چند سال پیش یکی از دوستهای طنازم، توی وبلاگش نوشته بود اولین کتاب شعرش را میخواهد بگذارد توی کتابفروشی خانه هنرمندان، تا هرکسی دلش خواست، برود هرچندتا میخواهد، مجانی بردارد. هنوز بهاندازه امروز معروف نشده بود، شعرهایش هم بد نبود، اما نسخههای کتابش گوشه اتاقخواب خانهشان، تا سقف رفته بود بالا و به قول خودش […]
درباره فئودور داستایسفکی و «شبهای روشن»اش سلام کتاب – ۱۱۶ (یک دقیقه خوشبختی کامل)
اندیشه و ادبیات قرن نوزدهم جهان، بیحضور فئودور داستایفسکی (۱۸۸۱ – ۱۸۲۱) بیتردید چیزی کم میداشت؛ نویسنده چیرهدستی که در جوانی با درجه افسری کارمند اداره مهندسی روسیه تزاری شد و با رمانی که در بیستوپنجسالگی نوشت -مردم فقیر- برای خودش شهرتی بههم زد و در بیستوهشتسالگی پس از تجدیدنظر در حکم اعدامش به […]
اندر احوالات یک مدرس / ۳۶ سالومه اشتراوس زیر باران
کامپیوتر را روشن میکنم و تا بالا بیاید، کاغذهای روی میز را دسته میکنم و جرعهای چای مینوشم. از پنجره به بیرون نگاه میکنم و ململ بارانی که بالأخره دست نمناکش را در این شب دراز روی صورت شهر کشیده. مریم رفته خوابیده. گوسهایم هنوز پر از صداست. موسیقی نمیتوانم گوش کنم. تلویزیون را روشن […]
ساید استوری ۵ / درباره یک ضرورت
«روز اول اردیبهشت سال ۱۳۴۷ در جلسه شلوغی در خانه جلال آلاحمد، بهآذین متنی را که نوشته بود قرائت کرد. این متن پس از بررسی حاضران، با اصلاحات لازم زیر عنوان «درباره یک ضرورت» به تصویب رسید. حاضران پای مرامنامه و اساسنامه را صحه گذاشتند و کانون نویسندگان ایران از آن لحظه به بعد، رسما فعالیت خود را آغاز کرد.» […]
درباره محمود حسینیزاد و «آسمان کیپ ابر»ش سلام کتاب – ۱۱۵ (انگار همیشه سبز بود)
«محمود حسینیزاد با دقت و حساسیت راه را برای واژههموار میسازد و امکان ارتباطهای شخصی و فرهنگی را فراهم میکند.این کار او باعث میشود تا در هر دو کشور تفاهم دوجانبه بین انسانها برپا مانده و تقویت شود. امسال انستیتو گوته مدال گوته را به شخصیتهای برجستهای اعطا میکند که فصل مشترکشان علاقه و توجه […]
اندر احوالات یک مدرس / ۳۵ راه بسته است
سلام استادی میگوید و تند از کنارم رد میشود. سلامش توی نسیمی که میان برگها پیچیده گم میشود. به جواب دادن نمیرسم. با این همه وسیلهای که ازش آویزان است، انگار دارد فرو میریزد. هر لحظه ممکن است فرو بریزد. کیفش روی شانهاش است و معلوم است که سنگین. یکوریاش کرده. یک بسته بزرگ مقوای […]
ساید استوری ۴ / مافیاها سرهایشان را بلند کنند
دون کورلئونه اگر میتوانست از پنجره اتاقش نگاهی به بیرون بیندازد، بعد بیاید بنشیند پشت میزش، با چهار انگشت روی آن ضرب بگیرد و پس از سکوتی طولانی بگوید «بهش پیشنهادی میدم که نتونه ردش کنه»، دلیلش این بود که هم قدرت داشت، هم ثروت. اینطوریها بود که رییس مافیا بود. مافیا انباشت قدرت و […]
درباره رومن گاری و «زندگی در پیش رو»یش سلام کتاب – ۱۱۴ (تجربههای کهنه آقای هامیل)
رومن گاری (۱۹۸۰ – ۱۹۱۴) یکی از نویسندههای نسل طلایی قرن بیستم فرانسه است؛ در کنار کسانی مثل ژان پل سارتر، سیمون دو بوار، آلبر کامو، سنت اگزوپری، آندره مالرو و دیگران. بیشتر این نویسندهها حول و حوش جنگ جهانی اول به دنیا آمدند، و وقتی در جنگ جهانی دوم ماشینهای آدمکشی در اینسو […]
اندر احوالات یک مدرس / ۳۴ موشها خیابان را پر کردهاند
نشستهام پشت میزم و کتاب میخوانم. موبایلم زنگ میزند. روی صفحهاش نوشته «ناشناس». حالا دیگر سه چهار سالی میشود که با دیدن این کلمه روی صفحه موبایل ضربان قلبم تند میشود. یک زمانهایی بود که اصلا جواب هم نمیدادم؛ با خودم میگفتم بلا بیخبر نازل شود. الان اما خبری نیست. شهر در امن و امان […]
- « صفحه قبلی
- 1
- …
- 26
- 27
- 28
- 29
- 30
- …
- 48
- صفحه بعد »