«آقا، میتوانم خدمتی برای شما انجام دهم بیآنکه مزاحمتی فراهم کنم؟ میترسم شما ندانید چگونه مقصود را به گوریل محترمی که بر مقدرات این دستگاه حکم میراند، بفهمانید. آخر او به زبان هلندی سخن نمیگوید: درصورتیکه من را به وکالت خویش اختیار نکنید، او به حدس در نمییابد که شما «ژنیور» میخواهید.»[۱] «آیا میدانید […]
مدایح بیصله ۵ / اسمش رویش است: نویسنده
نویسنده که کتاب نمیخواند. اصلاً اسمش رویش است: نویسنده. خواننده که نیست. آنهایی که میگویند: «ایراد بیشترِ نویسندههای امروز ایران اینه که کتاب نمیخونن…» معلوم است دلشان میخواهد در این حوزه هم مانند سایر حوزهها موازیکاری بشود و نویسندهها در کار خوانندهها دخالت کنند. نویسنده باید بنشیند فقط، و بنویسد. درستش این است. فقط بد […]
تأملی بر مقوله «انتشار مجموعهداستان» با تمرکز روی مجموعهداستان «مکث آخر» سلام کتاب – ۹۱ (دخیل به شاخههای سبز)
آنچه در زبان فارسی به «مجموعهداستان» ترجمه شده، اصل انگلیسیاش Short Story Collection بوده. واژه «کالکشن» در این عبارت، بهمعنای مجموعه -هر مجموعهای- نیست، بلکه نوعی گزینش را در درون خود دارد؛ گزینشی که نویسنده انجام داده، و داستانهایی را از میان نوشتههایش انتخاب کرده، که به نظرش شایستگی انتشار در قالب کتاب را […]
اندر احوالات یک مدرس / ۱۲ یک گفتوگوی تخصصی
اتاق اساتید ساکت است و از همهمه همیشگیای که بخشی از هویتش را میسازد، خبری نیست. کتاب میخوانم. «چایی بریزم دکتر؟» سرم را از روی کتاب بلند میکنم. دایی است، آبدارچی اتاق اساتید. پیرمرد مهربان و پرکاری است. نشستنش را کم دیدهام. موهایش را پرکلاغی میکند و همیشه موقع راه رفتن پاهایش را روی زمین […]
مدایح بیصله ۴ / دانشگاههای متحرک، اساتید سیار
«تو گرما، تو سرما، تو برف، بارون، آفتاب، شب، روز، عید، وقت، بیوقت، باس دنده صدتایهغاز جا بزنم، آخرشم این و اون بدمون رو میگن لاکردارا. آدم دلخور میشه خب.» (از گفتوگوهای یک رانندهتاکسی) حق دارید. واقعاً حق دارید. میگویند «خدا نکنه نم بارونی تُکِ برفی چیزی بزنه. دیگه مگه تاکسی گیر مییاد؟ گیرم هم […]
تأملی بر مقوله «کلاسیکخوانی» با تمرکز روی کتاب «رمان به روایت رماننویسان» سلام کتاب – ۹۰ (چرا باید کلاسیکها را خواند)
بازخوانی آثار کلاسیک از آن مقولههایی است که همیشه محل مناقشه بسیار بوده است: عدهای آن را به نبش قبر تشبیه کردهاند یا ابزاری برای خودنماییِ صرف دانستهاندش، و عدهای دیگر آن را کاری ضروری برای هر هنرمندی دانستهاند؛ واجبتر از نان شب. ذهنیت نویسنده این سطور به ایتالو کالوینو نزدیکتر است؛ آنجا که […]
اندر احوالات یک مدرس / ۱۱ چشمهای سرخ
آخرین نفر است. مینشیند روبهرویم. طرحها و نقشههای لولهشدهاش را باز میکند و پهن میکند روی میز. لولهها جمع میشوند توی خودشان. دوباره بازشان میکند. دستپاچه است. گوشی موبایلم را میگذارم روی یکی از گوشههای نقشهها. و بیکه نگاهش کنم، میگویم: «اگه این لولهها رو بهموقع باز کنی رفیق، وقتی میذاریشون جلوی یه بندهخدایی اینطوری […]
مدایح بیصله ۳ / میوههای بیقیمت
انگور، انجیر، انار… مگر میشود قیمت گذاشت روی چنین میوههایی که نسبشان میرسد به بهشت و امروز روی زمین هم برای اینکه برسند مثلاً به پایتخت، باید از چندین و چند شهر و بنگاه و میدان میوه عبور کنند؟ الحق که این سفر دور و دراز بیقیمتشان میکند و باز شمایید که باید چک و […]
تأملی بر مقولههای «چیدمان و توصیف» با تمرکز روی مجموعهداستان «فارسی بخند» سلام کتاب – ۸۹ (چرا برف صدا ندارد)
چیدمان معمولاً بهعنوان عنصر مکان در داستان توصیف میشود که توصیف نادرستی است. این واژه مفهوم گستردهتری دارد و علاوه بر مفهوم مکان مفهوم زمان را نیز شامل میشود. این زمان میتواند بخشی از شبانهروز باشد یا دورهای از تاریخ. موضوعهایی مثل آبوهوای فضاهای بیرونی، دمای هوای اتاقی که داستان در آن اتفاق میافتد […]
- « صفحه قبلی
- 1
- …
- 34
- 35
- 36
- 37
- 38
- …
- 48
- صفحه بعد »