- یکی از مهمترین آسیبهای مدیریت کلان در کشورهای درحالتوسعه و توسعهنیافته «تمرکزگرایی» است. در کشور ما هم -اگر بخواهیم و بتوانیم واقعبین باشیم- این موضوع هنوز که هنوز است، حتی بعد از سیاستهای تشویقی دولت در دو سه ساله اخیر، برطرف نشده و شاید بهتر باشد بگوییم راهحلی برایش پیدا نشده است. این یک نقطهضعف تاریخی است؛ در همه این دویستواندی سالی که از پایتخت شدن تهران میگذرد، همیشه توسعه پایتخت در ابعاد مختلف در دستور کار حکومتها و دولتها بوده و گرچه از میانههای حکومت پهلوی دوم تا به امروز در متون مرتبط با برنامهریزی و مدیریت کلان میتوان تأکید و توجه کارشناسان به تمرکززدایی را دید، اما هیچوقت این امر به درستی به حوزه اجرا وارد نشده است. در این نوشته نه مجالش هست و نه اصلاً قرار است که از جایگاه یک برنامهریز شهری (که حوزه تخصصیام در تحصیلات دانشگاهی است) به نقد یا آسیبشناسی شیوههای مدیریتی و برنامهریزی در خصوص تمرکززدایی در پنجاهساله اخیر بپردازم، پس دیگر از مقدمه عبور میکنم و میروم سر اصل مطلب. نتیجه رویکرد تمرکزگرایانه در مدیریت فرهنگی در بخش اعظم این نود سالی که نهادهای مدرن در کشور ما وارد و تأسیس شده، این بوده که در بسیاری از شهرها و شهرستانها سینما یا سالن تئاتر وجود ندارد، ناشری که آثار مولفان بومی را منتشر کند و مثلاً «معرفی شهر» بهعنوان یکی از اهداف در منشورش تعریف شده باشد، وجود ندارد، مکانهایی برای گردهمایی هنرمندان و بدهبستان فرهنگی وجود ندارد و الی آخر. شاید این سوال پیش بیاید که: «خب، مشکل کجاست؟» امیدوارم اولین جواب ذهن خواننده به این سوال این نباشد که: «مسالهای نیست، هرکی خواست تئاتر درست و درمون ببینه، میتونه پاشه بیاد تهران، ناشر هم که تو تهران فراوونه، همینطور هم فرهنگسرا و پاتوق فرهنگی.» چنین جوابی دردناک است و نشاندهنده اعتقادی عمیق و درونیشده به پدیده «تمرکزگرایی». حقیقت امر این است که اگر ادعا میکنیم به رابطه موجود میان توسعه پایدار و پویایی فرهنگی جامعه اعتقاد داریم، این را هم باید بپذیریم که پویایی فرهنگی نیاز به زیرساخت و نهاد و هزینه دارد. این زیرساخت و هزینه را ممکن است بخش دولتی یا عمومی یا خصوصی تأمین کند، اما حمایت از آن بیتردید به عهده نهادهای دولتی و عمومی است.
۲ . یکی از اتفاقهای فرخنده دو سه ساله اخیر فعال شدن ناشرهای مقیم شهرستانهاست؛ مثلاً در حوزه معماری ناشری مثل «کتابکده کسری» در مشهد فعال شده که دارد با استانداردهایی بسیار بهتر از ناشرهای مقیم مرکز کار میکند و انصافاً هم کتابهای خوبی منتشر کرده. در حوزه ادبیات داستانی هم ناشری مثل «فرهنگ ایلیا» -که البته تأسیسش برمیگردد به سال ۱۳۸۳- در رشت فعالیتی جدیتر و پیگیرانهتر را شروع کرده که نشاندهنده برخورداری از دو عامل «نگاه» و «هدف» در میان گردانندگان آن است. این ناشر مدتی است که زیر عنوان «کتابهای عصر چهارشنبه» و با نظارت و ویراستاری کیهان خانجانی به انتشار آثار داستانی میپردازد. من هنوز همه کتابهای منتشرشده زیر عنوان «کتابهای عصر چهارشنبه» را نخواندهام، اما آنهایی که خواندهام -گرچه در میانشان شاهکاری وجود نداشته- این حسن بزرگ را داشتهاند که از حد قابل قبولی از استانداردهای داستانی و زبانی و نثری برخوردار بودهاند. اینجاست که میگویم گردانندگان این موسسه انتشاراتی از دو عامل نگاه و هدف بهرهمندند. آخرین کتابی که از مجموعه «کتابهای عصر چهارشنبه» خواندهام، مجموعه داستانی است به نام «اینک تهمینه» نوشته شبنم بزرگی (متولد ۱۳۶۳). این مجموعه داستان از هفت داستان کوتاه تشکیل شده که بهجز یکی همهشان به شیوه منروایت نقل میشوند. راویهای این داستانها و شخصیت اصلی آن یکیای که زاویهدیدش دانای کل محدود است، همه، دختران و زنان جوانی هستند که تنهایی بزرگترین وجه مشترکشان است. داستانها همگی ساختی رئالیستی دارند و گاه حتی مثل داستان «تا تو برگردی دود میشوم» از پدیدهای واقعی -یعنی همان زن سرخپوش میدان فردوسی تهران- الهام گرفتهاند. در همین داستان و در سایر داستانهای مجموعه، نویسنده با زبانی ساده و روایتهایی معمولاً سرراست تنهایی دختران و زنان جامعه ایرانی -تنهاییشان در میان جمع- را به تصویر میکشد و از این ره، به لایههای ذهنی و روانی آنها نفوذ میکند و قرائتی شخصی از اوضاع و احوال دختران و زنان امروز ایران ارائه میدهد. پیشنهاد این هفته «سلام کتاب» میتواند پیشنهاد مناسبی باشد برای آنها که داستانهای سرراست و روان را دوست دارند.
- بیارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقولة فرهنگ: روز چهارم مهرماه شصتوهفتمین اجلاس سالیانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک کارش را شروع کرد. بازهم سران کشورها -سیاستمداران زمانه ما- از روی آن موکتهای سبز عبور کردند و زیر نور پروژکتورها و جلوی چشم دوربینها رفتند پشت آن تریبون مزین به نشان سازمان ملل متحد و در قالب صحبت از صلح و دوستی، حرفهایی زدند که بیشتر بود تهدید و جنگ میداد تا صلح و دوستی. و افسوس… کاش روزی برسد، کاش روزی مجالی برسد که مجمع عمومی سازمان ملل متحد بهسمت اهداف اصلیاش حرکت کند و تلاش کند فقط برای توسعه صلح و آسایش و رفاه عمومی در سراسر جهان. شاید این حرف اتوپیک به نظر بیاید و حتی دور از ذهن، اما چه باک، آرزوی محال که محال نیست.