کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

اندر احوالات یک مدرس / 33 می‌خواهم زنده بمانم

10 جولای 2013

در پارکینگ را که باز می‌کنم، باز صدای مرنوهایش را می‌شنوم. علاقه، تخصص یا شناختی درباره حیوانات ندارم، اما در این حد حالی‌ام می‌شود که این بچه هنوز خیلی کوچک است، و البته نمی‌دانم خیلی کوچک برای گربه‌ها یعنی چقدر؛ چند روز؟ چند ماه؟ یا چی؟ این را هم نمی‌دانم این ماجرا اتفاقی است یا […]

گروه‌ها: اندر احوالات یک مدرس

اندر احوالات یک مدرس / 32 نمی‌خوانت؟ نباش…

4 جولای 2013

می‌روم توی اتاق اساتید. نسیم خنک کولر می‌زند توی صورتم. یک لحظه می‌ایستم. می‌گذارم نسیم تا اعماق وجودم پیش رود. همان نزدیکی‌ها می‌نشینم روی صندلی‌ای کنار میز سراسری ناهارخوری. دوسه‌تایی از همکارهام آن دورترها نشسته‌اند و گرم بحث‌اند. یکی‌شان برایم دست تکان می‌دهد و نیم‌خیز می‌شود. من هم دستم را بالا می‌آورم، تکانی به خودم […]

گروه‌ها: اندر احوالات یک مدرس

اندر احوالات یک مدرس / 31 این‌قدر زن‌ذلیل نباشین استاد

27 ژوئن 2013

آرام پایم را روی پدال ترمز فشار می‌دهم و می‌ایستم پشت چراغ. پیرمرد روزنامه‌فروش می‌آید می‌کوبد روی شیشه. آدم جالبی است. انگار نه انگار دستفروش است، جوری می‌زند روی شیشه و روزنامه‌هایش را به صورت آدم حواله می‌دهد، که انگار طلب‌کار است. سری تکان می‌دهم. دوباره می‌کوبد. دست می‌کنم توی کیفم و روزنامه‌ام را درمی‌آورم […]

گروه‌ها: اندر احوالات یک مدرس

اندر احوالات یک مدرس / 30 جاودانگی‍ات یک روز هم طول نکشید

20 ژوئن 2013

به یاد و احترام دکتر محمدامین میرفندرسکی (4 آذر 1310 / 20 خرداد 1388) که پیکرش زیر آفتاب تلخ تند بیست و سوم خرداد 88 تشییع شد.   توی این آفتاب تند انگار همه‌چیز می‌خواهد آب شود، حتی این درخت‌ها، یا آن دوتا پرنده‌ای که نشسته‌اند لب پنجره، یا اصلاً تمام این ساختمان قدیمی، که […]

گروه‌ها: اندر احوالات یک مدرس

اندر احوالات یک مدرس / 29 فاستر زرد کرد

13 ژوئن 2013

نزدیک آخرهای کلاس است. بچه‌ها کم‌کمک دارند وسایل‌شان را جمع می‌کنند و من هم کار این آخری را که ببینم، باید جمع کنم بروم. کارش خوب بود، حتی می‌شود گفت خیلی‌خوب. بلند می‌گویم: «بچه‌ها قبل از این که جمع کنین برین، بیاین کار ایشون رو ببینین.» می‌آیند دور میزم. یکی‌یکی نقشه‌هاش را ورق می‌زنم و […]

گروه‌ها: اندر احوالات یک مدرس

اندر احوالات یک مدرس / 28 یک چای دارچین، لطفاً!

6 ژوئن 2013

هرچه می‌گردم پیدایش نمی‌کنم. جیبی نیست توی کیف یا لباس‌هایم که نگشته باشمش. همین‌طور لای همه کتاب‌هایی را که همراهم هستند، و همین‌طور توی کمدم را. و حتی از دایی -آبدارچی اتاق اساتید- هم سراغش را گرفته‌ام. «دایی این‌ور اون‌ور یه عکسی پیدا نکردی؟» «چه عکسی دکترجون؟» «یه عکسی که من توش باشم و …» […]

گروه‌ها: اندر احوالات یک مدرس

اندر احوالات یک مدرس / 27 جهان صحنه تئاتر است

30 می 2013

پسر جوان نقشه‌هایش را لوله می‌کند و از میزِ جلویم برمی‌دارد. نگاهی به ساعت می‌اندازم. نیم‌ساعتی از زمان کلاس گذشته و همین حالاهاست که سروصدای بچه‌ها دربیاید که «استاد، ما دوباره ساعت دو کلاس داریم، این‌طوری به ناهار نمی‌رسیم.» و اگر همین هم نه، چیزهایی از همین دست. دختری می‌گوید: «کار من رو می‌شه یه […]

گروه‌ها: اندر احوالات یک مدرس

اندر احوالات یک مدرس / 26 واقعی… بی‌بزک

23 می 2013

سکوت مطلق… دست‌هام را گره کرده‌ام پشتم و آرام رو به ته کلاس قدم برمی‌دارم. می‌رسم به ردیف آخر. بر که می‌گردم، درست در همان لحظه کذایی، چند ردیف جلوتر، دختری برگه‌اش را با پسر کناردستی‌اش عوض می‌کند. زیاد باهم دیده‌ام‌شان؛ توی حیاط، توی آتلیه‌ها، توی بوفه. تصویر دست‌هاشان که برگه‌ها را جابه‌جا می‌کند، کند […]

گروه‌ها: اندر احوالات یک مدرس

اندر احوالات یک مدرس / 25 سفیدپوش، ژاور و من

15 می 2013

دست‌هایم را پشتم گره کرده‌ام و لای میزها قدم می‌زنم. حضور توی جلسه‌های امتحان آخر ترم را دوست ندارم. احساس می‌کنم کسانی را که چهار ماه تمام دیده‌ام، دیگر نخواهم دید. کاوه احساساتی این‌جور وقت‌ها حسابی دمغ می‌شود، می‌نشیند کناری و لام تا کام حرفی نمی‌زند. تنها موجود متحرک سالن منم. بچه‌ها که نشسته‌اند پشت […]

گروه‌ها: اندر احوالات یک مدرس

  • « صفحه قبلی
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • صفحه بعد »

تازه ها

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

تعلیق در خلأ؛ چرا داستان «گم شدن یک آدم متوسط» ناتمام می‌ماند؟

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد