قدیمها میگفتند سلمانیها وقتی بیکار میشوند، موی همدیگر را میزنند. یک موقعی شده بود نقل اهالی ادب. نویسندهها و شاعرها کتابهای همدیگر را میخریدند و میخواندند و جز استثناهایی معدود، باقی ملت هم کلهپاچه و پیتزایشان را میخوردند و برنامه سفر آخر هفته تعطیلات سه روزه دو ماه دیگرشان را اوکی میکردند. همینطوریها بود که […]
نگاهی به آثار و اندیشههای ژرژ باتای سلام کتاب – ۱۱۳ (انسان طاغی )
ژرژ باتای (۱۹۶۲ – ۱۸۹۷) آدم بزرگی است. کسی که پندار و گفتارش میشود آبشخور رولان بارت (۱۹۸۰ – ۱۹۱۵) و میشل فوکو (۱۹۸۴ – ۱۹۲۶) و ژان بودریار (۲۰۰۷ – ۱۹۲۹) و ژاک دریدا (۲۰۰۴ – ۱۹۳۰)، حتماً آدم بزرگی است؛ گیریم آثارش به زبان فارسی ترجمه نشده باشند، یا کم ترجمه شده […]
اندر احوالات یک مدرس / ۳۳ میخواهم زنده بمانم
در پارکینگ را که باز میکنم، باز صدای مرنوهایش را میشنوم. علاقه، تخصص یا شناختی درباره حیوانات ندارم، اما در این حد حالیام میشود که این بچه هنوز خیلی کوچک است، و البته نمیدانم خیلی کوچک برای گربهها یعنی چقدر؛ چند روز؟ چند ماه؟ یا چی؟ این را هم نمیدانم این ماجرا اتفاقی است یا […]
ساید استوری ۲ / نقد ادبی و ادب نقد
پدربزرگها و مادربزرگها -برای آنهایی که هنوز دارند- زنده باشند، ما که نداریم. چند وقت پیش شبی را خدمت دوست روزنامهنگاری بودم. پدربزرگش هم چند روزی بود از شهرستان آمده بود پیشاش و داشتیم سهتایی ماست و مخلفات میخوردیم و اختلاط میکردیم. پیرمرد، آدم سرد و گرم چشیدهای بود و حرفهایش جذاب؛ گیریم نه همهشان، […]
تأملی بر مقوله «روایتهای موازی» با تمرکز روی داستان بلند «روز حلزون» سلام کتاب – ۱۱۱ (بدو شیرین، بدو)
از اوایل قرن بیستم روایت سنتی رمان و داستان که بیشتر بر پایه زاویهدید دانای کل یا دانای کل محدود (راوی سومشخص) بود، مورد نقد و تردید نویسندههای نواندیش قرار گرفت. پیشرفت علوم و مطرح شدن ایدههای جدیدی مثل نظریه نسبیت و اصل عدم قطعیت از سویی و عملکردگرایی حاکم بر ذهن اندیشمندان و […]
اندر احوالات یک مدرس / ۳۲ نمیخوانت؟ نباش…
میروم توی اتاق اساتید. نسیم خنک کولر میزند توی صورتم. یک لحظه میایستم. میگذارم نسیم تا اعماق وجودم پیش رود. همان نزدیکیها مینشینم روی صندلیای کنار میز سراسری ناهارخوری. دوسهتایی از همکارهام آن دورترها نشستهاند و گرم بحثاند. یکیشان برایم دست تکان میدهد و نیمخیز میشود. من هم دستم را بالا میآورم، تکانی به خودم […]
ساید استوریز ۱ / دایههای مهربانتر از مادر
«توی هر خانه آلمانیای دستکم یک گیتار وجود دارد.» منظور این نقل این نیست که هر آلمانیای یک اوتمار لیبرت است، اما معنایش کموبیش این است که هر آلمانیای میتواند گیتارش را بردارد، دوتا آکورد بگیرد، و برای تولد همسر یا فرزندش چیزکی بنوازد؛ حتمن نهچندان حرفهای، اما احتمالن -علیرغم همه غیرحرفهایگریاش- با کمترین غلط […]
سلام کتاب – ۱۱۱ (یک گام بهسوی حرفهای شدن)
داستان کوتاه و رمان -مانند بیشترِ پدیدههای مدرن دیگر- برای ما ایرانیها محصولاتی وارداتیاند. از همان زمانی که محمدعلی جمالزاده «یکی بود، یکی نبود»ش را با الهام از الگوهای غربی نوشت، نویسندة ایرانی به مصرفکنندۀ تولیدات غربی تبدیل شد و -هرچند در آن لحظة نخست، آشنایی با یک قالب هنری جدید میتوانست امتیازی هم […]
اندر احوالات یک مدرس / ۳۱ اینقدر زنذلیل نباشین استاد
آرام پایم را روی پدال ترمز فشار میدهم و میایستم پشت چراغ. پیرمرد روزنامهفروش میآید میکوبد روی شیشه. آدم جالبی است. انگار نه انگار دستفروش است، جوری میزند روی شیشه و روزنامههایش را به صورت آدم حواله میدهد، که انگار طلبکار است. سری تکان میدهم. دوباره میکوبد. دست میکنم توی کیفم و روزنامهام را درمیآورم […]
- « صفحه قبلی
- 1
- …
- 27
- 28
- 29
- 30
- 31
- …
- 48
- صفحه بعد »