شمارهی یازدهم یادداشت هفتگی «دیوان شرقی-غربی»، منتشرشده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۳۹۷ در هفتهنامهی کرگدن
موقع بازیهای جامملتهای اروپای ۲۰۱۶ من برلین بودم. خیلی از بازیها -و بهخصوص بازیهای تیم ملی آلمان- را در کافهها و کنایپهها دیدم. چندان فوتبالی نیستم و بیشتر از خود بازیها و هیجانِ -مثلاً- آن پنالتیهای نفسگیر بازی یکچهارم نهایی با ایتالیا، تماشای کنشها و واکنشهای مردم و خوشحالیها و ناراحتیهایشان برایم جالب بود. بعد از بردن ایتالیا در یکچهارم نهایی، آلمان خورد به فرانسهی میزبان؛ تا فینال و چهارمین قهرمانی یا نایبقهرمانی آلمان فقط یک قدم مانده بود. بازی پنجشنبهروزی برگزار میشد. همه حرف بازی را میزدند؛ از استادها و پژوهشگرهای دانشگاه تا مردم توی اتوبوس. هیجان و التهاب را میشد زیر پوست شهر دید. ساعت نه عصر بازی شروع شد، و دو ساعت بعد، وقتی نیکولا ریتزولی سوت پایان را زد و فرانسویها شروع کردند در ورزشگاه مارسی بالا و پایین پریدن، آلمانیها -دستکم آنهایی که من در آن محله از برلین دیدم- آرام نشسته بودند توی کافهها، نوشیدنیشان را میخوردند و نتیجهی فینالی را پیشبینی میکردند که از دستش داده بودند. دنیا برایشان به آخر نرسیده بود. ماتم نگرفته بودند. کسی حرف از بیکفایتی یواخیم لو نمیزد. بازیکنها فحشی نمیشدند. و انگار در تفاهمی نانوشته، همه قبول داشتند که قرار نیست همیشه برنده باشند، که شکست هم جزیی از فوتبال و زندگی است. بعد از آن التهاب، آرامش غریبی بر شهر و مردم حکمفرما بود. همان شب رفتم و نگاهی به تاریخ فوتبال ملی آلمان انداختم. اطلاعاتی نصیبم شد که بهعنوان یک آدم غیرفوتبالی، برایم جالبتر از جالب بود. حالا آن اطلاعات را بهروز کردهام و میخواهم خیلی سریع مرور و با فوتبال ایران مقایسهشان کنم. تیم ملی آلمان از ۱۹۲۶ تا به امروز، یعنی در ۹۲ سال، تنها ده سرمربی داشته. تیم ملی ایران اما، در ۷۷ سال، یعنی از ۱۹۴۱ تا به امروز، ۴۴ بار سرمربیاش را عوض کرده. ۴۴ سرمربی نداشتهایم، چون بعضیها مدتی کوتاه یا بلند بعد از عزل یا استعفایشان دوباره برگشتهاند روی نیمکت تیم ملی. میشود اینطور گفت که تیم ملی آلمان از ۱۹۲۶ تابهحال ده دورهی متفاوت را سپری کرده و تیم ملی ایران از ۱۹۴۱ تا به امروز، ۴۴ دوره را. یک ضرب و تقسیم ساده میگوید میانگین عمر سرمربیگری تیم ملی در آلمان نه سال و دو ماه، و در ایران یک سال و نه ماه است. عمر کلیدداری سرمربیهای آلمان تقریباً پنجونیم برابر عمر کاری سرمربیهای ایران است. راه آنها برای حل مسأله، ثبات و تداوم است و راه ما، تغییرات سریع و هیجانی. اگر فقط به همین چند سال اخیر نگاه کنیم که کار بازهم بیخِ بیشتری پیدا میکند. از ۲۰۰۶ تا امروز ما ۹ سرمربی عوض کردهایم، اما سرمربی آلمان تغییر نکرده. همهی اینها را گفتم که به کجا برسم؟ به این که «گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی». این مال ماست، اما به نظر میرسد آلمانیها بهتر درک و عملیاش کردهاند. آلمان هم، مثل هر تیم دیگری، افتوخیزهای زیادی داشته و دارد، اما بررسیها نشان میدهد کمتر وقتی بوده که آنها راهحل ناکامیهایشان را در عوض کردن سرمربی جستوجو کنند. راز موفقیت فوتبال آلمانی همین است: انتخابهای دقیق و درست، پشتیبانی از انتخابها، و درک عمومی ملی از همنشینی اجتنابناپذیر کامیابی و ناکامی، که در نهایت به تداوم مدیریت و مربیگری افراد برای بازههای زمانی طولانی منتهی میشود و فوتبال آلمان را همیشه در سطحی عالی از فوتبال جهان نگه میدارد. ما -برعکس- مدام عجله داریم. این همه حکایت و پند قدما به صبوری را بوسیدهایم گذاشتهایم کنار و به شیوهای ماکیاولیستی فقط دنبال زود نتیجه گرفتنیم؛ نهتنها در فوتبال و ورزش، که در همهی امور، از سیاست گرفته تا مدیریت و اقتصاد و توسعه. مصداق همانیم که حضرت مولانا گفت یا راه نمیدانی یا نامه نمیخوانی. انگارنهانگار که سعدیمان قرنها پیش گفته «کارها به صبر برآید و مستعجل به سر درآید؛ به چشم خویش دیدم در بیابان، که آهسته سبق برد از شتابان، سمند بادپا از تک فرو ماند، شتربان همچنان آهسته میراند». نمیدانم این شتابزدگی و نتیجهگرایی از کی و کجا در فرهنگ ما وارد شده، اما این را میدانم که همین باعث شده مدام در تلاطم باشیم و با افتوخیزهایی شدید و گاه ویرانگر مواجه شویم، این را هم میدانم که دلیل بسیاری از عقبگردهای بزرگ ملیمان در عرصههای مختلف -دستکم در تاریخ معاصر- همین بوده.