- «داستان خیال و وهم» از فراوردههای ادبی مختص دنیای جدید است که در فضایی آکنده از اوهام و با تلاش برای نزدیک ماندن به واقعیت، زندگی معوج و درهمپیچیدة انسان امروز را به تصویر میکشد؛ انسانی که روزبهروز از خودش دورتر میشود و بیشتر و بیشتر تحت سلطة تولیدات خودش -از صنعت و ابزار گرفته تا علم و اندیشه- قرار میگیرد. نویسندة چنین نوعی از داستان اینطور وانمود میکند که دارد داستانی واقعگرایانه مینویسد، اما حقیقت امر این است که جهان داستانیاش را با کمی انحراف از معیار نسبت به زندگی واقعی خلق میکند. به عبارت دیگر نویسنده در خلق «داستان خیال و وهم» کمی از دنیای واقعی فاصله میگیرد و قواعد واقعگرایانة زندگی را کنار میگذارد تا بتواند آن معنایی را که در ذهن دارد، بهشکلی عریانتر، بیواسطهتر و گویاتر با خواننده در میان بگذارد. همین معلق بودن میان خیال و واقعیت و در عین حال لزوم قدرتمند بودن جهان برساختة داستان، نویسنده را مجبور میکند که در نوشتن «داستان خیال و وهم» دقت زیادی روی فضاسازی داشته باشد؛ زیرا عاملی که این نوع داستان را باورپذیر و حقیقتمانند میکند، فضا و رنگ است. یکی از نویسندههایی که در خلق داستانهایی از این دست بسیار موفق بوده، فرانتس کافکا (۱۹۲۴-۱۸۸۳) نویسندة زادة چک است. در مجموعة آثار او بهترین نمونههای «داستان خیال و وهم» را میتوان پیدا کرد: رمان «قصر»، رمان «محاکمه» و داستانهایی نظیر «گروه محکومین» و «جلوی قانون». این رمانها و داستانها بهظاهر در فضایی واقعی اتفاق میافتند و آدمهایشان هم همان آدمهای واقعی هستند -همان آدمهایی که اگر خوب دقت کنیم، دوروبرمان فراوان میبینیم- اما اختلافی جزیی، سوءتفاهمی کوچک یا نوعی ناهنجاری اجتماعی یا فردی، چنان تأثیر شگرفی روی زندگی و سرنوشتشان میگذارد که آنها را وادار به انجام نامنتظرترین رفتارها میکند و نامحتملترین پیامدها را برایشان در پی دارد. در دنیای چنین داستانهایی زندگی معنای خودش را از دست میدهد، آدمها همیشه سرگردان و محکومند و بخش دردناک ماجرا اینجاست که هیچ راهی برای تبرئه شدن در این دادگاه ناعادلانه و جزمی وجود ندارد.
- مجموعهداستان «دکتر بهار و خواستگار مرده یا عاشقی در دهان مور» کتابی است نوشتة علیرضا سیفالدینی که نشر ثالث آن را در ۱۶۵۰ نسخه و برای اولین بار روانة بازار نشر کرده است. این مجموعه شامل هشت داستان کوتاه است که عموماً در فضایی موهوم جریان دارند و تلاش میکنند تا وضعیت و موقعیت اجتماعی و روانی انسان امروز را به تصویر بکشند. سیفالدینی زبان داستانی خوبی دارد و در مجموعهاش نمونههای کموبیش متنوعی از زبان گفتاری و نوشتاری به چشم میخورد. ویژگی مشترک شخصیتهای داستانهای مجموعة «دکتر بهار و خواستگار مرده یا عاشقی در دهان مور» تنهایی و ترس است. بیشتر آنها -فارغ از سنوسال و جنسیت و موقعیت اجتماعیشان- در برقراری رابطه با انسانهای دیگر ناتوانند و ناگزیر زندگیشان را در پیلة تنهایی و ناامنی سپری میکنند. نام اولین داستان این مجموعه «ترس» است که بهترین داستان مجموعه نیز هست. راوی اولشخص این داستان در همان اولین سطر تکلیفش را با خواننده روشن میکند: «تنها ارثی که از پدرم به من رسید، ترس بود؛ ترس از غریبهها، ترس از آشناها، ترس از زنها، ترس از سیاست، ترس از…» و بعد به روایت ماجراهای زندگیاش میپردازد؛ اینکه چطور با زنش ازدواج کرده، چطور ناگهان زنش تصمیم به طلاق گرفته و او به ناچار پذیرفته، چطور مدتهای مدید از این شهر به آن شهر به دنبال زنش رفته و در نهایت اینکه چطور آخر هم به او نرسیده و امروز چطور زندگیاش را میگذراند. ریشة همة ناکامیهای راوی داستان و ریشة تنهایی او در همان ترسی است که گویی با سرنوشتش عجین بوده و کاریاش هم نمیتوانسته بکند. او دچار همان تقدیر شومی است که بسیاری از شخصیتهای داستانی کافکا هم دچارش هستند. سیفالدینی در روایت این داستان کوتاه، که چیزی حدود بیستوپنج سال از زندگی راویاش را دربرمیگیرد، رویدادها را بهشکلی کاملاً گزینششده در کنار هم قرار میدهد و از قواعد مرسوم داستاننویسی نظیر اشاره به جزییات بیشتر برای رویدادهایی که به زمان روایت نزدیکترند یا برعکس، تبعیت نمیکند. در زندگی راوی داستان «ترس» هیچ اتفاق جدیدی نمیافتد و در پایان داستان، او کماکان در تنهایی بهسر میبرد و با سرنوشت رقتانگیزش دستوپنجه نرم میکند. او میداند که یک عمر فقط تماشاگر بوده و حالا تنها کاری که از دستش برمیآید این است که به زن سابقش بگوید «تا ابد دوستت دارم». البته همین جمله را هم جرأت نمیکند به زبان بیاورد و تنها توی ذهنش است که به آن فکر میکند.
- بیارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقولة فرهنگ: هفتة پیش سالروز دو رویداد مهم برای ادبیات ایران بود و دو هفتة دیگر سالروز رویدادی مشابه برای ادبیات آمریکا. مقایسة واکنش مجامع ادبی نسبت به این رویدادها خالی از لطف نیست. چیزی حدود دو هفتة دیگر در روز سیام تیر معادل با بیستویکم جولای، مراسم صدودوازدهمین سالروز تولد ارنست همینگوی (۱۹۶۱-۱۸۹۹) در زادگاهش و در دیگر نقاط جهان برگزار خواهد شد. جستوجویی سردستی در اینترنت میتواند حجم برنامههایی را که قرار است در چهار گوشة جهان برای بزرگداشت این نویسندة قرن بیستمی آمریکا برگزار شود، نشان بدهد. بنیاد همینگوی در زادگاه او -اوکپارک در ایالت ایلینویز آمریکا- سخنرانی درستودرمانی تدارک دیده و از همین حالا دعوتنامهاش را روی سایت اینترنتیاش هم گذاشته. گروهها و بنیادهای دیگری هم برنامههایی مشابه تدارک دیدهاند. اصولاً اینکه بنیادی بهنام ارنست همینگوی در زادگاهش ثبت شده و فعالیت میکند، بهخودیخود نکتهای درخور توجه است. آن روی سکه ما قرار داریم. چهاردهم تیر -سهشنبة هفتهای که گذشت- سالروز تولد صادق چوبک (۱۳۷۷-۱۲۹۵) و سیزدهم تیر -دوشنبة همان هفته- سالروز درگذشت او بود. در این دو روز جز در دو سه وبسایت و وبلاگ، جایی حرفی از صادق چوبک نشد یا اگر هم شد آنقدر آرام و کمدامنه بود که به گوش کسی نرسید. آنچه این ماجرا را خندهدار میکند این است که ما ایرانیها خیلی هم به معرفت داشتن و قدرشناس بودنمان افتخار میکنیم. تأسیس بنیاد و برگزاری مراسم چنین و چنان پیشکش… یاد کردن از یک نویسندة قرن بیستمی ایرانی و مثلاً تشویق جوانترها به خواندن آثارش نه زحمتی داشت و نه هزینهای، اما اتفاقی بود که نیفتاد.