این اولین باری است که مجبور شدهایم توی کلاس انتخابات برگزار کنیم. معمولا کار به جایی به میکشد که باید با خواهش و تمنا باید کسی را پیدا کنم که قبول کند نماینده شود. شاید بهخاطر اغراقهایم باشد. مثلا شاید بهخاطر این باشد که میگویم «نماینده باید همیشه آنکال باشه؛ مثل دکترای کشیک. ممکنه آخرشب […]
ساید استوری ۹ / اثر ادبی یا کلکسیون بهاره بنتون
خوب است که آدم اول یک سوزن به خودش بزند، بعد جوالدوزش را حواله این و آن کند. چند روز پیش دوست روزنامهنگاری برایم یک نظرسنجی چندسؤاله برایم ارسال کرد. این بماند که هنوز جواب سوالهایش را ندادهام، اما ذهنم مدام درگیر سوالهایش بوده است. سوال اولیاش درباره علت یا علتهای سرانه پایین مطالعه در […]
اندر احوالات یک مدرس / ۳۹ گلایلهای سفید، زنبقهای زرد
با استیصال… برای قربانیان سلاحهای کشتار جمعی، هرجای جهان که باشند. شقیقههایم میکوبد. سرم درد میکند؛ از آن دردهایی که وقتی میآیند سراغت، بزرگترین آرزوی زندگیات میشود این که دست از سرت بردارند. میدانی هم چای و مسکن افاقه نمیکند و چارهای نداری جز اینکه با درد کنار بیایی. دیشب تا صبح نخوابیدم. باد شدیدی […]
ساید استوری ۸ / عموممیزی، بله، خودکار قرمزی، بله…
یک لطیفهای بود قدیمها، میگفتند یک بابایی هر روز میرفته امامزاده مجاور میشده تضرع میکرده. یک روز یکی بهش میگوید: «تو چی میگی به آقا؟ هر روز اینجایی…» طرف میگوید: «دارم بهش میگم یه کاری کنه تو قرعهکشی ارمغان بهزیستی برنده شم.» اولی میگوید: «امروز برندههای این هفته رو اعلام کردن. شماره کارتت چیه؟» او […]
«هاینریش بل»خوانی: نان سالهای جوانی سلام کتاب – ۱۱۸ (ابدیت باید یک روز دوشنبه باشد)
دوشنبه چهاردهم مارس… همه داستان در همین یک روز اتفاق میافتد؛ در فاصله یک از بستر بیرون آمدن والتر فندریش -جوان بیستوسهساله آلمانی- تا دوباره به بستر رفتنش. روبنای داستان، موضوع سادهای دارد: عشق در یک نگاه. فندریش -تعمیرکار ماشین لباسشویی- صبح روز دوشنبه چهاردهم مارس نامهای از پدرش دریافت میکند که در آن […]
اندر احوالات یک مدرس / ۳۸ خلاقیت به سبک ایرانی
روزهای ژوژمان را دوست دارم. چند ماه زحمت مدرس و دانشجو به پایان میرسد و همه نقشهها و ترسیمهایی که تا دیروز روی چکپرینت و کاغذ پوستی بوده، میرود توی پوسترهای گرافیکی زیبا، و به جای همه ماکتهای اتود و ساده دیروزی، ماکتهای تروتمیز و دقیق و کامل مینشیند. به مهمانی میماند. بعد از همه […]
ساید استوری ۷ / سلام آقای وزیر
سلام آقای وزیر. وقت به خیر، و عرض تبریک. کسب اعتماد رییسجمهوری منتخب ملت و پس از آن هم نمایندگان مجلس برای تصدی وزارتخانهای که با اهالی فرهنگ و هنر و ادب سروکار دارد و در هشت ساله گذشته آبستن حوادث زیادی بوده، شما را شایسته تبریکی بزرگ میکند. شما مدیر شجاعی هستید که چنین […]
سلام کتاب – ۱۱۷ (نوشتن بهوسیله توصیف)
روث انگلکن / کاوه فولادینسب هرچه بیشتر مطالعه میکنم، بیشتر موافق آن نویسندهای میشوم که میگفت: «هیچ موضوع ملالآوری وجود ندارد، این بعضی از نویسندهها هستند که ملالآورند.» ضربالمثلی قدیمی همین واقعیت را به شکل دیگری بیان میکند: «اینکه چه چیزی میگویید مهم نیست، اینکه چطور آن را میگویید مهم است.» بیتردید هر موضوعی […]
اندر احوالات یک مدرس / ۳۷ من، ممل قالپاقدزد و آسمان سرخ
هوا آفتابی است، اما توی پارکینگ استادیوم که از ماشین پیاده میشویم، نسیم دستش را میکشد روی صورتمان. یکیشان میگوید: «استاد، ما فکر میکردیم آخرشم نمییاین باهامون.» میگویم: «چرا؟ خالیبندم مگه؟» یکی دیگرشان که کلاه بافتنیِ نوکتیزِ یکیدرمیان سرخ و سفید گذاشته روی سرش، میگوید: «نه، خالیبند که نه، اما شما یه سال پیش قولش […]
- « صفحه قبلی
- 1
- …
- 25
- 26
- 27
- 28
- 29
- …
- 48
- صفحه بعد »