ویلیام پدن / کاوه فولادینسب
استثناهای مهجور و تصورات غلط را باید کنار گذاشت. حکایتهایی مثل آنچه درباره مارک تواین گفته میشوند، یا بیش از حد اغراقآمیزند یا بیش از حد آمیخته به کجفهمی. یکی از رایجترین کجفهمیهایی که به نظر میرسد زیادی به مذاق آدمهای ناآگاه خوش میآید، این است که آثار هنری و ادبی بهصورت غریزی و بیهیچ تلاشی و آنهم به شکلی کامل و متعالی -مانند ونوسی که از میان دریا بیرون میآید- خلق میشوند. متأسفانه این تصور غلط تبدیل به یک اسطوره شده و هرازگاه توسط کسانی که بیشتر کلاهبردارند تا نویسنده و نیز توسط عوام سادهلوح زنده نگه داشته میشود. بسیاری از نویسندههای تازهکاری که از سویی شهرت و ثروت ادبی را دوست دارند و از سویی دیگر ثبات و پیگیری لازم برای رسیدن به نتیجه را ندارند، به چنین نظری قایلند. البته نمیشود پدیدهای بهنام نبوغ را بهتمامی رد کرد. نویسندههای نابغهای وجود دارند که ذهنشان در لحظههای خلسه و الهام، شاهکارهای ادبی بزرگی را تراوش میکند. اما واقعیت انکارناپذیر این است که موفقیت در نویسندگی هم مانند موفقیت در هر زمینه دیگری نیاز به اراده قوی و تلاش مبتنی بر تخصص دارد. میتوانم حرفم را اینطور کامل کنم که برای موفق شدن در نویسندگی باید تواناییهای شخصی، استعداد و قریحه، در کنار تلاش برای رسیدن به هدف، اعتقاد به خود و اشتهای سیرنشدنی برای پیشرفت قرار بگیرند. چنین چیزی نیاز به یک دوره طولانیمدت شاگردی دارد که در خلال آن فرد، اصول اولیه هنر یا پیشهاش را یاد میگیرد. نویسنده باید ساعتها، روزها، ماهها و حتی سالها دلتنگی و تلاش بیپاداش را تحمل کند، توجهی دائمی و توأم با وسواس به جزییات داشته باشد، شروعهای نادرست را تجربه کند، آزمونوخطا کند، نوشتههایش را بررسی و اصلاح کند، با عدم اطمینان و ناامیدی کنار بیاید، و بازهم آن کار سخت و یکنواخت را انجام دهد -منظورم صاف پشت میز نشستن است- تا آماده حضور در رویداد اصلی شود.
تردیدی وجود ندارد که بعضی نویسندهها مهارت و قریحهشان را با سرعت بیشتری نسبت به دیگران پرورش میدهند و از استعداد یا نبوغ بیشتری برخوردارند. ترومن کاپوتی وقتی هنوز جوانی خام و بیتجربه بود، به جلوههای تکنیکی هیجانانگیزی دست یافت که بسیاری از حرفهایهای پابهسنگذاشته، سالها برای به دست آوردنشان عرق ریخته بودند. بههرحال علیرغم وجود این تفاوتهای فردی، ادبیات تنها زمینهای در تلاشهای بشری است که بسیاری از آدمها احساس میکنند میتوانند در آن موفق شوند؛ چون صرفا از صمیم قلب دلشان میخواهد آدمهای موفقی باشند. چنین نگرشی درباره پیشههای دیگر وجود ندارد. فقط آدمهای سادهلوح و احمق توقع دارند که بدون سالها برنامهریزی، تلاش و مطالعات تخصصی، تبدیل به پزشک، مهندس یا فیزیکدانی حرفهای شوند. زمان زیادی باید صرف شود تا یک دانشجوی پزشکی تبدیل به پزشکی کارکشته شود یا یک بازیکن کمسنوسال بیسبال پایش به لیگهای معتبر باز شود. ولی بسیاری از نویسندههای تازهکار اگر در بخش اندکی از این زمان موفق نشوند، ناامید میشوند و از کوره در میروند. ارسکین کالدول در مقالهای میگوید «مطالعه، تمرین و پشتکاری که برای نویسنده شدن لازم است، کمتر از مطالعه، تمرین و پشتکاری نیست که برای وکیل یا پزشک شدن لازم است.»