کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

وهم را می‌شود نوشت، واقعیت را نه

۱۱ بهمن ۱۳۹۷

نگاهی به مجموعه‌داستان «باران بمبئی» نوشته‌ی پیام یزدانجو، منتشرشده در تاریخ ۶ بهمن ۱۳۹۷ در هفته‌نامه کرگدن
نویسنده: ابوالفضل آقائی‌پور


به قایق که رسیدم گفت: «می‌خواهی بدانی چه چیز وهم است و چه چیز واقعیت دارد؟»
مانو جوابش را داد: «وهم را می‌شود نوشت، واقعیت را نه.»
«باران بمبئی» ما را با نوشته‌هایی مواجه می‌کند که لبریز وهم‌اند. وقتی یکی‌یکی داستان‌ها را می‌خوانیم و جلو می‌رویم، هرچه بیش‌تر زمان می‌گذرد، بیش‌تر می‌فهمیم که نویسنده هرچه تلاش کرده ما را به واقعیت نزدیک‌تر کند، ما را از آن دورتر کرده؛ گویی همین که قلم می‌زده و کلمات را روی کاغذ می‌آورده، ما را به سمت جهانی وهم‌آلود سوق می‌داده است. فرایند ورود ما به این جهان وهم‌آلود از همان داستان اول، یعنی «مانترا»، آغاز می‌شود. در این داستان که کلیدی‌ترین و مهم‌ترین داستان مجموعه است، نویسنده از چند جهت ذهن خواننده را نسبت به داستان‌هایی که قرار است در ادامه بخواند روشن می‌کند؛ تا در نهایت، در پایان داستان خواننده را با دستی پر روانه‌ی این جهان ناشناخته کرده باشد. تمهیداتی که نویسنده برای رسیدن به این منظور به کار می‌گیرد، این‌هاست: اطلاعاتی جامع را در مورد موضوع داستان بدون بیانی روایی همان ابتدا در اختیار خواننده قرار می‌دهد، شخصیت‌هایی را وارد داستان می‌کند که بدون تأثیر مهمی در روند داستان به ناگاه کنار می‌روند و خرده‌روایت‌هایی را تعریف می‌کند که ارتباط ارگانیکی با کلیت داستان ندارند. با این تمهیدات نویسنده روح روایت را تا جایی که توانسته از کالبد آن بیرون می‌کشد‌ و در عوض روح شخص خودش را هر لحظه در کالبد شخصیت اصلی احضار می‌کند‌ تا ذهن را به این موضوع نزدیک کند که همه‌ی ماجراها -با کم‌ترین دخل و تصرف- در زمان گذشته برای خود او، و نه شخصیتی خیالی زاده‌ی ذهنش، اتفاق افتاده‌اند. به این ترتیب خواننده در برخورد با ماجراهای نامأنوس مجموعه -چه واقع‌گرایانه باشند و چه فراواقع‌گرایانه- که اتفاقاً پرتعدادند و کتاب برپایه‌ی آن‌ها شکل گرفته، پیوسته با این فکر که تمام اتفاقات زمانی در گذشته واقعاً رخ ‌‌داده‌اند، طعم شگفتی را هر لحظه دوچندان می‌چشد. نویسنده (راوی) در انتهای این داستان با شخصی روبه‌رو می‌شود که او را به معبدی شگفت وارد می‌کند و هم‌زمان با گفتن کلماتی به شکل مانترا او را دچار تجربه‌ای روحانی می‌کند. نویسنده به ساحتی دیگر پرتاب می‌شود و در حالی که احساس می‌کند دارد «سرگردان، در خیابانی از خلاء» می‌دود، در ذهن خود با پدیده‌هایی مواجه می‌شود. بعد از به پایان رسیدن این تجربه، در آینده، در داستان‌های بعدی، او با همه‌ی این پدیده‌ها روبه‌رو می‌‌شود؛ مثلاً جمله‌ی «آن سوی قلعه، کاخی دیدم از آینه، با ماهاراجه‌ای که تنها بر ایوان نشسته بود»، بعداً در داستان «تئوسوفیست» تجسم می‌یابد و جمله‌ی «میناکشی را دیدم که با ساری سفید دور می‌شد»، در داستان «الاهه». همه‌ی این‌ها در اولین داستان آورده شده‌اند. همان‌طور که بالاتر ذکر شد، در کنار کلیدی بودن، «مانترا» مهم‌ترین داستان مجموعه‌ی «باران بمبئی» هم هست؛ از این نظر که می‌تواند پیشنهادی به ادبیات داستانی باشد. این داستان بعد از این که حضور فیزیکی و واقعی نویسنده را در متن خود گوشزد می‌کند -درست زمانی که خواننده در حال گردشی شیرین و بی‌مخاطره در جهان واقع است- به ناگاه فضا را می‌شکند و دچار فراواقع‌گرایی می‌شود. اما این فرا رفتن، از آن جهت که تنها از تخیل نویسنده سرچشمه نمی‌گیرد و برای یک فرد، یعنی خود نویسنده، در تجربه‌ای در زمان گذشته اتفاق افتاده، کیفیتی منحصربه‌فرد دارد. در واقع ما با فراواقع‌گرایی‌ای مواجهیم که در عین فراتر رفتنش از واقعیت، در سطحی دیگر خود واقعیت است. این کیفیت بدیع در داستان‌های «دوالوکا یا میدان خدایان»، «تئوسوفیست» و «باران بمبئی» نیز به شکلی بارز خودنمایی می‌کند. پیام یزدانجو در هر کدام از داستان‌های این مجموعه در پی کشف هرچه بیشتر شگفتی‌های کشور هند، سری به گوشه و کنار این کشور رازآمیز می‌زند. او در این گشت و گذار ضمن این که به کشف هند شخصی خود می‌پردازد، در هر داستان تکه‌ای رازآمیز را نیز برای ما روایت می‌کند، تا همراه با خواندن کتاب، خود را در اعماق جهانی حس کرده باشیم که لبریز راز است و سرریز وهم.

گروه‌ها: اخبار, پیشنهاد ما, تازه‌ها, نقدنامه, هفته‌نامه‌ی کرگدن دسته‌‌ها: پیام یزدانجو, پیشنهاد ما, نقدنامه, هفته‌نامه‌ی کرگدن

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد