شمارهی سیزدهم یادداشت هفتگی «دیوان شرقی-غربی»، منتشرشده در تاریخ ۰۹ تیر ۱۳۹۷ در هفتهنامهی کرگدن
برای من تهراننشینی که چند سالی است تقریبا نیمی از سال را در هوای آلوده تنفس میکنم و نفسهایم دیگر ممد حیات و مفرح ذات نیستند، بلکه زندگیام را کوتاه و سلامتیام را مختل میکنند، یکی از جذابیتهای برلینِ ششمیلیون نفری، همیشه هوای پاک آن بوده است؛ نمیتوانم بگویم آسمان آبی آن، چون آسمان برلین معمولا خاکستری و ابری است، و آسمان آبی و خورشید درخشان -همین خورشیدی که ما در بیشتر شهرهای ایران اینقدر بهش بیتوجهیم و قدرش را نمیدانیم- آنقدر کمیابند که رخنماییشان کموبیش به یک اتفاق میماند. از وقتی که من به یاد دارم، همیشه در تهران بحث آلودگی هوا مطرح بوده و حالا که دیگر پایش به سایر کلانشهرهای کشور هم باز شده. همین است که چند سالی است برای من هم به مقولهای تبدیل شده که سعی میکنم بیشتر و بیشتر دربارهاش مطالعه کنم. از دوران دانشجویی تا مدتهای مدید، هر وقت در متون و مقالهها از پاکی هوای بعضی کلانشهرهای اروپایی میخواندم، با خودم فکر میکردم که سطح فرهنگ عمومی مردم یک شهر باید چقدر بالا باشد که مدام دستشان به سوییج ماشین و پایشان روی گاز و کلاچ نباشد. البته که این هم هست و نمیشود منکر اهمیت و ضریب بالای فرهنگ عمومی در مسالهی آلودگیهای زیستمحیطی شد، اما فقط این نیست. این مساله -مثل هر مسالهی دیگری- جنبههای دیگری هم دارد و میشود از چشماندازهای مختلف به آن نگاه کرد. بعضیها وجوه اقتصادی را موثرتر میدانند. آنها میگویند قیمت سوخت و پارکینگهای سرپوشیده و پارکومترهای کنار خیابان در کلانشهرهای معاصر آنقدر بالاست که خلقالله ترجیح میدهند کمتر سراغ اتوموبیل شخصیشان بروند. این هم هست؛ اما باز هم فقط این نیست؛ که اگر چنین بود، شهرهای ثروتمندتر میبایست هوای آلودهتری میداشتند. بالاتر از همهی اینها، فاکتور یا پارامتر دیگری وجود دارد که میتواند حتا در صورت ضعف فرهنگ عمومی یا ثروت کلان مردم یک شهر هم کارا باشد و مراقبت و کمک کند که کار یک شهر -مثل تهران ما- به جایی نرسد که این چند سال اخیر رسیده: زیرساختها… یکی از نقشها و کارکردهای زیرساختها -و شاید مهمترینشان- این است که جلوی خطاهای انسانی و فرهنگ عمومی نادرست یا نابالغ را بگیرند. تصادف همیشه وجود دارد، حتا در امنترین جادههای برونشهری، اما در جادههای ایمن -بخوانید در زیرساختهای استاندارد- کمتر رخ میدهد و ضریب خطر جانی پایینتری هم دارد. در برلین معروف است که میگویند هرجا باشی (در طول روز) کافی است حداکثر پنج دقیقه راه بروی تا به شبکهی حملونقل عمومی برسی؛ مترویی، تراموایی، اتوبوسی، چیزی. شبها هم خطهای اتوبوس شب به کار میافتند و گیریم زمان پیادهروی تا ایستگاههای شبانه و انتظار در این ایستگاهها طولانیتر شوند، کسی در خیابان نمیماند و احساس نیاز مبرم به اتوموبیل شخصی را که شهروندی در تهران ممکن است بهش دست بدهد، بهمراتب کمتر حس میکند. در بسیاری از کلانشهرهای امروزی، بیشترک در همدستی زیرساختهای شهری و سامان اقتصادی درستودرمان و کنترلگر است که مردم -حتا اگر از صمیم قلب مایل نباشند- تصمیمشان به سمت استفاده از حملونقل عمومی و کمتر آلوده کردن محیطزیست سوق پیدا میکند. از بسیاری از آلمانیها شنیدهام که مهمترین ثروت پایدار کشورشان را نه کمپانیها و کارتلهای اقتصادیای مثل بنز و فولکسواگن و زیمنس، که زیرساختهایی مثل توربینهای بادی و شبکههای حملونقل عمومی و کتابخانههای شهرها میدانند؛ زیرساختهایی که جز تسهیل امور زیست معاصر، به مرور در فرهنگ عمومی هم رسوخ میکنند و انسان متجدد و شهروند حساس به محیط را تربیت میکنند. از چنین شهروندی است که میشود توقع وظایف شهروندی داشت، نه شهروندی که به خاطر یک نم باران مجبور است کرایهی تاکسی را دو برابر و سه برابر پرداخت کند.