کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

مدایح بی‌صله ۱۵ / بی‌خیالِ این سوسول‌بازی‌های وارداتی

۲۰ فروردین ۱۳۹۲

گاهی اوقات با خودم فکر می‌کنم راستی راستی این‌هایی که می‌گویند «ناشر خوب ناشری است که برای خودش هیئت تحریریه‌ای داشته باشد و دفتر و دستکی، و کتاب‌ها را قبل از این‌که بپذیرد، بررسی کند و بعد هم که پذیرفت، بدهد دست ویراستارهای درست و حسابی تا خوب چکش‌کاری‌اش کنند…» چی توی کله‌شان می‌گذرد. مگر توی این مملکت زندگی نمی‌کنند؟ اصلاً بررسی یعنی چی؟ پس آزادی چی می‌شود؟ مگر ناشرْ مأمور تفتیش عقاید است که نوشته‌های نویسنده یا مترجمی را بررسی کند؟ وقتی مدیر انتشاراتی نویسنده یا مترجمی را بشناسد یا دست‌کم چندباری باهاش چایی‌ای خورده باشد، سیگاری کشیده باشد، یا وقتی یکی از دوست‌های آقای مدیر یا یکی از کارمندهاش -از حسابدار گرفته تا منشی و آبدارچی- کسی را بشناسند و توصیه‌اش را به آقای مدیر بکنند، دیگر بررسی چه معنایی دارد؟ پس اعتماد چه می‌شود؟ یکی نیست به این‌ها بگوید اگر می‌بینید توی غرب ناشرها از این سیستم‌های بررسی و ویراستاری دارند، دلیلش است که جامعه غربی آن‌همه ایراد دارد، اصلاً مبناش بر بی‌اعتمادی و کلاه‌برداری است. ما این سرزمین گل و بلبل و این مردم زلال‌تر از آب را داریم. مبنای همه کارهامان هم اعتماد و صداقت است. حالا این مثالی که می‌خواهم بزنم، فوتبالی است، اما هرچه باشد، مشتی است نمونه خروار. مگر چند وقت پیش یک آقایی نگفته بود فوتبال آرمانیِ ما آن فوتبالی است که هر بازیکنی خطا کرد، خودش بازی را متوقف کند و بگوید آقا ما خطا کردیم. ما / جامعه ما داریم / دارد به این سمت و سوها حرکت می‌کنیم / می‌کند. آن‌وقت واقعاً چطور بعضی‌ها به خودشان اجازه می‌دهند از ناشرها توقع بررسی و نظارت استصوابی داشته باشند؟ ناشر آزاده ناشری است که وقتی کسی را شناخت یا وقتی کسی را بهش توصیه کردند، دیگر حساس نشود و تمام اعتمادش را نثار طرف کند. بعد هم این تجملات زاید خرج دارد. خرج هم که نیست، برج است. کی می‌تواند از پس‌اش دربیاید؟ بی‌خیالِ این سوسول‌باز‌ی‌های وارداتی. آن‌هم توی این شرایط… توی این اوضاع کتاب‌نخوانی ملت و گرانی کاغذ و امتیاز‌های منفی اداره کتاب وزارت جلیله، که ناشر بینوا نمی‌داند اصلاً تا کی می تواند محلیتی از اعراب داشته باشد… اشکال کار ما ایرانی‌جماعت این است که وقتی جوی ایجاد شد و کسی مظلوم افتاد و دیدیم زورمان بهش می‌رسد، دیگر همه‌مان دل‌مان می‌خواهد یک انگولکی بهش بکنیم. آقاجان، کسی که آمده توی این اوضاع و احوال انتشاراتی باز کرده، بالأخره باید بتواند خرجش را در بیاورد یا نه؟ این چرخ باید بچرخد یا نه؟ چه ایرادی دارد ناشری بردارد کتابی را هزارتا بیشتر از قراردادش با نویسنده یا مترجم چاپ کند؟ آسمان به زمین می‌آید؟ آن‌هایی که این‌همه ادعای کار فرهنگی و روشنفکری دارند، نمی‌توانند سکوت کنند؟ ای بابا… اصلاً پیشنهاد من به ناشرها این است یک‌جوری این موضوع را جابیندازند که وقتی با کسی قرارداد چاپ هزار نسخه می‌نویسند، معناش این باشد که می‌خواهند دوهزارتا چاپ کنند. مملکت ما مملکت عرفی است آقا، جا بیفتد، دیگر جا افتاده و کسی هم اعتراضی نمی‌تواند بکند. این‌طوری که بشود، شما حضرات ناشر هم می‌توانید دیگر راحت کاروبارتان را پیش ببرید. بجنبید آقا، تا دیر نشده بجنبید. در مقطع حساس کنونی غفلت مایه پیشمانی خواهد بود، بی‌بروبرگرد.

گروه‌ها: مدایح بی صله

تازه ها

راه بلند آزادی

از مسجد شیخ‌لطف‌الله تا پارک خیابان لورنسان

مقایسه‌ی تطبیقی دو داستان کوتاه «برادران جمال‌زاده» و «بورخس و من»

جمال‌زاده‌ای که اخوت ازنو آفرید

کارکرد استعاره در داستان «پیراهن سه‌شنبه»‌

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد