- زاویهدید پیچیدهترین عنصر داستان است و علیرغم اینکه جزو عناصر داستانی قابل تجزیهوتحلیل است و میشود آن را بر اساس تعریف و نمودار بررسی کرد، در نهایت بازهم همیشه بهصورت سؤالی درباره رابطه موجود میان نویسنده، شخصیتهای داستانی و خواننده باقی میماند. میشود درباره شخصیتها، راوی دانای کل، صدای راوی، لحن، فاصلهگذاری و قابلیت اعتماد بحث کرد، ولی هیچکدام از اینها نمیتوانند آثار داستانی را به شکلی دستهبندی کنند که آثار هر گروه ویژگیهای کاملا مشابه داشته باشند. یکی از متداولترین زاویهدیدها در ادبیات معاصر، زاویهدید اولشخص است. وقتی یکی از شخصیتهای داستان صحبت میکند، داستان در زاویهدید اولشخص روایت میشود. این شخصیت ممکن است خودش قهرمان داستان باشد یا داستان کس دیگری را بگوید. در حالت اول راوی را راوی درونی و در حالت دوم او را راوی بیرونی مینامیم. در هرکدام از این دو حالت آنچه اهمیت دارد این است که خیلی زود مشخص کنیم که با چه نوع راویای سروکار داریم و قهرمان داستان کیست. یک راوی درونی -همانطور که از نامش هم برمیآید- همیشه در درون عمل داستانی قرار دارد، اما راوی بیرونی در هر وضعیت و موقعیتی میتواند قرار بگیرد؛ ولو اینکه آن وضعیت و موقعیت مرکز داستان نباشد. او ممکن است دومین شخصیت مهم داستان باشد یا ممکن است اصلاً درگیر عمل داستانی نباشد و صرفاً در جایگاهی قرار گرفته باشد که بتواند داستان را مشاهده کند. راوی ممکن است خودش را با جزییات توصیف کند یا ممکن است بهسختی قابل شناسایی باشد. راوی اولشخص را حتی میتوان بهصورت جمع استفاده کرد؛ مثل کاری که ویلیام فاکنر در «گل سرخی برای امیلی» انجام میدهد. این داستان بهوسیلة راویای گفته میشود که فقط بهعنوان یکی از «ما» -مردم شهری که داستان در آن اتفاق میافتد- شناخته میشود. اینکه یک راوی میتواند درونی یا بیرونی باشد و اینکه شخصیت میتواند داستان خودش را بگوید یا داستان کس دیگری را، هردو قابل پذیرش و کاملاً منطقی هستند. ولی راست هیلز، نویسنده و ویراستار آمریکایی، در کتابش، «نوشتن در مفهوم عام و داستان کوتاه بهطور خاص» نکتهای بسیار جالب و قانعکننده دراینباره مطرح میکند. او میگوید شکست زاویهدید همیشه به این دلیل است که دریافت خواننده از داستان با دریافت شخصیتی که تحتتأثیر عمل داستانی قرار میگیرد و تغییر میکند، متفاوت است. حتی وقتیکه راوی شاهدی بیرونی است و داستان کسی دیگری را روایت میکند، بازهم شخصیتی که نگاهش در مسیر داستان تغییر میکند، راوی است و باید هم چنین باشد تا دریافتکنندههای حسی ما قانع شوند. میشود اینطور گفت که این گزاره همیشه درباره یک داستان صادق است: شخصیتی که تحتتأثیر عمل داستانی قرار میگیرد، همان کسی است که داستان از زاویهدید او راویت میشود و شخصیتی که داستان از زاویهدید او روایت میشود، همان کسی است که تحتتأثیر عمل داستانی قرار میگیرد. نام این قانون را قانون هیلز بگذارید. بدیهی است که معنای چنین دیدگاهی کنار گذاشتن یک ابزار مفید داستانی یعنی راوی بیرونی نیست. هیلز برای روشن کردن منظورش از مثالی بسیار آشنایی استفاده میکند: «گتسبی بزرگ». در این رمان نیک کاروی بهعنوان یک راوی بیرونی داستان جی گتسبی را مشاهده و روایت میکند. در پایان کتاب این زندگی نیک است که تحت تأثیر مشاهدههایش دچار تغییر میشود. نکته مهم دیگری که باید درباره راوی اولشخص ذکر شود، این است که او یک شخصیت داستانی است، در نتیجه همه محدودیتهای انسانی برای او وجود دارد. او نمیتواند دانای کل باشد. گزارش او محدود به چیزهایی است که منطقا میتواند از آنها آگاه باشد. اگر راوی اطلاعاتی بیشتر از این میزان مجاز داشته باشد، ما مجبور نیستیم گفتههایش را باور یا قبول کنیم.
- ۲. «اینجا همهچیز موقتی است» رمانی است نوشته تکتم توسلی، که نشر هیلا همین تازگیها روانه بازار کرده است. رمان اینطور شروع میشود: «من یک گریپفروتم. از همان وقتی که سند طلاق را امضا کردم و از پلههای دفترخانه پایین آمدم. آنموقع این را نمیدانستم. آن روز فقط به شهاب فکر میکردم و روزهایی که نمیدانستم چطور شروع خواهند شد. ولی از همانوقت داشتم نقش یک گریپفروت تروتازه را برای مردهای اطرافم بازی میکردم.» شروع خوبی برای یک رمان است. هم شخصیت اصلی را به خواننده معرفی میکند، هم شمهای از وضعیت و موقعیت گذشته و حالش را به خواننده نشان میدهد، و هم خیلی کوتاه درباره یکی از مهمترین شخصیتهای رمان -شهاب- و اهمیتش برای راوی حرف میزند. با چنین آغازی، هم رمان -بیکه حاشیه برود- واقعا شروع میشود و هم تکلیف خواننده با آن روشن میشود. توسلی در این رمان با زاویهدید اولشخص ماجراهای زندگی زنی را روایت میکند که از همسرش جدا شده، پدرش طردش کرده و حالا در اتاقی در خانه برادرش زندگی میکند. «اینجا همهچیز موقتی است» به شیوه تکهچسبانی تداعیهایی از گذشته و حال روایت میشود، و به این ترتیب اطلاعاتی از گذشته و حال راوی و آدمهای دوروبرش به خواننده میدهد و مانند پازلی بهتدریج در ذهن خواننده شکل میگیرد. چنین شیوه روایتی این پتانسیل را دارد که خیلی زود تبدیل به مجموعهای از معماها شود که خواننده را سردرگم و ملول میکند، اما توسلی هوشمندانه اطلاعات را به شکلی وارد رمان میکند، که خواننده هیچوقت احساس عقب ماندن از راوی بهش دست ندهد و دچار ملال نشود. پیشنهاد این هفته «سلام کتاب» -گرچه گاهی به ورطه شعارزدگی و کلیشهها درمیافتد، اما- صدای زنانهای دارد که چند سالی است در ادبیات ما کمتر شنیده شده است.
- ۳. بیارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقوله فرهنگ: تازگیها پنج نویسنده دستاندرکار فعال کتاب کودک و نوجوان (مصطفی رحماندوست، علیاصغر سیدآبادی، افسانه شعباننژاد، پرویز کلانتری و هوشنگ مرادی کرمانی) در فراخوانی پیشنهادی خوب برای عیدی دادن به بچهها مطرح کردهاند. در این فراخوان آمده: «پایه هر نوع پیشرفتی آموزش است و آموختن بدون «سواد خواندن» ممکن نیست. طبق آزمونهای جهانی متأسفانه بچههای ایرانی از نظر خواندن در میان کودکان جهان در رتبههای پایینی قرار دارند. پژوهشهای بینالمللی نشان داده است خواندن کتابهای شعر و داستان برای کودکان، سواد خواندن را به میزان چشمگیری افزایش میدهد و باعث زیاد شدن توانایی در کسب علوم و حتی پیشرفت تحصیلی میشود. بنابراین نقطه آغاز پیشرفت در کشور عزیزمان ایران، قفسههای کتابفروشی و کتابخانههای کودکان است. ماه اسفند، ماه خرید عیدی است و خانوادههای ایرانی بنا به سنتی کهن در روز عید به کودکان خود عیدی میدهند. ما پیشنهاد میکنیم عید سال ۱۳۹۳ به کودکانمان کتاب هم عیدی بدهیم و ضمن کمک به رشد فرزندانمان در پیشرفت کشور عزیزمان نیز سهیم شویم.»