- تعریف متعارف پيرنگ اين است: «هر چيزي كه در داستان اتفاق ميافتد.» اين تعريف وقتي كارآمد است كه درباره داستاني كاملشده صحبت ميكنيم، ولي وقتيكه داريم به داستاني جديد فكر ميكنيم، اين تعريف همانقدر كارایی دارد كه مثلا بگوييم كيك تولدْ شيريني بزرگي است با خامه و شمع. چنین گزارهای هیچ اطلاعی درباره چگونه درست کردن کیک به آدم نمیدهد. پيرنگ داستان بهوسيله حادثههای اصلي ساخته ميشود. منظور از حادثههای اصلي آن حادثههایی است که پيامدهاي مهمی در داستان دارند. عملهایی مثل حمام كردن، بستن موي سر یا باز كردن در لزوما جزيي از پيرنگ نيستند، میتوانیم نامشان را حادثههای ضمني بگذاريم. این حادثهها در داستان اتفاق میافتند، اما حقیقت امر این است که آن را بهسمت هيچ هدف ویژهای هدايت نميكنند و پيامد مهمي هم ندارند. البته اگر شخصيت داستان راپونزل باشد و مویش وسیلهای باشد كه به شاهزاده کمک میکند تا از دیوار خانهاش بالا برود، بافتن موهاي او عملي بسيار مهم است. پیرنگ شامل همه آن چيزهايي است كه شخصيتها انجام ميدهند، احساس ميكنند، فكر ميكنند يا به زبان میآورند؛ مشروط به اینکه در ادامه داستان تأثیرگذار باشد. ممکن است يك بار به اين فكر كرده باشيد كه میشود موهايتان را صورتي كنيد، اما هرگز اين كار را انجام نداده باشید. اين، نكتهاي درباره روانشناسي شماست، نه يك پيرنگ بالقوه داستاني. اما اگر واقعا روی تصمیمتان باقی بمانید و اين كار را انجام بدهيد، حالا دیگر این تصمیم صرفا اطلاعی درباره روانشناسي شما نیست، بلكه مثل سنگي كه توي بركهای پرتاب میشود، واكنشها و پيامدهايي را به دنبال دارد. چنین ایدهای میتواند به نقطهای براي شروع يك داستان تبدیل شود؛ مثل «برنیس موهایش را کوتاه میکند» نوشته اسکات فیتزجرالد. اندیشه و احساس وقتيكه به عمل تبديل ميشوند و عكسالعملی را برميانگيزانند، در مسیر تبدیل شدن به پیرنگ قرار میگیرند. رفتارها تا پیش از آن -حتي اگر بهتنهايي هم جذاب باشند- صرفا امكاناتی بالقوه هستند؛ پدیدههایی ساكن و ايستا که داستان را به جایی هدايت نميكنند. هیچ انديشهاي بهخودیخود و بهتنهايي پيرنگ نيست. هيچ عملي مادامیکه داستان بدون انجام آن تغییری نکند، پيرنگ نيست؛ حتي اگر دراماتیک باشد. در مقابلْ هر عملي اگر تأثير مهمي در داستان داشته باشد و نتيجه آن را تغيير دهد، حتي اگر پیشپاافتاده هم به نظر برسد، ميتواند حیاتی و مهم باشد. ایجاد پیرنگ در داستان شيوهاي است براي نگاه كردن به حادثهها. شيوهاي است براي اینکه در گام نخست تعیین کنید چه چیزی در داستان اهمیت دارد و در گامهای بعدی -در مسیری که حادثههای اصلی داستانتان را میسازید و بههم ربط میدهید- اهمیت آن را نشان دهید. بهطور خلاصه پیرنگ شيوهاي برای نشان دادن اهميت پدیدههاست.
- ۲. «گلف روی باروت» نوشته آیدا مرادی آهنی (انتشارات نگاه / ۱۳۹۲) رمان جذابی است که البته میتوانست اثر بهتری هم باشد. جذابیت این رمان از دو عامل ساختاری نشأت میگیرد؛ یکی ژانر آن و دیگری چیدمانش. «گلف روی باروت» در ژانر معمایی نوشته شده. این ژانر بهخاطر تعلیقی که در ذات خود دارد و بهخاطر ضرباهنگ تندش، خواننده را با خودش همراه میکند. در این ژانر «پیرنگ» اهمیت ویژه پیدا میکند؛ چراکه قرار است همه روابط علی و معلولی مانند پازلی در کنار یکدیگر چیده شوند، و این اصلیترین کارکرد پیرنگ در داستان است. هرچه این شبکه روابط علی و معلولی پیچیدهتر و درهمتنیدهتر باشد، تعلیق بیشتر و ضرباهنگ تندتر و در نتیجه اثر جذابتر میشود. «گلف روی باروت» پیرنگ مهندسیشدهای دارد که آدم را یاد فیلمهای هالیوودی میاندازد؛ با این تفاوت که آنجا یک تیم روی سناریو کار میکنند و اینجا مرادی آهنی بهتنهایی این پیرنگ را ساخته و پرداخته کرده. به همین دلیل هم میشود آن چند گاف کوچکی را که نویسنده در رمانش مرتکب شده، نادیده گرفت یا بهآرامی از کنارشان عبور کرد. این که در «گلف روی باروت» با شخصیتهای پیچیدهای روبهرو نیستیم هم به ژانر آن برمیگردد. قرار ژانر معمایی اصولا شخصیتپردازیهای پیچده نیست و معمولا جز چند شخصیت اصلی بقیه آدمها در حد تیپ باقی میمانند و حتی کارکرد بنمایهای پیدا میکنند. عنصر دیگری که به این رمان جذابیت میدهد، چیدمان (Setting) آن است. چیدمان معمولا بهعنوان عنصر مکان در داستان توصیف میشود که توصیف نادرستی است. این واژه مفهوم گستردهتری دارد و علاوه بر مفهوم مکان مفهوم زمان را نیز شامل میشود. این زمان میتواند بخشی از شبانهروز باشد یا دورهای از تاریخ. موضوعهایی مثل آبوهوای فضاهای بیرونی، دمای هوای اتاقی که داستان در آن اتفاق میافتد و عوامل دیگری نظیر اینها نیز همگی زیر عنوان چیدمان قرار میگیرند. رفتن به سراغ چیدمانهایی که در فضای ادبیات داستانی یک سرزمین کمتر تجربه شدهاند، از عواملی است که میتواند باعث جذابیت و اقبال عام به آن اثر شود. «گلف روی باروت» این ویژگی را دارد. مکان بخشی از روایت این رمان یک کشتی تفریحی است که از چند کشور اروپایی و آسیایی عبور میکند. شخصیتهای رمان هم از طبقه اجتماعی / اقتصادی مرفه جامعهاند، توی پنتهاوس زندگی میکنند، تواناییهایی ویژه و دسترسیهای خاص به مراکز قدرت دارند و غیره… پیشنهاد این هفته «سلام کتاب» رمانی خوشخوان و جذاب است که خصلت سرگرمکنندگی دارد و میتواند چند روزی مخاطبش را مشغول خود کند. پاشنه آشیل «گلف روی باروت»، آنجایی است که نویسندهاش تلاش میکند به ساختارهای قدرت و ثروت بپردازد و در کنار این تلاش میخواهد با آوردن المانهایی، اثرش را نیز بومی و معاصر نگه دارد. آنچه از ساختارهای توزیع قدرت سیاسی و ثروت اقتصادی در «گلف روی باروت» دیده میشود، نهتنها بومی نیست و ربط زیادی به واقعیت جامعه ایرانی امروز ندارد، که بیشترک آدم را یاد جامعه آمریکایی و فیلمهای هالیوودی میاندازد. این عامل در خوانش اول رمان شاید زیاد به چشم نیاید، چون پیرنگ خوشساخت و چیدمان بدیع آن خواننده را به دنبال خود میکشانند، اما بعد از خواندن رمان یا در خوانش دوم آن بهشدت خودنمایی میکند.
- ۳. بیارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقوله فرهنگ: یادش به خیر… پانزده سال پیش در چنین روزهایی جشن بزرگ بیست سال ادبیات داستانی پس از انقلاب برگزار شد؛ جشنی که بزرگترین و آزاداندیشانهترین همایش ادبی سالهای پس از انقلاب بود که توسط دولت برگزار میشد، و هنوز هم هیچ رویدادی نتوانسته جایش را بگیرد یا خاطرهاش را کمرنگ کند. بد نیست حالا -در این ماههای پیش رو، که سرزمین ما وارد سیوششمین سال عبور از سلطنت و حرکت به سوی دموکراسی میشود- مسئولان و متولیان فرهنگ دل کنند خاطرهای باشکوهتر از آن سال ۷۷ را برای حافظه تاریخی این سرزمین و اهالی ادبیات داستانی رقم بزنند.