پلیگراف… بله پلیگراف… اشتباه نکنید، این یکجور دوربین نیست، البته چی بگویم، بیشباهت هم به دوربین نیست. دوربین قیافه آدمهای را نشان میدهد، پلیگراف درون آدمها را. چرا حاشیه میروم بیخود؟ پلیگراف همان دستگاه دروغسنج خودمان است؛ که الحق و والانصاف این روزها چقدر هم کاربرد میتواند داشته باشد، و پته بعضیها را چقدر خوب […]
درباره آلبا د سسپدس و «با عشقی بزرگ»ش سلام کتاب – ۱۰۷ (معجزهای در کار نیست)
۱. زندگی آلبا د سسپدس (۱۹۹۷ – ۱۹۱۱) از جهاتی رشکبرانگیز است. خانواده پدریاش از مهمترین خانوادههای سیاسی کوبای قرن نوزدهم و بیستم بودهاند. پدربزرگش -مانوئل د سسپدس- اولین رییسجمهور کوبا در ۱۸۶۹ بوده و هنوز هم لقب «پدر وطن» را برای خود حفظ کرده است. پدرش نیز برای دوره کوتاهی رییسجمهور کوبا بوده […]
اندر احوالات یک مدرس / ۲۶ واقعی… بیبزک
سکوت مطلق… دستهام را گره کردهام پشتم و آرام رو به ته کلاس قدم برمیدارم. میرسم به ردیف آخر. بر که میگردم، درست در همان لحظه کذایی، چند ردیف جلوتر، دختری برگهاش را با پسر کناردستیاش عوض میکند. زیاد باهم دیدهامشان؛ توی حیاط، توی آتلیهها، توی بوفه. تصویر دستهاشان که برگهها را جابهجا میکند، کند […]
درباره ابوتراب خسروی و «ملکان عذاب»ش سلام کتاب – ۱۰۶ (از رنجهای پدران)
۱. ابوتراب خسروی (متولد ۱۳۳۵) نویسنده مرکزگریزی است. در شیراز زندگی میکند، از بازیهای گروهی و محفلی ادبیات همیشه دور بوده و شیوه داستاننویسیاش هم منطبق با شیوه فرد یا گروه خاصی نیست. اینها او را تبدیل میکند به نویسندهای مستقل، که البته -مانند هر نویسنده دیگری- از بعضی نویسندههای پیش از خود تأثیری […]
اندر احوالات یک مدرس / ۲۵ سفیدپوش، ژاور و من
دستهایم را پشتم گره کردهام و لای میزها قدم میزنم. حضور توی جلسههای امتحان آخر ترم را دوست ندارم. احساس میکنم کسانی را که چهار ماه تمام دیدهام، دیگر نخواهم دید. کاوه احساساتی اینجور وقتها حسابی دمغ میشود، مینشیند کناری و لام تا کام حرفی نمیزند. تنها موجود متحرک سالن منم. بچهها که نشستهاند پشت […]
مدایح بیصله ۲۰ / نشان درجه یک خلاقیت
آقا اصلاً درستش همین است. یک نفر دانشجو -با این همه شور و شوق جوانی، با این همه انرژی تخلیهنشده- چرا باید وقتش را پشت میز تلف کند؟ پس فعل بامسما و شریف «دودر کردن» را برای کی و برای کِی درست کردهاند؟ بعد هم با این همه حرفی که درباره بهرهوری زده میشود، اصلاً […]
درباره آگوتا کریستوف و «دفتر بزرگ»ش سلام کتاب – ۱۰۵ (ما نمیخواهیم مهربان باشیم)
۱. بانوی مجارستانیای که در سوییس زندگی میکرده و به زبان فرانسوی مینوشته… این خلاصهترین معرفی از آگوتا کریستوف میتواند باشد؛ کسی که او را از مهمترین نویسندههای معاصر سوییس میدانند و آثارش تابهحال به بیش از ۳۰ زبان دنیا ترجمه شده و تازگیها به لطف ترجمههای خوب اصغر نوری پایش به ایران هم […]
اندر احوالات یک مدرس / ۲۴ اگه مردی، بیا بیرون
ترم برای بعضیها دیر شروع میشود، خیلی دیر؛ جوری که طاقت هر معلم و مدرس و استادی طاق میشود و خب من هم استثنا نیستم که… نگاهی به خطخطیهای روی کاغذ میاندازم و میگویم: «خجالت نمیکشی رفیق؟ ترم داره به دمش نزدیک میشه… ترم پنجی ناسلامتی. اینا چیه کشیدی رو کاغذ گذاشتی جلوی من؟» چیزی […]
مدایح بیصله ۱۹ / سوبژکتیویته در حد اعلا
هگل بندهخدا دویست سال پیش وقتی داشت درباره سوبژکتیویته حرف میزد، نمیدانست مردمانی در شرق میانه کمی آنورتر از بینالنهرین به وجود خواهند آمد که سوبژکتیویته را به حد اعلا خواهند رساند و آن ایده قرار گرفتن انسان در مرکز عالم و اتکا به آگاهی فردی برای قرائت واقعیت را تمام و کمال اجرایی خواهند […]
- « صفحه قبلی
- 1
- …
- 29
- 30
- 31
- 32
- 33
- …
- 48
- صفحه بعد »