- ۱. زندگی آلبا د سسپدس (۱۹۹۷ – ۱۹۱۱) از جهاتی رشکبرانگیز است. خانواده پدریاش از مهمترین خانوادههای سیاسی کوبای قرن نوزدهم و بیستم بودهاند. پدربزرگش -مانوئل د سسپدس- اولین رییسجمهور کوبا در ۱۸۶۹ بوده و هنوز هم لقب «پدر وطن» را برای خود حفظ کرده است. پدرش نیز برای دوره کوتاهی رییسجمهور کوبا بوده و در سایر اوقات هم مناصب سیاسی مهمی از جمله سفارت کوبا در ایتالیا و فرانسه را بر عهده داشته است. او خانواده ثروتمندی داشته و میتوانسته زیاد سفر کند. سالهایی از زندگیاش را در ایتالیا و سالهای دیگریش را در فرانسه سپری کرده و البته سالهایی را هم در کوبا… همه اینها برای هر نویسندهای میتواند رشکبرانگیز باشد؛ نه از حیث تنآسایی و راحتی، از این حیث که تجربههای زیسته متفاوت و متنوعی که چنین شکلی از زندگی میتواند برای آدم به همراه داشته باشد، طبعاً توی آثارش سرریز خواهد شد و رنگ و زنگ منحصربهفردی را در آنها به وجود خواهد آورد. و آثار این بانوی نویسنده کوبایی واجد این رنگ و زنگ منحصربهفرد هستند.
آلبا د سسپدس از آن نویسندههایی است که کار نویسندگی را با روزنامهنگاری شروع کرده و احتمالاً هم به همین دلیل دو ویژگی -یکی محتوایی و دیگری ساختاری- در همه آثارش به چشم میخورد: اول این که او هیچوقت به عنوان نویسنده تبدیل به دخیلبندی بیخیال نمیشود و همیشه در قبال آنچه مشاهده میکند، نوعی احساس مسئولیت دارد. او در همه آثارش -علیرغم این که بسیار به عشق میپردازد- عینک نقادی سیاسی و اجتماعی را زمین نمیگذارد و در زمره نویسندههایی قرار میگیرد که مدام آثارشان آیینه تمامنمای زمانهشان است و زشتیها و پلشتیهای روزگار را به تصویر میکشد. دیگر این که او نویسندهای سادهنویس است و در آثارش بازیهای کلامی و توصیفهای دور از ذهن به چشم نمیخورد. ما که بیشترمان آثار او را از طریق ترجمه خواندهایم، اما جستوجویی در منابع لاتین نشان میدهد که در زبان مادری هم آثار آلبا د سسپدس، آثاری خوشخوان و بهدور از بازیهای کلامیاند.
- ۲. آخرین اثری که از آلبا د سسپدس در ایران منتشر شده، رمان «با عشقی بزرگ» است؛ اثری که او طرح اولیهاش را در سال ۱۹۳۹ با عنوان «رمان کوبایی» نوشت و بعدها در دهه ۷۰ میلادی با نام «جزیره» نوشتنش را شروع کرد و بعد از ملاقاتش با فیدل کاسترو در سال ۱۹۷۷ نامش را به همین «با عشقی بزرگ» تغییر داد. این هم داستان جالبی است: او از کاسترو میپرسد که چطور توانسته آن همه کارهای مفید برای کشورش انجام دهد و کاسترو در جواب او میگوید: «با عشقی بزرگ». پدس در آن زمان چنان مجذوب کاسترو بوده که همین نام را روی اثر جدیدش میگذارد. این رمان ناتمام، داستان بخشهایی مهم از زندگی خود آلبا د سسپدس را دربرمیگیرد و به عبارتی نوعی خودزندگینامه داستانی است. او در «با عشقی بزرگ» آشکارا تلاش میکند به روایتهایش -که رویدادهایی واقعی از زندگی خودش هستند- بیانی داستانی / توصیفی بدهد و مدام آنها را از خصلت و بیان گزارشیای که معمولاً متنهایی نظیر زندگینامه یا سفرنامه دارند، دور نگه دارد. به این ترتیب به نظر میرسد که هدف او در این اثر، نه بازنمایی واقعیت، که خلق واقعیت به شکلی خیالین بوده. او خودش در جایی از همین رمان میگوید: «وقتی در رم مرا برای بازی به به پارک ویلا بورگزه یا باغ ملی میدان کاوور میبردند، آنجا زیر درختان کاج مینشستم و با دختران همبازی خود درباره کوبا حرف میزدم… دخترها همگی حیرتزده میشدند… من هم فرصت را غنیمت میشمردم و در توصیف خودم مبالغه میکردم.» («با عشقی بزرگ» / صفحههای ۷ و ۸) پدس در این اثرش از جایگاه ناظری آگاه، اوضاع و احوال سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه کوبا را در سالهای میانی قرن بیستم و به ویژه در سالهای دوره اول ریاست جمهوری باتیستا -دیکتاتور کوبا- به تصویر میکشد. جامعهای که پدس در این اثرش ترسیم میکند جامعهای چندپاره است که از سویی فقر در آن چهرهای عریان دارد و از سویی دیگر زنانی هستند که بادبزنهای لوکس به دست میگیرند و برای پیادهرویهای عصرانه گردنبندهای مروارید به گردن میآویزند. در این جامعه فساد سیاسی بیداد میکند، دستگاه بروکراسی از درون فاسد شده، مردم ناامیدند و به خرافات پناه میبرند. «ظاهراً خیلیها بودند که که موقعیت آن سالهای کوبا را با «لیوان آب» تحمل میکردند. [آنها معتقد بودند که یک لیوان پر از آب، ارواح خوب را جذب و ارواح بد را دفع میکند.] امیدشان به آن بود. از دولت نمیشد انتظاری داشت. از دستگاه عدالت هم همینطور. قانون و حق وجود نداشت. کسی جرئت شورش هم نداشت. همگی در انتظار معجزه بودند. حتی کسانی که کافر بودند و چنان اعتقاداتی را قبول نمیکردند.» («با عشقی بزرگ» / صفحه ۳۵) گذشته از این مقولهها «با عشقی بزرگ» داستان نوستالژی است. پدس در این اثر با همان شگرد همیشگیاش که استفاده از زبان به شیوه رمانتیکهاست، توصیفها و تصویرهایی خلق میکند، که دورهای تاریخی از جزیرهای را که کریستف کلمب در ۱۴۹۲ میلادی کشف کرد، ثبت و ماندگار میکند؛ و این کاری است او خودش در جایی از رمان به آن اشاره میکند: «باید این ملت را به جهان شناساند؛ ملتی قهرمان، با مبارزاتی پیاپی، در طی قرنها.» پیشنهاد این هفته «سلام کتاب» رمانی جذاب است که بعید میدانم کسی بتواند مقاومت کند و در یک نشست نخواندش.
- ۳. بیارتباط با کتاب، اما مرتبط با مقوله فرهنگ: اصغر فرهادی حالا دیگر تبدیل شده به سفیر فرهنگ، هنر و سینمای ایران. این روزها در شصت و ششمین دوره جشنواره فیلم کن در فرانسه، آخرین فیلم فرهادی -«گذشته»- دارد با آثاری از بزرگترین فیلمسازان جهان از جمله رومن پولانسکی و برادران کوئن و استیون سودربرگ رقابت میکند. گزارشهای روزنوشت منتقدان و کارشناسان ایرانی و غیرایرانیای که این روزها را در کن میگذرانند، اینطور میگوید که تا به امروز، «گذشته» هم بازتاب خوبی داشته و هم واکنشهای خوبی را برانگیخته است. این فیلم اولین تجربه فرهادی در ساختن فیلم در خارج از ایران و کار کردن با بازیگران خارجی است و گام مهمی است در تبدیل کردن او به فیلمسازی جهانی. روز شنبه چهارم خردادماه، «گذشته» توانست اولین موفقیتش را جشن بگیرد و جایزه ویژه هیئت داوران مستقل جشنواره کن را از آن خود کند. این تازه گام اول است و ضمن تبریک به فرهادی و همکارانش در «گذشته»، آرزوی موفقیتهای بزرگ و بزرگتر این فیلم را به عنوان نماینده سینمای ایران در این جشنواره مهم و معتبر سینمایی دارم.