اصلاً بیایید نگاهی بیندازیم به لغتنامه دهخدای مرحوم -که نور به قبرش ببارد. جلوی «استاد» نوشته: «صاحب مهارت، حاذق» و کمی پایینتر: «علیم، نیکدان»، و باز هم کمی پایینتر: «سرور، رییس». خب، کسی که صاحب مهارت و حاذق و علیم و نیکدان است، چه نیازی دارد که برود کتاب و مجله و مقاله بخواند؟ اگر نیاز داشت که بهش استاد نمیگفتند. این بهروز بودنی هم که این روزها افتاده سرِ زبانها، چیزی نیست جز مُد روز. فردوسی هم که برداشته گفته «ز گهواره تا گور دانش بجوی» نفساش از جای گرم درمیآمده. آدم اگر همهاش بخواهد دانشجویی کند، پس کِی زندگی کند؟ درستش این است که از گهواره تا حدود سی-سیوپنجسالگی دانش بجوید، از آن به بعد هم نان دانشاش را بخورد. تازه اینطوری نوعی پلورالیسم علمی هم در دانشگاهها به وجود میآید: میان استادهای یک دانشکده یکی هست که دهه ۱۹۷۰ توی امریکا درس خوانده و حالا هنوز هم دارد همان حرفهای دهه ۷۰ را تحویل بچههای مردم میدهد، یکی دیگر هست که دهه ۱۹۸۰ انگلیس درس خوانده و حالا علم دهه ۸۰ انگلیس را توی کله بچههای مردم میکند، و همینطور بگیر بیا جلو. چقدر خوب است چنین فضایی؛ آدم فقط علم نمیآموزد، با تاریخ علم هم آشنا میشود. کجای دنیا میشود دانشگاههایی با این کیفیت پیدا کرد، که بیمزدومنت، و بیهیچ نمایشی، علاوه بر علمْ روند تکوین علم را هم اینطور عملی به دانشجویانشان یاد بدهند؟ و اما معنای دوم، وقتی حضرت دهخدا بعد از عمری تحقیق و تفحص به این نتیجه رسیده که یکی از معناهای استاد میشود سرور و رییس، کیمیتواند نه بگوید. معمای عملی ماجرا هم این است که یک استاد هر طوری دلش بخواهد میتواند کلاساش را اداره کند. نه کسی حق اعتراض دارد، نه حق نظارت. اصلاً شاید استادی -با توجه به مهارت و نیکدانیای که پیشتر حرفش را زدم- چارت آموزشی مصوب وزارت علوم را قبول نداشت و دلش نخواست از آن تبعیت کند. هرچه باشد رییسْ اوست، دلش خواست میتواند اصلاً درباره یک موضوع دیگر سرِ کلاساش حرف بزند. او صلاح دانشجوهایش را بهتر از هرکس دیگری میداند. شکر خدا که نمرهای هم در کار هست. این تنها مآلاندیشی نظام آموزشی ماست؛ که چماقی -ببخشید اهرمی- مثل نمره را بدهد دست استاد و بله، حالا دیگر استاد واقعاً رییس است. کسی نُطُق بکشد، تهِ ترم حسابش با کرامالکاتبین خواهد بود. این، یعنی یک سیستم کاملِ نظاممند. حیف که هرازگاه استادهایی پیدا میشوند این یکدستی را بههم میزنند. حالا یا مثل فردوسی نفسشان از جای گرم درمیآید، یا هم که از آن دسته آدمهاییاند که همیشه فکر میکنند باید خلاف جهت آب شنا کنند، یا هم که نیاز به جلبتوجه دیگران دارند و برای تحققاش دست به هر کاری میزنند. سعی میکنند بهروز باشند و نمیدانند که این بهروز بودنْ مُد این سالهاست، و همین روزهاست که صدای الرحمانش بلند شود. سعی میکنند کارِ علمی کنند و نمیدانند که آنچه ارزش دارد کارِ اقتصادی است. خیلی سعیهای دیگر هم میکنند که جای گفتنش اینجا نیست. امیدوارم اینها هم زودتر قاعده بازی را یاد بگیرند، تا هم کمتر اذیت شوند، هم بیشتر پیشرفت کنند، و هم برای نظام آموزشی مفیدتر واقع شوند.