کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

نگاهی به آثار و اندیشه‌های امیل زولا و ناتورالیسم ادبی او سلام کتاب – ۹۵ (متهم می‌کنم، پس هستم)

۱۴ بهمن ۱۳۹۱

 

ناتورالیسم در ادبیات فرانسه چنان وامدار امیل زولا (۱۹۰۲ – ۱۸۴۰) است که نام او و ناتورالیسم فرانسوی برای همیشه به هم پیوند خورده است. زولا -خالق آثار سترگی چون «سهم سگان شکاری» (۲-۱۸۷۱)، «آسوموار» (۱۸۷۷)، «نانا» (۱۸۸۰) و «ژرمینال» (۱۸۸۵)- روشنفکر را نماد وجدان بیدار جامعه می‌دانست و وظیفه‌اش را بازنمایی دقیق جامعه و شرایط حاکم بر آن. او در این ایده بازنمایی دقیق جامعه تا آن‌جا پیش می‌رفت که می‌گفت نویسنده باید تخیل را بگذارد کنار و با واقع‌بینی تمام، مثل یک دانشمند تجربی -شیمی‌دان، فیزیک‌دان یا پزشک مثلاً، که درباره پدیده‌های بی‌جان و جان‌دار به تحقیق و تفحص و مشاهده می‌پردازد و آزمایش می‌کند و نتایج آزمایش‌ها را به محک تجربه مجدد می‌گذارد- در بررسی و تحلیل مسایل فرهنگی و اجتماعی و روانی و ذهنی فرد و جامعه، به شیوه‌ای علمی و فارغ از قرارادهای اخلاقی ازپیش‌تعریف‌شده یا پذیرفته‌شده عمل کند. و اینجا بود که داستان را «گزارش کتبی تجربه‌ها و آزمون‌های نویسنده‌اش» معرفی می‌کرد. او و هم‌فکرهایش را می‌شود از آن‌دست اندیشمندان و هنرمندان ظهورکرده در حد فاصل جنبش رنسانس تا سال‌های میانی قرن بیستم و پیدایش پست‌مدرنیسم دانست، که به خرد بشری، تعقل انسانی و علم‌گرایی برخاسته از آن -که بیش و پیش از هر چیز دیگری، هم علت و هم معلول پیشرفت‌های عصر روشنگری است- اعتقاد دارند و به‌عبارتی پیروان راستین رنه دکارت (۱۶۵۰ – ۱۵۹۶) هستند، به‌خصوص آن‌جا که می‌گوید: «من فکر می‌کنم، پس هستم.» دکارت با این جمله دارد دو تیر را با یک نشان می‌زند: از سویی نگرش مبتنی بر سنت و قرائت‌های ازپیش‌تعیین‌شده یا پیش‌قرائت‌ها را به نقد می‌کشد و از سوی دیگر به اندیشه اصالت می‌دهد. زولا لابد در ادامه همین نوع نگرش است که درباره فرایند مطلوب خلق هنر می‌گوید: «هنرمند مطلقاً نمی‌تواند آثار نو خلق کند، مگر آن‌که سنت را بگذارد کنار و تنها درباره زندگی در زمانه خودش بنویسد. علم به هنرمند این امکان را می‌دهد که حقیقت را بهتر و کامل‌تر کشف کند.» در ناتورالیسمی که زولا از آن حرف می‌زند نوعی جبرگرایی علمی به چشم می‌خورد که رویدادها و حوادث را منعبث و متأثر از قوانین علمیِ قابل درک و دریافت توسط انسان و تعقل او می‌داند و معتقد است که از شرایط مشخص، نتیجه‌های تعریف‌شده به وجود می‌آید. او دنیای انسانی را تابع همان جبری می‌داند که بر جهان سایر موجودات حکمرانی می‌کند و از این ره با مطالعه سیر زندگی و تکوین سایر موجودات روی این کره خاکی، به این نتیجه می‌رسد که وراثت از اهمیت زیادی برخوردار است و آن را به‌عنوان عاملی مهم در تکوین انسان و شخصیت او و نیز عمل‌ها و عکس‌العمل‌هایش ارزیابی می‌کند. شخصیت‌های داستانی زولا به‌شدت تحت تأثیر توارث و عواملی از این دست قرار دارند و به همین دلیل است که گاه جبراً دست به کارهایی می‌زنند که نه خودشان و نه خواننده‌شان، نه توقعش را دارند، نه دلش را. و اینجاست که زولا رمان‌نویس را مفسر یا تشریح‌کننده اوضاع و احوال فردی و اجتماعی نوع بشر معرفی می‌کند؛ درست مثل پزشکی که تشریح‌کننده ارگانیسم و متابولیسم بدن اوست. ریشه توجه مفرط به جزییات و توصیف آن‌ها در جهان داستانی هم به‌نوعی متأثر از همین نوع نگاه و طرز تلقی است و شاید بشود آبشخورش را ایده استدلال استقرایی‌ای دانست که فرانسیس بیکن (۱۶۲۶ – ۱۵۶۱) در قرن شانزدهم مطرح می‌کند: «تنها از طریق مشاهده مستقیم یک پدیده و بسط اصولی که این مشاهدات را توضیح می‌دهد، می‌توان به حقایق جدید دست پیدا کرد.» حقایق جدید کشف‌شده در خلال این مشاهده ناب، می‌تواند هم آن‌قدر تلخ و تند و تیز باشد که واکنش جامعه را برانگیزد؛ به‌خصوص که نویسنده -که برای خود جایگاهی علمی تعریف کرده و به واسطه همین جایگاه، ناگزیر است از وفاداری به یافته‌هایش و اعلام و ابراز مستقیم و بی‌رودربایستی آن‌ها- از زبانی عریان هم برای بیان‌شان استفاده کند. نقش کلیدی زبان در آثار زولا این‌جاست که به وجود می‌آید یا -بهتر بگویم-  شکل می‌گیرد. زولا از آن نویسنده‌هایی بود که حرفش را صریح می‌گفت و برای همین هم بود که در زمان زندگی‌اش بسیار مورد انتقاد چپ‌ها و راست‌ها قرار گرفت. گرچه ممکن است طولانی به نظر برسد، اما دلم نمی‌آید اینجا بخشی از مقدمه زولا بر «آسوموار» را نقل نکنم: «از خود دفاع نمی‌کنم. اثرم این مهم را بر عهده خواهد گرفت. این اثر بر اساس واقعیت‌هاست، نخستین داستانی است که درباره مردم نگاشته شده، اثری است که دروغ نمی‌گوید و بوی مردم می‌دهد. نباید نتیجه گرفت که همه مردم سرشت بدی دارند، چراکه شخصیت‌های من بدسرشت نیستند، آن‌ها فقط موجوداتی بی‌خبرند که محیط سخت کار و فقری که در آن دست و پا می‌زنند، تباه‌شان کرده. اما پیش از صدور قضاوت‌های قاطع و مسخره و نفرت‌باری که درباره من و آثارم بر سر زبان‌هاست، باید داستان‌های من را خواند و فهمید، و در کل همه را دید. اگر بدانید افسانه‌های حیرت‌آوری که بر سر زبان مردم است، تا چه اندازه مایه انبساط خاطر دوستان من است! اگر بدانید تا چه اندازه آن «خون‌آشام!» و آن «داستان‌نویس قسی‌القلب!» مردی است دوستدار تحقیق و هنر، مردی که در گوشه‌ای به‌آرامی زندگی می‌کند و تنها آرزویش این است که تا آن‌جا که بتواند اثری بزرگ و زنده ارائه دهد! من هیچ‌یک از این قصه‌ها را تکذیب نمی‌کنم، کار می‌کنم، خود را در اختیار قضاوت زمان و مردم می‌گذارم تا از زیر انبوه خزعبلاتی که که بر سرم ریخته، شانه خالی کنم.»[۱] زولا در مرگش هم روشنفکر ماند و در سال‌های پس از مرگش جامعه فرانسوی را در قبال واپس‌گرایی و نادانی‌اش به چالشی عظیم کشید؛ چالشی که نتیجه‌اش انتقال جسد زولا از آرامگاه مونپارناس به آرامگاه مشاهیر فرانسه -کلیسای پانتئون در مرکز پاریس- بود. از او کارهای زیادی به فارسی ترجمه و منتشر شده‌اند. بهترین‌های این آثار «سهم سگان شکاری» (محمدتقی غیاثی / نشر نیلوفر)، «آسوموار» (فرهاد غبرایی / نشر نیلوفر) و «ژرمینال» (سروش حبیبی / نشر نیلوفر) هستند.

[۱] آسوموار، امیل زولا، فرهاد غبرایی، تهران، انتشارات نیلوفر، ۱۳۶۱

گروه‌ها: سلام کتاب

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد