- در فیلم مستند موزیکال «تهران انار ندارد» به کارگردانی مسعود بخشی صحنهای هست که راوی / کارگردان دربارة جنگ ایران و عراق صحبت میکند و میگوید: «این تنها جنگی در دوران معاصر بود که در آن هیچ بخشی از خاک ممکلت از دست نرفت.» (نقل به مضمون) هفتهای که گذشت یادآور یکی از بزرگترین اتفاقهای تاریخ معاصر ایران بود: آزاد شدن خرمشهر از دست عراقیها. به احتمال زیاد اگر آن اتفاق بزرگ در روز سوم خردادماه سال ۱۳۶۱ خورشیدی به وقوع نمیپیوست، امروز شهروندان ایرانی با احساس عمیق تحقیر دست به گریبان بودند. جنگ ایران و عراق -آن هم در آن شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بینالمللی و داخلی- از ایندست اتفاقهای بزرگ کم نداشته؛ همانطور که اتفاقهای تلخ و ناگوار هم کم نداشته. تلخیها و شیرینیهای جنگ هشتساله روی بعضی از هنرمندان ایرانی بهعنوان نبض حساس و هوشیار جامعه چنان تأثیر گذاشته که تبدیل به درونمایة اصلی آثار آنها شده است. در این میان فیلمسازان و داستاننویسان (شاید بهخاطر خصلت روایتگری هنرشان) بیشتر از دیگران به جنگ پرداختهاند یا دستکم آثارشان در این زمینه بیشتر از دیگران دیده شده است. اما خوب که نگاه میکنیم، میبینیم تعداد هنرمندان موفق در این زمینه انگشتشمار است. علت عدم توفیق بسیاری از آثار سینمایی و داستانی مرتبط با جنگ ایران و عراق را میتوان از سویی در سیاستگذاریهای کلان و از سوی دیگر در شیوة نگاه هنرمندان جست. نگاه ایدئولوژیک و نگاه ناسیونالیستی به جنگی که -هرچه باشد- نامش جنگ است و تأثیر مخرب انسانی، اقتصادی و اجتماعیاش غیرقابلکتمان، باعث شده بسیاری از آثاری که جنگ را دستمایه قرار دادهاند، یکبعدی، تخت و غیرحقیقتمانند از آب دربیایند. به نظر میرسد پدیدآورندگان بسیاری از این آثار فراموش کردهاند که «هنرمند» نباید عقیده و احساسش را در اثرش جار بزند، بلکه باید آنها را در اثرش جاری کند. شاید ذکر یکی دو مثال در این زمینه بیراه نباشد. شخصیتها در چنین آثاری بیشتر و پیشتر از آنکه آدمهایی واقعی و زمینی باشند با همة نقطههای قوت و ضعفی که هر آدمی میتواند داشته باشد، قهرمانهایی فرازمینی هستند که هیچ نقطة سیاهی در شخصیتهایشان دیده نمیشود. حادثههای داستانی موجود در این آثار نیز معمولاً نه براساس سرشت و نیاز داستان، که براساس خواسته و هدف کموبیش تبلیغی یا احساساتی نویسنده است که پیش میرود. و اینها یعنی ضعف شخصیتپردازی و پیرنگ، که هر دو از مهمترین عناصر داستاننویسی مدرن هستند. البته نباید ناگفته بماند که در این میان هنرمندان مؤلفی هم بودهاند که توانستهاند بر احساساتشان غلبه کنند و دقیقاً هم بههمیندلیل موفق شدهاند آثاری ماندگار خلق کنند و روی احساسات و اندیشة مخاطبانشان تأثیر بگذارند. و باز بیهیچ تعارفی باید گفت که این توفیق بیشتر نصیب سینماگرانی مانند ابراهیم حاتمیکیا و رسول ملاقلیپور شده تا داستاننویسان.
- از جملة داستاننویسهایی که جنگ درونمایة بیشتر آثارش را شکل داده، میتوان مجید قیصری را نام برد. آخرین اثر او «زیرخاکی» نام دارد و توسط نشر افق منتشر شده است. این مجموعه داستان شامل هشت داستان کوتاه است که همگی بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم مربوط به جنگ هستند و تلاش دارند از نگاه رسمی فاصله بگیرند و تا جاییکه میتوانند روایتگر بیطرف رویدادها و تبعات آنها باشند. (احتمالاً هیچ نویسندهای وجود ندارد که نسبت به محتوای اثرش بینظر باشد، اما قرار هم نیست که نویسنده نظرش را در داستان بهشکل مستقیم بگوید و آن را تبدیل به چیزی شبیه تریبون تبلیغاتی کند.) از این لحاظ میتوان گفت که قیصری در مجموعه داستان «زیرخاکی» بهخوبی از عهدة ارائة داستانهایش برآمده است. او در داستانهایش نشان میدهد که سروکار جنگ تماماً هم با قهرمانها و پیروزیهای بزرگ نبوده و بههمیندلیل هم وقتی قهرمانی را در داستانهایش نشان میدهد، آدم با خودش فکر نمیکند که این آدم هم یکی است مثل بقیه. او در مجموعهاش بهجای قهرمانسازی و قهرمانپروری به واقعیت پدیدهای بهنام جنگ میپردازد و همین واقعبینیاش باعث میشود که داستانهایش ابعاد مختلفی پیدا کنند. گذشته از همة اینها آنچه باعث میشود که مجموعه داستان «زیرخاکی» پیشنهاد این هفتة «سلام کتاب» باشد، یکی زبان ساده، روان و خوشخوان، و دیگری خصلت داستانگویی آن است. قیصری در داستانهایش وضعیت و موقعیتهای تکاندهنده یا بدیعی را به نمایش نمیگذارد، از تکنیکهای پیچیدهای هم برای روایتهایش استفاده نمیکند، تصویرسازیهای خارقالعادهای را هم وارد آنها نمیکند، اما داستان میگوید. برخلاف بسیاری از آثاری که این روزها بهنام داستان چاپ و منتشر میشوند و به تنها چیزی که شباهت ندارند داستان است، «زیرخاکی» تلاش میکند که بهکمک روایتهایی داستانی مخاطب را به دنبال خود بکشاند و بهجای افاضة فضل برای او، سرگرمش کند.
- بیارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقولة فرهنگ: یکی از ابزارهایی که باعث رونق ادبیات داستانی در جامعه میشود، برگزاری محافل و نشستهای ادبی است. چنین نشستهایی هم امکان دیدار و تبادل نظر اهالی ادبیات با یکدیگر را فراهم میکنند و هم امکان دیدار رودرروی مخاطبان با نویسندهها و هنرمندان محبوبشان را. از جملة چنین نشستهایی که از حدود یکسالونیم پیش شروع شده، میتوان «چشمة کتاب» را نام برد. «چشمة کتاب» نام سلسله نشستهایی است که تقریباً هر دو هفته یکبار در فرهنگسرای ملل در پارک قیطریة تهران توسط نشر چشمه برگزار میشود. در هر جلسة «چشمة کتاب» رمان یا مجموعه داستانی در حضور نویسندهاش مورد نقد و بررسی قرار میگیرد. برنامة جلسهها به این ترتیب است که ابتدا نویسنده یا منتقدی دربارة موضوعی مرتبط با ساختار یا محتوای کتاب معرفیشده برای جلسه سخنرانی میکند. سپس نویسندة کتاب چند صفحهای از اثرش را برای حاضرین میخواند و در ادامه دو نفر از منتقدان به بررسی و نقد کتاب میپردازند. در پایان جلسه هم به شیوة مرسوم، نویسنده و منتقدان به سؤالهای حاضرین در جلسه پاسخ میدهند. بیتردید برگزاری چنین جلسههایی برای رونق و پیشرفت ادبیات داستانی کشور لازم، مفید و مؤثر است. اما ایراد کار اینجاست که این نشستها هنوز چنانکه بایدوشاید مورد استقبال مخاطبان ادبیات داستانی قرار نگرفتهاند. علت این امر شاید اطلاعرسانی کمدامنه باشد و شاید هم زمان و مکان برگزاری آنها. بههرحال ذکر این چند نکته خالی از ضرورت نیست که حضور در این نشستها برای عموم آزاد است، هزینهای هم ندارد و از اخبارش هم میتوان از طریق وبسایت نشر چشمه آگاه شد.