ماریانا پریهتو / کاوه فولادی نسب
فرانسواز ساگان در داستان کوتاهش با نام «کمک یا چیزی مثل این« که در مجله ووگ منتشر شده، نمونه خوبی از ارائه هوشمندانه اطلاعات لازم را به ما نشان میدهد.
«آن بهار ما در نرماندی بودیم و در خانهای مجلل زندگی میکردیم، حتی مجللتر از سابق؛ به خاطر اینکه بعد از دو سال خرابی بام خانه را تعمیر کرده بودیم. گودالچههای آبی که دیگر حضورشان پای ستونها حالتی دائمی پیدا کرده بود، بالأخره محو شده بودند. قطرههای آب یخزده روی صورتهای آرام و خوابزده خودمان هم محو شده بودند.»
نویسندهای کممهارت شاید این مشکلات را به ترتیب توالی زمانی روایت میکرد و داستانی ملالآور مینوشت. اما ساگان روایتش را با موضوع خوشحالکنندهای مثل تعمیر بام شروع میکند. بعد میرود سراغ مشکلاتی که پیش از آن به وجود آمده بودند و اینکه برطرف شدن هرکدام از این مشکلات چقدر باعث خوشحالیشان شده بوده.
من در کلاسهای داستاننویسیام همیشه به شاگردهایم میگویم که یک اتفاق بهصرف اینکه واقعا رخ داده، لزوما جذاب نیست. دستکم همیشه جذاب نیست، بهخصوص اگر در زمان رخ دادنش روایت شود. ما بهعنوان نویسنده باید سلسلهمراتب زمانیای را ترتیب دهیم که بیشترین جذابیت را برای خواننده داشته باشد. باید اول اشتهای او را تحریک و توجه او را جلب کنیم. به همین دلیل است که میگوییم داستان باید از جای مهمی شروع شود و بعد -در صورت لزوم- برای شرح و توضیح به عقب برگردد.
روایت، عمل داستانی، گفتوگو و یادآوری، همگی میتوانند مسیرهایی باشند باشند برای بردن خواننده به فلاشبکی که بهآرامی ارائه شده است. خواننده نباید در این مسیر در دستانداز بیفتد و نباید هم در آن گرفتار و ماندگار شود. فلاشبک نباید باعث به وجود آمدن گسست در جریان داستان شود و خواننده بههیچوجه نباید نیاز داشته باشد به عقب برگردد و آن را دوباره بخواند تا متوجهش شود.
به سرخطهای روزنامهها دقت کنید. آنها جذابترین بخش خبر را به خواننده میگویند. بعد -بعد از اینکه خواننده به دام افتاد- اتفاقاتی را راویت میکنند که منجر به وقوع آن سرخط شدهاند. بهعبارتدیگر آنها از شگرد بنیادین فلاشبک استفاده میکنند. حتی آدمهای خوشصحبت هم برای نگه داشتن شنوندههایشان از فلاشبک استفاده میکنند. آنها حرفشان را اینطور شروع میکنند: «خونهم بهکلی سوخت.» تا شنوندهها بپرسند: «چرا؟ آخه برای چی؟» خواننده همیشه میخواهد بداند در گذشته چه اتفاقی رخ داده و چه چیزی وضعیت و موقعیت یا گره زمان حال را به وجود آورده است.
زندگی پر از فلاشبک است و ما نمیتوانیم از آن فرار یا آن را انکار کنیم. بهترین کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که با بررسیاش در آثار نویسندههای دیگر یاد بگیریم که چطور آن را ماهرانه به خدمت بگیریم. حساسیت و هوشیاریتان را نسبت به فلاشبک بالا ببرید. وقتی در داستانی وارد فلاشبک میشوید، زیرش با خودکار قرمز خط بکشید. وقتی خواندن داستان را تمام کردید، آن را کنار بگذارید و ببینید که آیا میتوانید فلاشبک را به یاد بیاورید یا نه. حتی آن را بنویسید. ببینید آیا میتوانید آن جملة مقدماتی به وجود آورندة فلاشبک در دل داستان را به یاد بیاورید یا نه. یک فلاشبک، مثل یک راهنما، باید فقط فضای لازم را پوشش دهد. این کار شدنی است. یک فلاشبک را که با دقت ساخته و پرداخته شده بررسی کنید تا با من همعقیده شوید.