تصوير از مریم حقشناسلاری
متن از يادداشت جواد ماهزاده در روزنامه اعتماد
كاوه فولادينسب، داستاننويس، مترجم و مدرس داستان است. در اين رمان كه به تازگي از وي منتشر شده، هويت انسان شهري امروز به هويت شهر گره خورده است. راوي داستان، جواني است به نام نياسان كه در مركز شهر (خيابان انقلاب) ساعتسازي دارد و اين ساعتسازي مركز ثقل ماجراها و رواياتي است كه حول نياسان و چند شخصيت ديگر اتفاق ميافتد همچنانكه خيابان انقلاب، شاهد و ناظري تاريخي بر حوادث معاصر ايران بوده است. نياسان روايتگر نسل خود و نسل پيش از خودش است كه همانجا به ساعتسازي اشتغال داشتهاند. درواقع انتخاب اين محل به عنوان موقعيت جغرافيايي يا مركز ثقل حوادث داستان، توجه و تمركز نويسنده را به موضوع «زمان» و «گذر زمان» نشان ميدهد. رماني است كه بههيچوجه ايستايي ندارد و در رفت و برگشتهاي زماني پرسه ميزند. راوي علاوه بر پرسههاي درونياش ميان گذشته و حال، خود را يك پرسهزن شهري نشان ميدهد. خيابانهاي تهران را به دنبال گذشته، هويت و دغدغههاي شخصياش زيرپا ميگذارد و وقتي در سير غيرخطي و سفر ذهني او به پايان داستان نزديك ميشويد، كمكم به واقعيت خيلي از تصاوير و روايتها شك ميكنيد و چيزي تازه ذهنتان را قلقلك ميدهد؛ اينكه آيا تا حالا در پرسهزنيهاي آدمي زنده شريك بودهايد يا در جهان مردگان قدم ميزديد؟ «هشت و چهلوچهار» براي رمانخوانهايي كه شيفته فرم و تكنيك داستاني هستند، اثر جذابتري است؛ همينطور براي آنها كه دوست دارند جغرافياي شهر تهران، نه فقط لوكيشن داستان كه جزوي از تم اصلي آن باشد.