کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

سلام کتاب – 175 (نگاه کردن توی آینه)

19 ژانویه 2015

هالی برنت / کاوه فولادی‌نسب

وقتی به قضاوت کار خودتان می‌نشینید، باید دنبال چه ایرادهایی بگردید؟ اول باید سراغ نقاطی بروید که در آن‌ها در گفتن حرف‌تان موفق نبوده‌اید؛ چه به خاطر کم‌نویسی و چه به خاطر پرنویسی. اولین نکته‌ای که باید نگرانش بود، تعادل میان اجزای داستان است. اگر این کار به‌درستی انجام شود، معمولا همه لحظه‌هایی که ممکن است برای خواننده ملال‌آور یا زیادی مبهم باشند، برطرف خواهند شد. معمولا در آثار نویسنده‌های تازه‌کار شروع داستان بیش از حد طولانی است و بیشترِ وقت‌ها از روی انفجار -صحنه اصلی- خیلی سریع و سردستی عبور می‌شود. صحنه اصلی را -هرجای داستان‌تان که هست- دوست داشته باشید و مطمئن شوید که به‌طور کامل محقق شده، به شکل آشکار مجسم شده و به‌درستی درک شده. حتی اگر تکنیک‌تان این است که پوشیده بنویسید و همه‌چیز را نگویید، بازهم باید حواس‌تان به این نکته باشد: منطق داستان باید آن‌قدر کامل باشد که خواننده بتواند کلیدهایی را برای خودش پیدا کند.
دومین چیزی که باید دنبالش بگردید، دقیق و باورپذیر بودن شخصیت‌هایی است که خلق کرده‌اید. این نکته را رمان‌نویس‌ها می‌دانند، اما به همان اندازه برای داستان کوتاه‌نویس‌ها هم مهم است. خواننده دلش می‌خواهد اطلاعاتی را درباره شخصیت‌ها داشته باشد. اگر نتوانید این اطلاعات را به او بدهید، نمی‌توانید کنجکاوی او را ارضا کنید. در این صورت از نظر خواننده شما به‌اندازه کافی به شخصیت نزدیک نیستید و نمی‌توانید ادعا کنید که رفتار او در هر وضعیت و موقعیتی برای‌تان قابل پیش‌بینی است.
موضوع بعدی‌ای که باید بررسی کنید، حرف‌هایی است که شخصیت‌ها می‌زنند. حرف‌های‌شان را با صدای بلند بخوانید؛ حتی برای خودتان. ببینید آیا سخت، مغلق، غیرطبیعی و متظاهرانه صحبت می‌کنند یا نه، و از خودتان بپرسید که آهنگ کلام‌شان برای آن شخصیت‌هایی که شما می‌خواسته‌اید خلق کنید، مناسب است یا نه. گفت‌وگو باید طبیعی و اتفاقی به نظر بیاید، نه از‌پیش‌فکرشده.
این همه چیزی بود که من می‌توانستم بگویم. کسی که متأسفانه نامش را به یاد نمی‌آورم، گفته: «اگر نوشتن داستانی برای خودتان ملال‌آور نباشد، خواندنش هم برای دیگران ملال‌آور نخواهد بود.» موقع نوشتن وقتی احساس می‌کنم بخشی از داستان دارد کسلم می‌کند، آن را رها می‌کنم و می‌روم سراغ نقطه بعدی که برایم جذاب است. همیشه هم قصدم این است که بعدا برگردم و آن جای خالی را پر کنم. ولی معمولا وقتی دوباره به سراغش می‌روم، می‌بینم هیچ نیازی به آن ندارم و کلماتی را که ننوشته‌ام، از دست نداده‌ام.
تعهد نویسنده به خواننده این است که بی‌میلی او را به خواندن برطرف کند. ما باید او را سر ذوق بیاوریم؛ نه با نوشتن چیزهایی که فکر می‌کنیم او دوست دارد بخواند، بلکه به‌وسیله مهارت و احساسمان. پس با چیزی که خودمان می‌خواهیم بنویسیم، بر علاقه او مسلط می‌شویم. در این صورت او به جایی هدایت می‌شود که ما می‌خواهیم و چیزی را باور می‌کند که ما می‌خواهیم. و هر قدر درگیری ما با داستان عمیق‌تر باشد، درک خواننده هم عمیق‌تر می‌شود.

گروه‌ها: سلام کتاب

تازه ها

مشترک موردنظر در دسترس نمی‌باشد

خداحافظ ای عزیز‌ترین

در ستایش میل

خوانشی استعاری از داستان کوتاه «کارم داشتی زنگ بزن»

خوانشی میان‌رشته‌ای از پی‌رنگ بلوغ دخترانه در داستان کوتاه «فلامینگو»

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد