کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

سلام کتاب – ۱۶۵ (کنار باغ لوگزامبورگ)

۲۸ مهر ۱۳۹۳

«خبر برنده‌شدن‌تان را کجا شنیدید؟»
«راستش در خیابان بودم. بله در خیابان بودم که دخترم به من اطلاع داد.»
«اوه! دخترتان به تلفن همراه‌تان زنگ زد؟»
«بله، بله، بله خیلی تحت‌تاثیر قرار گرفتم. این خبر به‌طور خاصی برایم لذت‌بخش بود چرا که من یک نوه‌ سوئدی دارم.»
«شما کجا بودید؟ در مرکز پاریس؟ دقیقا در کدام خیابان؟»
«اوه! دقیقا کنار باغ لوکزامبورگ بودم.» (خبرگزاری ایسنا)
این، بخشی از نخستین گفت‌وگوی پاتریک مودیانو پس از دریافت نوبل ادبی ۲۰۱۴ است؛ مصاحبه‌ای با هلن هرنمارک. این روزها درباره‌ی مودیانو زیاد گفته‌اند و زیاد خوانده‌ایم، پس من -برای این که تکرار مکررات نکرده باشم- از اطلاعات زندگی‌نامه‌ای‌یی نظیر این که مودیانوی ۶۹ساله مادر بلژیکی و پدری ایتالیایی یهودی داشته و کودکی سختی را گذرانده و برادرش را در کودکی از دست داده و از طریق مادرش با رمون کنو -نویسنده‌ی بزرگ فرانسوی- آشنا شده و از او درس خصوصی گرفته و همین شده که اولین کتابش را معتبرترین بنگاه انتشاراتی فرانسه -یعنی گالیمار- منتشر کرده، و تا به حال جایزه‌های معتبری مثل گنگور و جایزه‌ی آکادمی ملی فرانسه را برده، و آدم گوشه‌گیری است و بیست‌ونه کتاب نوشته و غیره درمی‌گذرم.
پاتریک مودیانو برای من نویسنده‌ای است که به گم‌گشتگی انسان معاصر، بی‌هویتی، خلأهای زندگی شهری امروز (به خصوص در پاریس، که یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های داستان‌های اوست) و فقدان عشق (و جایگزین شدن آن با اروتیسم، گیریم بسیار پوشیده و نهان) می‌پردازد. جالب این که او این مفاهیم را معمولا در قالب آثاری با ساختار پلیسی / ماجرایی ارائه می‌دهد؛ ترکیب یا کمپوزیسیونی پارادوکسیکال، که رمانتیسمی اخته‌شده را به ماجراجویی‌ای آکنده‌شده پیوند می‌زند. منظور از این ساختار پلیسی / ماجرایی البته خلق آثار تریلری به شیوه‌ی سینمای هالیوود نیست؛ شکلی از کشف و جست‌وجوگری در فضای گروتسکی خفیف‌شده است که یا مانند «تصادف شبانه» توسط شخصیت اصلی رمان شکل می‌گیرد، یا مانند «در کافه‌ی جوانیِ گم‌شده» در مواجهه با ساختار کولاژواری که این رمان چندآوایی پیش روی خواننده به تصویر می‌کشد، در ذهن و به دست اوست که ساخته و پرداخته می‌شود. از این حیث به نظر می‌رسد مودیانو دارد به شیوه‌ای رادیکال به سراغ سرچشمه‌ها می‌رود و درون‌گرایی گوگولی را -که بعدها در آثار چخوف به بلوغ می‌رسد- به برون‌گرایی آلن‌پویی -که بعدها موپاسان به شکلی خلاقانه ابعادش را گسترش می‌دهد- پیوند می‌زند. شاید از همین ره است که بارها و بارها درباره‌اش گفته‌اند او نویسنده‌ای است که با استادیِ تمام خواننده را درگیر ماجرایی می‌کند که هرگز اتفاق نمی‌افتد. جهان داستانیِ آثار مودیانو جهان پیوسته‌ای است که در هر یک از آثار او بخشی یا شمه و شمایی از آن پیش چشم خواننده به نمایش گذاشته می‌شود. خودِ او در همان مصاحبه‌اش با هلن هرنمارک بعد از دریافت نوبل ادبی گفته: «…من همیشه حس می‌کردم دارم یک کتاب می‌نویسم. این بدین معناست که ۴۵ سال است در حال نگارش یک کتاب به روشی منقطع هستم.»

گروه‌ها: سلام کتاب

تازه ها

تطور آقای مفتش

مردی خسته از کراوات‌های سرخ

زندگی دیگران

نزدیک شو اگرچه نگاهت ممنوع است*

بوی پرنده‌مرده می‌آید

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد