یک لطیفهای بود قدیمها، میگفتند یک بابایی هر روز میرفته امامزاده مجاور میشده تضرع میکرده. یک روز یکی بهش میگوید: «تو چی میگی به آقا؟ هر روز اینجایی…» طرف میگوید: «دارم بهش میگم یه کاری کنه تو قرعهکشی ارمغان بهزیستی برنده شم.» اولی میگوید: «امروز برندههای این هفته رو اعلام کردن. شماره کارتت چیه؟» او میگوید: «کارت؟ کارت چیه؟» اولیه دوباره میگوید: «خب بنده خدا، اگه میخوای تو قرعهکشی برنده شی، اول باید کارتش رو بخری»… هر کاری مقدماتی میخواهد، حسابی دارد، کتابی دارد. نمیشود برای هر حرفی که ظاهر قشنگی دارد -بیکه به وجود یا عدم وجود مقدمات و متأخرات آن فکر کنیم- هورا بکشیم. وزیر فرهنگ در اولین مصاحبهاش -با حسننیت تمام، برای برداشتن گامی به پیش و نوید بهبود اوضاع- صحبت از برداشتن ممیزی پیش از چاپ کرده و برای چندمین بار در این سالها پرونده ممیزی را آورده روی میز؛ روی میز که بوده، آورده گذاشته روی سایر پروندهها. اما موضوع برای کسانی که که از موانع و پیچیدگیهای آشکار و نهان ماجرا باخبرند، به این سادگیها هم نیست. حقیقت امر این است که ما در سرزمینی زندگی نمیکنیم که قانون حرف اول و آخر را بزند. عرفی هم وجود دارد که گاهی قدرتش از قانون خیلی بیشتر است. مگر کسی یادش رفته بابت فیلمی که از وزارت فرهنگ مجوز قانونی تولید و نمایش داشته، شیشههای سینماها شکسته شده؟ فارغ از اینکه نسبت ماجراهایی از ایندست چه قضاوتی داریم یا میتوانیم داشته باشیم، باید این را بپذیریم که این یک واقعیت است. وجود ممیزی پیش از چاپ نوعی گارانتی دولتی را برای آثاری که منتشر میشوند به همراه دارد. اگر این هم نباشد، همان بلایی که سر روزنامهنگارها آمده یا میآید، گریبان نویسندهها و شاعرها و پژوهشگرها را هم خواهد گرفت. گذشته از این اگر ناشری کتابی را منتشر کرد و نتوانست آن را توزیع کند یا بلافاصله بعد از توزیعش مجبور شد از بازار جمعش کند، چه؟ اگر این کتابهایش شد دوتا؟ سهتا؟ دهتا؟ ضرر مالی تحمیلشده به ناشر را کسی هست که جبران کند؟ آنوقت ناشر دو راه دارد؛ یا باید برود سراغ سفارش سنگ قبر برای بنگاه اقتصادیاش و سرمایهاش را توی کار کمخطرتری به ریسک بگذارد، یا باید برای به خطر نیفتادن حیات اقتصادی / فرهنگیاش چارهای بیندیشد. و با توجه به اینکه وظیفه اصلی یک ناشر، نشر کتاب است نه تلاش یا مبارزه اجتماعی برای آزادی بیان، این چارهاندیشی میتواند منجر شود به تغییر خط مشی ناشر. و این یعنی انتقال غیرمستقیم نقش ممیزی به ناشرها، یعنی تنها و تنها تغییر دادن متولی و نه کنار گذاشتن واقعی ممیزی پیش از چاپ. معادله پیچیدهای نیست. و باز این هم هست که هر کاری مقدماتی لازم دارد. مگر بدون اصلاح و بهروزسازی قوانین نشر، بدون شفافسازی دقیق و تعیین مصداقها، بدون آگاه کردن فعالان حوزه نشر به آزادیها و محدودیتهای «قانونی»شان، و -مهمتر از همه- بدون هماهنگی با قوه قضاییه و تشکیل دادگاهی ویژه نشر، میشود صحبت از برداشتن ممیزی پیش از چاپ کرد؟ میشود از زاویه دیگری هم به تمام این ماجرا نگاه کرد: مشکل اصلی، وجود ممیزی پیش از چاپ نیست. مشکل -اگر نخواهم اسمش را قانونگریزی بگذارم- برخورد سلیقهای و برداشت سیاسی و عقیدتی بعضی مدیران و کارمندان از هر جمله و کلمهای است که در کتابی نوشته شده. در گام نخست بهتر است این برخوردهای سلیقهای در اداره کتاب اصلاح شود و رویکرد اعتدالی به خود بگیرد.
[۱] برگرفته از متنی نمایشی، نوشته دوست عزیز و هنرمندم، افشین هاشمی