بعضی حرفها هست که آدم اگر بگوید، زبانش میسوزد و اگر نگوید، مغز استخوانش. اینکه «در بررسیای عمومی، دانشکدههای ادبیات کشور ما در تاریخ گیر کردهاند و با ادبیات مدرن فارسیزبانِ ایرانی و غیرایرانی بیگانهاند و تویشان کمتر خبری از پرداختن به ادبیات مدرن و شیوههای خلق و نقد آن هست» هم از این […]
تأملی بر مقوله «داستان کوتاه کوتاه» با تمرکز روی مجموعهداستان «از خانه تا خیابان» سلام کتاب – ۱۲۵ (سیمای زنانی در قاب)
۱. ورا هنری -نویسنده و منتقد آمریکایی- میگوید: «داستان كوتاه كوتاه مثل مغز بادام است. در آن اتفاقهای فرعيای كه براي حادثه اصلي مقدمهچيني ميكنند، قطعههای بلند توصيفي و كلمهها و اشارههای غيرضروري كنار گذاشته میشوند. آنچه باقي ميماند يك داستان خالص است.» داستان کوتاه کوتاه باید آغازی داشته باشد كه خواننده را مجذوب كند […]
نگاهی به مجموعهداستان «شنل بزرگ» نوشته بهمن معتمدیان سلام کتاب – ۱۲۳ (سقوط شنها در ساعت شنی)
مجموعهداستان «شنل بزرگ» شامل هفت داستان کوتاه است، که عموماً بهکمک عناصر و المانهای کافکایی، جهانی خشن و بوروکراتیک، و آدمهایی زخمخورده و روانرنجور را به تصویر میکشند. در جهان آکنده از فردیت داستانهای این مجموعه، انسان در چنبرة نظام قراردادی اسیر است و ناتوانیهایش نه پلی بهسوی پیروزی، که پرتگاهی بهسوی زوال است. چنین […]
سلام کتاب – ۱۲۲ (این مقوله کتابنخوانی ایرانی)
توضیح: آنچه را که میخوانید، در مصاحبهای با خبرگزاری تدبیر گفتم و چون وسوسه مطرح کردنش در رسانهای چاپی رهایم نکرد، به این صورت برای «سلام کتاب» تدوینش کردم. جمله معروفی هست منسوب به ناصرالدینشاه قاجار که حتما شنیدهاید: «همهچیزمان به همهچیزمان میآید.» این جمله را گویی روزی جلوی آینه و در تعریف از خودش […]
«هاینریش بل»خوانی: خانه بیحفاظ سلام کتاب – ۱۲۱ (آن زمان که به داوری بنشینی)
سایه سنگین جنگ روی همه کارهای بل هست؛ مخوف و تلخ. «خانه بیحفاظ» هم استثنایی بر این قاعده نیست. سایه هست، حتی مخوفتر و تلختر از خیلی نوشتههای دیگر او. در جهانی که بل در «خانه بیحفاظ» خلق میکند، فلاکت و نکبت به حدی است که دیگر ثروت اشرافی و تحصیلات دانشگاهی و فرهیختگی و […]
سلام کتاب – ۱۲۰ (سبک: شیوه گفتنِ داستان)
یکی از معلمان جسی استوارت در دبیرستان گرینآپ کنتاکی اولین کسی بوده که او را به نوشتن تشویق کرده است. استوارت دربارة او میگوید: «خانم هاتون معتقد بود چیزی که اول به وجود میآید، اندیشه است. بعد از آن هر نویسندهای با تمرین زیاد برای انتقال اندیشههایش به روی کاغذ سبک خودش را به […]
«هاینریش بل»خوانی: و حتی یک کلمه هم نگفت سلام کتاب – ۱۱۹ (به داروخانهدارت اعتماد کن)
«او را به صلیب میخکوب کردند، و حتی یک کلمه هم نگفت…» این بوده آنچه در آخرین لحظههای زندگی عیسی مسیح بر او گذشته. بیست قرن بعد -در سال ۱۹۵۳- هاینریش بل مسیح دیگری را خلق میکند؛ مسیحی مدرن. مسیح امروزیِ بل، یک نفر نیست، یک زوج است: فرد (۴۴ساله) و کته بوگنر؛ زن […]
«هاینریش بل»خوانی: نان سالهای جوانی سلام کتاب – ۱۱۸ (ابدیت باید یک روز دوشنبه باشد)
دوشنبه چهاردهم مارس… همه داستان در همین یک روز اتفاق میافتد؛ در فاصله یک از بستر بیرون آمدن والتر فندریش -جوان بیستوسهساله آلمانی- تا دوباره به بستر رفتنش. روبنای داستان، موضوع سادهای دارد: عشق در یک نگاه. فندریش -تعمیرکار ماشین لباسشویی- صبح روز دوشنبه چهاردهم مارس نامهای از پدرش دریافت میکند که در آن […]
سلام کتاب – ۱۱۷ (نوشتن بهوسیله توصیف)
روث انگلکن / کاوه فولادینسب هرچه بیشتر مطالعه میکنم، بیشتر موافق آن نویسندهای میشوم که میگفت: «هیچ موضوع ملالآوری وجود ندارد، این بعضی از نویسندهها هستند که ملالآورند.» ضربالمثلی قدیمی همین واقعیت را به شکل دیگری بیان میکند: «اینکه چه چیزی میگویید مهم نیست، اینکه چطور آن را میگویید مهم است.» بیتردید هر موضوعی […]
- « صفحه قبلی
- 1
- …
- 6
- 7
- 8
- 9
- 10
- …
- 22
- صفحه بعد »