آسمان خیال ندارد آبی شود. دلم گرفته. زمستانِ اینطوری اصلاً زیبا نیست. آدم توقع دارد زمستانْ صبح که پنجره را باز میکند یا از خانه میزند بیرون، بتواند نفس عمیقی بکشد و هوای تازه بدهد توی ریهاش، جانش تازه شود. اینطوری که میشود هوا، و سرب که ریههات را پر میکند، دیگر هر نفسی که […]
سلام کتاب – ۹۳ (نویسندگی مادرزادی است؟)
هری گلدن / کاوه فولادینسب آدمها نویسنده به دنیا نمیآیند، همانطور که مدیر اقتصادی یا قهرمان بولینگ به دنیا نمیآیند. اگر بپذیریم که چیزی به نام نویسنده مادرزاد وجود دارد، آنوقت باید بپذیریم که چیزی هم به نام نویسنده بدِ مادرزاد وجود دارد. شرایط متافیزیکی حولوحوش چنین مقولهای بیش از حد پیچیده خواهد شد […]
مدایح بیصله ۶ / فرار از مُد روز
اصلاً بیایید نگاهی بیندازیم به لغتنامه دهخدای مرحوم -که نور به قبرش ببارد. جلوی «استاد» نوشته: «صاحب مهارت، حاذق» و کمی پایینتر: «علیم، نیکدان»، و باز هم کمی پایینتر: «سرور، رییس». خب، کسی که صاحب مهارت و حاذق و علیم و نیکدان است، چه نیازی دارد که برود کتاب و مجله و مقاله بخواند؟ اگر […]
تأملی بر مقوله «زاویهدید تکگویی نمایشی» با تمرکز روی داستان بلند «آلبوم خانوادگی» سلام کتاب – ۹۲ (برای مخاطبی خاموش)
«آقا، میتوانم خدمتی برای شما انجام دهم بیآنکه مزاحمتی فراهم کنم؟ میترسم شما ندانید چگونه مقصود را به گوریل محترمی که بر مقدرات این دستگاه حکم میراند، بفهمانید. آخر او به زبان هلندی سخن نمیگوید: درصورتیکه من را به وکالت خویش اختیار نکنید، او به حدس در نمییابد که شما «ژنیور» میخواهید.»[۱] «آیا میدانید […]
مدایح بیصله ۵ / اسمش رویش است: نویسنده
نویسنده که کتاب نمیخواند. اصلاً اسمش رویش است: نویسنده. خواننده که نیست. آنهایی که میگویند: «ایراد بیشترِ نویسندههای امروز ایران اینه که کتاب نمیخونن…» معلوم است دلشان میخواهد در این حوزه هم مانند سایر حوزهها موازیکاری بشود و نویسندهها در کار خوانندهها دخالت کنند. نویسنده باید بنشیند فقط، و بنویسد. درستش این است. فقط بد […]
تأملی بر مقوله «انتشار مجموعهداستان» با تمرکز روی مجموعهداستان «مکث آخر» سلام کتاب – ۹۱ (دخیل به شاخههای سبز)
آنچه در زبان فارسی به «مجموعهداستان» ترجمه شده، اصل انگلیسیاش Short Story Collection بوده. واژه «کالکشن» در این عبارت، بهمعنای مجموعه -هر مجموعهای- نیست، بلکه نوعی گزینش را در درون خود دارد؛ گزینشی که نویسنده انجام داده، و داستانهایی را از میان نوشتههایش انتخاب کرده، که به نظرش شایستگی انتشار در قالب کتاب را […]
اندر احوالات یک مدرس / ۱۲ یک گفتوگوی تخصصی
اتاق اساتید ساکت است و از همهمه همیشگیای که بخشی از هویتش را میسازد، خبری نیست. کتاب میخوانم. «چایی بریزم دکتر؟» سرم را از روی کتاب بلند میکنم. دایی است، آبدارچی اتاق اساتید. پیرمرد مهربان و پرکاری است. نشستنش را کم دیدهام. موهایش را پرکلاغی میکند و همیشه موقع راه رفتن پاهایش را روی زمین […]
مدایح بیصله ۴ / دانشگاههای متحرک، اساتید سیار
«تو گرما، تو سرما، تو برف، بارون، آفتاب، شب، روز، عید، وقت، بیوقت، باس دنده صدتایهغاز جا بزنم، آخرشم این و اون بدمون رو میگن لاکردارا. آدم دلخور میشه خب.» (از گفتوگوهای یک رانندهتاکسی) حق دارید. واقعاً حق دارید. میگویند «خدا نکنه نم بارونی تُکِ برفی چیزی بزنه. دیگه مگه تاکسی گیر مییاد؟ گیرم هم […]
تأملی بر مقوله «کلاسیکخوانی» با تمرکز روی کتاب «رمان به روایت رماننویسان» سلام کتاب – ۹۰ (چرا باید کلاسیکها را خواند)
بازخوانی آثار کلاسیک از آن مقولههایی است که همیشه محل مناقشه بسیار بوده است: عدهای آن را به نبش قبر تشبیه کردهاند یا ابزاری برای خودنماییِ صرف دانستهاندش، و عدهای دیگر آن را کاری ضروری برای هر هنرمندی دانستهاند؛ واجبتر از نان شب. ذهنیت نویسنده این سطور به ایتالو کالوینو نزدیکتر است؛ آنجا که […]
- « صفحه قبلی
- 1
- …
- 38
- 39
- 40
- 41
- 42
- …
- 52
- صفحه بعد »