابه آن زمانی است که فنجان در نزدیکی‌های وسط میز بود. ولی حالا -در لحظه‌ای که داستان شروع می‌شود- ما او را می‌بینیم که در آستانه‌ای قرار دارد و سکندری می‌خورد.
این لحظه‌ای مناسب است برای این‌که داستانتان را شروع کنید. هیچ‌چیز دیگر مثل سابقش نخواهد بود، تغییر نزدیک است، تعلیق دارد نفوذ می‌کند و خواننده می‌خواهد بداند که بعد چه اتفاقی خواهد افتاد.
اولین جمله هر داستانی یک کارکرد بنیادین دارد. هدف اولیه و قطعی آن -علاوه بر هر کارکرد یا هدف دیگری که ممکن است داشته باشد- این است که خواننده را وادار کند جمله دوم را هم بخواند. پاراگراف اول نیز باید خواننده را وادارد که پاراگراف دوم را بخواند، و الی آخر.
خلق داستان کم‌و‌بیش شبیه عشق‌بازی است. برای هردوی این کارها شگردهای مشابهی وجود دارد: کمی اغواگری، توطئه‌چینی برای لذت (به‌منظور همراه شدن خواننده با داستان) و توجه به وضعیت ذهنی کسی که در این توطئه همدست است.
وقتی خواننده می‌نشیند و یک مجله یا یک مجموعه داستان را باز می‌کند، با دنیایی بسیار واقعی و مملو از فشار احاطه شده و نیاز دارد که با واقعیت تغییرشکل‌یافته داستان شما اغوا شود. دنیای واقعی خواننده آکنده است از تصویرهای واضح، پدیده‌ها و آدم‌هایی که توجهش را جلب می‌کنند، مشکلات شخصی و کشمکش‌های واقعی. چگونه می‌توانیم با این دنیای واقعی رقابت کنیم؟ خوبی کار اینجاست که وقتی خواننده مجله را برمی‌دارد و می‌رود سراغ بخش داستان کوتاه، دلش می‌خواهد از همه چیزهایی که زندگی‌اش را احاطه کرده‌اند، دور شود.
خواننده دلش می‌خواهد با واقعیتی تغییرشکل‌یافته درگیر شود. او می‌خواهد بچه‌ها، آشپزخانه پر از ظرف‌های کثیف، کار، همسر و مشکلاتش را برای مدتی فراموش کند. او -وقتی شروع به خواندن می‌کند- در جبهه ماست. کاری که ما باید بکنیم این است که او را ناامید نکنیم. باید فورا برای او واقعیتی تغییرشکل‌یافته خلق کنیم.
داستان را از اول آن شروع نکنید. نویسنده‌های تازه‌کار داستان‌های بد بی‌شماری را با صدای زنگ بیداری ساعت شروع می‌کنند. قهرمان داستان بیدار می‌شود، تنش را کش‌و‌قوس می‌دهد، از رختخواب بیرون می‌آید، دوش می‌گیرد، اصلاح می‌کند، مسواک می‌زند و صبحانه می‌خورد. ما جزییات پیش‌پاافتاده زیادی را در زندگی شخصی او می‌بینیم که به‌طور دقیق توصیف شده‌اند. ممکن است جایی در صفحه سوم داستان اتفاق جذابی بیفتد، ولی خواننده‌های معدودی چنین داستان‌هایی را آن‌قدری تحمل می‌کنند که به آن اتفاق جذاب بربخورند. آن‌چه از این واقعیت استنباط می‌شود این است که باید مستقیم بروید سرِ اصل مطلب. داستان را از جایی شروع کنید که فنجان چای شروع می‌کند به تکان‌تکان خوردن. به‌عبارت‌دیگر داستان را از نزدیک‌ترین نقطه منطقی به پایانش شروع کنید.

گروه‌ها: سلام کتاب

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد