۱. ورا هنری -نویسنده و منتقد آمریکایی- میگوید: «داستان كوتاه كوتاه مثل مغز بادام است. در آن اتفاقهای فرعيای كه براي حادثه اصلي مقدمهچيني ميكنند، قطعههای بلند توصيفي و كلمهها و اشارههای غيرضروري كنار گذاشته میشوند. آنچه باقي ميماند يك داستان خالص است.» داستان کوتاه کوتاه باید آغازی داشته باشد كه خواننده را مجذوب كند […]
اندر احوالات یک مدرس / ۴۶ تو باید کاوه فولادینسب باشی
یک نفر با لبخند از میان جمعیت میآید به سمتم. انگشت اشارهاش را جوری برایم تکان میدهد که یعنی «آی آی آی… بالاخره گیرت انداختم» یا یک چیزی تو همین مایهها. او زیادی صمیمی به نظر میرسد و من فکر میکنم حتی یک بار هم در همه عمری که ازم رفته او را ندیدهام. شاید […]
ساید استوری ۱۵ / دیگر قرار نیست مشک خودش ببوید
تا همین چند سال بازرگانان ایرانی وقتی میخواستند زعفران یا پسته یا هر محصول ایرانی ارزشمند دیگری را صادر کنند، ابزارشان گونی بود. بله، از گونی استفاده میکردند. زعفرانی را که هر مثقالش کلی قیمت داشت و هنوز هم دارد، توی گونی میکردند و میفرستادند اینور و آنور. زعفران ایران به آنجاها که میرسید میرفت […]
اندر احوالات یک مدرس / ۴۵ پشت میزهای مینیاتوری
پرده را میزنم کنار. برگهای زرد و نارنجی و قرمز ایستادهاند روبهرویم. بوتهها لخت شدهاند، چمنها تُنُک. چند پرنده لب دیوار نشستهاند و زیر آسمان ابری و دودگرفته باهم اختلاط میکنند. از دیدن پرندههایی که کنار هم -فرقی نمیکند کجا، روی سیم، روی شاخه درخت یا لب دیوار- مینشینند، همیشه لذت میبرم. به نظر میآید […]
ساید استوری ۱۴ / وقتی ما خانه نداریم
«سانسور را بردارید، خودمان پاسخگو هستیم». این عنوان نامهای است که روز شنبه با امضای ۲۱۴ نفر از نویسندهها، شاعرها و مترجمهای ایرانی منتشر شد. روز یکشنبه بسیاری از روزنامههای صبح متن کامل نامه و اسامی امضاکنندگان آن را منتشر کردند و ظهر یکشنبه نشده، یکی از خبرگزاریها متنی را در نقد و نکوهش این […]
نگاهی به مجموعهداستان «شنل بزرگ» نوشته بهمن معتمدیان سلام کتاب – ۱۲۳ (سقوط شنها در ساعت شنی)
مجموعهداستان «شنل بزرگ» شامل هفت داستان کوتاه است، که عموماً بهکمک عناصر و المانهای کافکایی، جهانی خشن و بوروکراتیک، و آدمهایی زخمخورده و روانرنجور را به تصویر میکشند. در جهان آکنده از فردیت داستانهای این مجموعه، انسان در چنبرة نظام قراردادی اسیر است و ناتوانیهایش نه پلی بهسوی پیروزی، که پرتگاهی بهسوی زوال است. چنین […]
اندر احوالات یک مدرس / ۴۴ من دیگه تو رو «چ» صدا نمیکنم
کلاس دارد تمام میشود و چگوارا هنوز نیامده. سروصداهای حیاط دانشکده فروکش کرده. به نظر میرسد جنگ تمام شده باشد، اما چگوارا هنوز نیامده. آفتاب کمرمقی از لای کرکرهها خودش را انداخته روی دیوار سفید و موزاییکهای خاکستری. هوا دارد کمکم سرد میشود، و روزها، کوتاه و کوتاهتر. کاغذها و کتابهایم را جمع میکنم و […]
ساید استوری ۱۳ / بهترین خبر همین حضور توست
خبرهای خوب که این روزها -گوش شیطان کر- کم نیست. از این خبرهای خوب، یکی هم این است که عنقریب دکههای مطبوعاتی با نامها و روزنامههایی جدید زینت خواهند شد؛ نامها و روزنامههایی که بعضیشان را برای اولین بار خواهیم دید و بعضی دیگرشان را سالهای پیش هم دیدهایم و چند سالی را در محاق […]
سلام کتاب – ۱۲۲ (این مقوله کتابنخوانی ایرانی)
توضیح: آنچه را که میخوانید، در مصاحبهای با خبرگزاری تدبیر گفتم و چون وسوسه مطرح کردنش در رسانهای چاپی رهایم نکرد، به این صورت برای «سلام کتاب» تدوینش کردم. جمله معروفی هست منسوب به ناصرالدینشاه قاجار که حتما شنیدهاید: «همهچیزمان به همهچیزمان میآید.» این جمله را گویی روزی جلوی آینه و در تعریف از خودش […]
- « صفحه قبلی
- 1
- …
- 23
- 24
- 25
- 26
- 27
- …
- 48
- صفحه بعد »