- اینکه منبع الهام نویسندهها چه چیزی است، یا چه چیزی میتواند باشد، همیشه از سؤالهای مهم و اساسیای بوده که ذهن نویسندهها، منتقدها و نظریهپردازها را درگیر کرده و جذابیت پنهانش باعث شده که جوابهای مختلفی به آن داده شود: طبیعت، علم، پیشبینی انسان نسبت به آینده، ایدئولوژی، تاریخ، تجربه و… هر کدام از این جوابها باعث پیدایش سبک، مکتب یا ژانری در ادبیات داستانی بودهاند: ادبیات رمانتیک، ادبیات ناتورالیستی، داستانهای علمی – خیالی، داستانهای مکتبی، داستانهای تاریخگرا، ادبیات واقعگرا و… امروز بسیاری از نویسندهها تجربه را بهترین منبع الهام برای داستاننویسی میدانند و معتقدند که نویسنده در خلق آثارش میتواند از تجربههای مستقیم -که خودش زیسته- و تجربههای غیرمستقیم -که از دیگران دیده یا شنیده و آنها را با بررسی دقیق مال خود کرده- استفاده کند؛ چراکه این حوزه، حوزهای است که یک نویسنده شناخت کافی نسبت به آن دارد. نمونههای شاخص این شیوه را میتوانیم هم در ادبیات داستانی جهان، در آثار نویسندهای مثل کورت ونهگات ببینیم و هم در ادبیات داستانی خودمان در رمانها و داستانهای نویسندهای مثل جمال میرصادقی. نکتة مهم در استفاده از تجربههای شخصی یا «نوشتن از خود» این است که ماهیت و ذات داستان خدشهای برندارد و نویسنده فراموش نکند که داستان یک فراوردة ادبی خلاقه و مبتنی بر تخیلورزی است، نه خاطرهنگاری، که نعلبهنعل منطبق بر واقعیت باشد و نقش نویسندهاش به ناظری بینظر تقلیل پیدا کند. این بزرگترین آفت «نوشتن از خود» است: بسیاری از داستانهایی که بر اساس تجربههای شخصی نویسندهها نوشته میشوند، گاه به خاطرهنویسی شباهت پیدا میکنند. چند عامل وجود دارند که میتوانند ایدة برگرفته از تجربهای شخصی را تبدیل به داستانی جذاب و قابل خواندن کنند. برای اینکه داستان شبیه خاطره نشود یا به عبارت بهتر برای اینکه داستان فدای منبع الهامش نشود، نویسنده باید به این چند عامل دقت ویژه داشته باشد و با تمرکز بیشتری به آنها بپردازد. عامل اول پیرنگ است. پیرنگ شبکة استدلالی داستان و روند توالی حوادث آن است، که میتواند منطبق بر روند توالی واقعی حوادث نباشد. داستاننویس میتواند -مثلاً برای ایجاد تعلیق در داستانش- بخشی از یک جریان را ناگفته بگذارد یا حادثهها را پس و پیش تعریف کند. نویسندة داستان باید به این موضوع دقت داشته باشد که جهان داستان با جهان واقع متفاوت است و در نتیجه همة آنچه در جهان واقع افتاده، لزومی ندارد که وارد جهان داستان شود و باید بر اساس خواست نویسنده و داستان، مورد گزینش قرار بگیرد. عامل دوم تصویرسازی است. تصویرسازی پرواز خیال نویسنده است که میتواند خیال خواننده را نیز به پرواز درآورد. نویسنده به خاطر تیزبینی و ریزبینیاش -که ممکن است ذاتی باشد یا اکتسابی- میتواند در یک اتفاق واقعی یا یک تجربة زیسته یا دیده و شنیده، ظرایفی را ببیند که دیدنش کار هرکسی نیست. اگر نویسنده این ظرایف را با آن تجربه درهم بیامیزد، نوشتهاش گامی فراتر از واقعنگاری صرف برخواهد داشت و خلاقیت و خیال نیز در آن وارد خواهند شد. عامل سوم زبان است. زبان ابزار کار نویسنده است و بیتردید از او توقع میرود که نسبت به فردی عادی تسلط بیشتری بر آن داشته باشد. هرکسی زبان خاص خودش را دارد و خاطرههایش را هم با همان زبان خاص تعریف میکند، اما یک نویسنده برای روایت هر تجربه یا خاطرهای باید زبان مناسب همان تجربه یا خاطره را پیدا کند. عامل چهارم هم مجموعة عناصر داستان نظیر شخصیتپردازی، فضا و رنگ، صحنهپردازی و زاویهدید است. اینها ابزارهایی هستند که برای تکمیل سه عامل قبلی وارد عمل میشوند و به نویسنده کمک میکنند که روی نکتهای، شخصیتی، خردهروایتی، مکانی یا هر چیز دیگری تأکید و تمرکز ویژه داشته باشد. اگر نویسندهای در «نوشتن از خود» این عوامل را به درستی و با تسلط کامل مورد استفاده قرار ندهد، نوشتهاش بیشتر و بیشتر از داستان فاصله خواهد گرفت و به خاطرهنویسی شبیه خواهد شد. و این آسیب کوچکی نیست و کموبیش نقض غرض است.
- فریبا وفی از آن نویسندههایی است که در بسیاری از آثارش -چه رمانها و چه داستانهای کوتاه- از این شیوه استفاده کرده است. (شاید یادآوری این نکته بیضرورت نباشد که در این بحث، تجربه به عنوان منبع الهام نویسنده شناخته میشود و منظور بحث بههیچوجه ربط دادن اتفاقهای داستانی به زندگی شخصی نویسنده نیست. بیتردید میان جهان داستان و جهان واقع تفاوت زیادی وجود دارد.) حادثههای داستانی در آثار وفی بسیار نزدیک به زندگی واقعی هستند. به احتمال زیاد یکی از دلایل اقبال عام به آثار او نیز همین است. این شگرد سطح همذاتپنداری مخاطب را بسیار بالا میبرد و میتواند یک امتیاز بزرگ برای نویسنده باشد. اما حقیقت امر این است که آثار وفی به تمامی هم مبرا از آفت همیشگی الهام گرفتن از تجربههای زیسته یا دیده و شنیده نیستند. او گاه در کارش بسیار موفق است و داستان بلند بهیادماندنیای همچون «پرندة من» را مینویسد و گاه چندان توفیقی نصیبش نمیشود. «همة افق» نام آخرین کتاب اوست؛ مجموعه داستانی شامل هشت داستان کوتاه که بهتازگی توسط نشر چشمه منتشر شده است. در این مجموعه داستان میتوان نمونههای خوبی از بهرهگیری از تجربه بهعنوان منبع الهام داستان را در کنار نمونههایی ضعیف دید. داستانهایی مثل «فال صنوبر» و «بازار طلا» جزو نمونههای ضعیف هستند. این داستانها نه حرف جدیدی برای گفتن دارند، نه ساختار و محتوایشان در درونشان کامل میشود، نه پیرنگی خودبسنده دارند، نه آدمهایشان تبدیل به شخصیتهای داستانی میشوند و نه نشانی از تخیلورزی نویسنده در ساخت و پرداختشان به چشم میخورد. اما در همین کتاب داستانهایی مانند «بعد از پایان» و «آواره و آزاد» نیز وجود دارند که هم موضوعشان جذاب است، هم روایت داستانی مناسبی دارند و هم تسلط نویسنده در استفاده از عناصر داستانی را به نمایش میگذارند. و البته وجود ایندست داستانهاست که باعث میشود که خواندن مجموعه داستان «همة افق» پیشنهاد این هفتة سلام کتاب باشد.
- بیارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقولة فرهنگ: این روزها در گوشه و کنار شهرمان، تهران، رویدادهای فرهنگی و هنریای در جریان هستند که میتوانند علاوه بر لذت متن، کسالتمان در یک عصر گرم را نیز برطرف کنند: فیلم سینمایی جدایی نادر از سیمین ساختة ارزشمند اصغر فرهادی هنوز روی پردة سینماهاست، نمایشگاهی هم به نام «دیوارها» شامل مجموعهای از عکسهای عباس کیارستمی در گالری ده برپاست که تا ششم خردادماه ادامه دارد.