- راست هیلز (۲۰۰۸ – ۱۹۲۴) داستاننویس و منتقد آمریکایی میگوید: «معمولاً «چیدمان» (setting) را بهعنوان عنصر مکان در داستان توصیف میکنند که البته توصیف چندان درستی نیست. این واژه مفهوم گستردهتری دارد و علاوه بر مفهوم مکان، مفهوم زمان را نیز شامل میشود. این زمان میتواند بخشی از شبانهروز باشد یا دورهای از تاریخ. موضوعهایی مثل آبوهوای فضاهای بیرونی، دمای هوای اتاقی که داستان در آن اتفاق میافتد و عوامل دیگری نظیر اینها نیز همگی زیر عنوان «چیدمان» قرار میگیرند. «چیدمان» در نگاه اول شاید کماهمیت به نظر بیاید، اما وقتی در داستانی مورد غفلت قرار میگیرد، تازه اهمیتش معلوم میشود. بررسی «چیدمان» داستانهای موفق هم -که همة اجزایشان در هماهنگی کامل با یکدیگر قرار دارد- میتواند کار مفیدی باشد. بهعنوان مثال در آثار نویسندهای مثل ارنست همینگوی که به نظر میرسد انتخاب داستانهایش بر مبنای شرایط محیطی است -اسپانیا، آفریقا، ایالت شمالی میشیگان و غیره- میتوان این موضوع را بررسی کرد که چرا هر داستانی در آن مکان مشخص اتفاق میافتد. اگر ملاحظات زندگینامهای را کنار بگذاریم، متوجه میشویم که در داستانهای همینگوی چیدمانی درست و تمامعیار انتخاب میشود که در خدمت تحقق وحدت داستانی است.» عنصر «چیدمان» در داستان و بهخصوص داستان کوتاه عنصری است که به باورپذیری اثر کمک بسیار کرده و ترکیببندی آن را کامل میکند؛ «چیدمان» درست میتواند در همان گام نخست -در همان اولین سطرها یا صفحههایی که خواننده با داستان روبهرو میشود- او را با جهان داستان آشنا کند و ویژگیها و موقعیتهای کلیدی داستان را با او در میان بگذارد. اینکه داستان واقعگراست یا فانتزی یا هرچیز دیگر، اینکه فضای داستان شهری است یا روستایی، اینکه جهان داستان خوشبینانه است یا آکنده از یأس و بدبینی و بسیاری موارد دیگر را «چیدمان» است که مشخص میکند؛ و همة اینها یعنی تلاش برای قابل درک کردن داستان و تسهیل برقراری رابطة خواننده با اثر داستانی. توجه به ساخت و پرداخت «چیدمان» را میتوان جزو مغفولترین مقولههای مرتبط با داستاننویسی در ایران دانست و ایبسا که یکی از دلایل رابطه برقرار نکردن مخاطبان ایرانی با داستانهای نویسندههای ایرانی، همین غفلت باشد؛ چرا که عاملی است که اگر نادیده گرفته شود، هم به حقیقتمانندی داستان آسیب میزند و هم باعث میشود که داستان نحیف به نظر برسد.
- پیشنهاد این هفتة «سلام کتاب» مجموعهداستان «پونز روی دم گربه» است. این کتاب را آیدا مرادی آهنی نوشته و نشر چشمه در فصل بهار و در ایام برگزاری نمایشگاه کتاب منتشر کرده است. مرادی آهنی در بیشتر داستانهایش زبان داستانی خوبی دارد و عناصر داستانی را هم بهخوبی میشناسد و مورد استفاده قرار میدهد. «پونز روی دم گربه» شامل نه داستان کوتاه است که بیشترشان روی موضوعها و مقولههای ذهنی و روانی تمرکز دارند. همین امر سبب شده تا مرادی آهنی در داستانهایش دقت زیادی به عنصر شخصیتپردازی و مسایل حولوحوش آن داشته باشد و با توجه به اینکه در معرفی اول کتاب تخصص دانشگاهیاش را رشتهای فنی عنوان کرده، به نظر میرسد پیش از نوشتن داستانهایش مطالعة کتابخانهای و میدانی گستردهای برای نزدیک شدن به آدمها و شناخت انواع ناهنجاریهای روانی و ریشهها، ویژگیها و علایم هرکدام داشته است. در این روزگار که بسیاری از داستاننویسهای ایرانی مقولة نوشتن از خود و نگاه سوبژکتیو به هستی و جهان پیرامون را از نظریهپردازان غربی گرفتهاند و سادهانگارانهترین برداشت ممکن را از آن کردهاند و نتیجه این شده که خودزندگینامههایشان را به نام رمان و داستان کوتاه تحویل خلقالله میدهند، این قسم تلاش و مطالعه برای نوشتن داستان کیمیا به نظر میرسد. بزرگترین ایراد مجموعهداستان «پونز روی دم گربه» بیتوجهی نویسندهاش به مقولة «چیدمان» است. شاید بهجا نباشد که چنین نقدی را به نویسندهای وارد کنیم که تازه اولین مجموعهداستانش را روانة بازار کرده؛ زیرا همانطور که شرحش رفت، این ایراد -بهجز چند استثنا- ایرادی اپیدمیک در داستاننویسی معاصر ایران به شمار میرود. اما حقیقت امر این است که همین بیتوجهی به ساخت و پرداخت درست «چیدمان» باعث شده که گاه داستانهای مجموعه شکلی تخت و نحیف پیدا کنند و حتی گاهی به نظر برسد که در سطح ماندهاند و نویسندهشان نتوانسته مقصودش را بهخوبی بیان کند. ناگفته نماند که در همین مجموعه چند داستان وجود دارند که «چیدمان»شان مناسب است، بهخوبی فضای داستان را میسازد و توانایی مرادی آهنی در نوشتن را نیز نشان میدهد. از جملة این داستانها میتوان «یک بشقاب گل»، «داغ انار» و «زیر آب، روی لجن» را نام برد. بیتردید اگر مرادی آهنی در ادامة روند داستاننویسیاش سعی کند که از آسیب اپیدمیک ادبیات داستانی این زمانه -یعنی غفلت از طراحی و نمایش «چیدمان»- فاصله بگیرد، در آینده شاهد آثاری زندهتر، روانتر و جاندارتر از او خواهیم بود.
- بیارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقولة فرهنگ: این بیستمین باری است که ستون «سلام کتاب» در این صفحه منتشر میشود. این ستون در طول زندگی نهچندان بلندش همیشه دو هدف مهم را مدنظر داشته و کوشش کرده تا بیشترین حد ممکن در جهت تحقق آنها حرکت کند: یکی تشویق شهروندان به کتابخوانی و دیگری مطرح کردن مباحث مرتبط با ادبیات داستانی و افزودن جزیی کوچک به منابع مکتوب موجود. نگارندة این سطور معتقد است که یکی از بزرگترین آسیبهای فکری و فرهنگی در این صدسالهای که مدرنیسم در ایران تلاش میکند خودش را به سنتها تحمیل یا دستکم نسبت مناسبی را با آن برقرار کند، تلاش اندک اهالی فکر و فرهنگ برای تهیة منابع مکتوب بوده و هست. بسیاری از جامعهشناسان معتقدند که جامعة ایرانی معاصر، جامعهای شفاهی است. وقتی پای جذابیت و ظرایف زبانی در میان باشد، این شفاهی بودن میتواند طنزهای فیالبداهة جالبی خلق کند، اما تردیدی وجود ندارد که یکی از الزامات پیشرفت و توسعه، در همة زمینهها این است که علم موجود را -هرچه هم که اندک باشد- مکتوب کنیم. آنچه مکتوب شد، در اختیار دیگران قرار میگیرد تا هرکس از ظن خود با آن ارتباطی برقرار کند، درک و دریافتی داشته باشد و البته آن را مورد بررسی و نقد قرار دهد. حتماً خوانندههای «سلام کتاب» هم نظرهای مفید و ارزشمندی دربارة مجموعه یادداشتهای این ستون دارند. در اینصورت لطف بسیار میکنند اگر نظرشان را از طریق این ایمیل با نگارنده در میان بگذارند: kaveh.fouladinasab@gmail.com.