کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

این گور خالی است

۳ فروردین ۱۴۰۰

نویسنده: سمیه‌سادات نوری
جمع‌خوانی داستان کوتاه «بر مزاری بیدار»، نوشته‌ی امیرحسین روحی


توصیف، کشمکش و گره‌افکنی، درون‌مایه، استفاده‌‌ی درست از زبان و چیزهایی ازاین‌دست، داستان خوب را می‌‌سازند. قاعدتاً نویسنده‌‌ی خوب هم کسی است که بهترین استفاده را از مجموع این تکنیک‌‌ها بکند. بعد از این‌‌ها، اگر عنصری بومی، حرفی تازه، شخصیتی متفاوت و چیزی شبیه این‌ها به داستان اضافه شود، آن‌‌وقت اثر یک سروگردن از بقیه‌ی کارها بالاتر رفته، ماندگار می‌‌شود و در یادها می‌ماند. اما همیشه هم قدرت اثر یا مهارت نویسنده‌اش تضمینی برای در یاد ماندنش نیست؛ گاهی بعضی‌‌ها بی‌دلیل دیده می‌‌شوند و بعضی بی‌دلیل فراموش. امیرحسین روحی نویسنده‌‌ای شناخته‌شده برای عموم مردم نیست و به‌سختی می‌‌توان کارهای او را پیدا کرد. دلیل این ناشناختگی هم چندان به ادبیات ربطی ندارد؛ نویسنده‌ای که داستان «بر مزاری بیدار» یکی از آثار اوست.
این داستان در حجم نوشتار و بازه‌‌ی زمانی رخداد بسیار کوتاه است و در جاده رخ می‌‌دهد. دو مرد و یک زن مسافران اتوبوسی در میانه‌‌ی کویر و به‌مقصد زیارتگاهی قدیمی‌اند. «بر مزاری بیدار» با توصیف شروع می‌‌شود؛ توصیف بقعه‌ای که در میانه‌‌ی کویر است، تاریخچه‌‌‌ی آن و باقی شرایط. زبان داستان پرطمطراق و سنگین است و به نظر می‌‌رسد عمدی در آن باشد؛ چراکه بعدتر در دیالوگ‌‌ها روانی کلام و دقت در لحن را می‌‌بینیم. پس نویسنده زبان و کلام را می‌‌شناسد، اما عامدانه در داستانش -خصوصاً در ابتدای آن- از چنین زبان سختی استفاده کرده. این کار میان خواننده و داستان فاصله می‌‌اندازد؛ فاصله‌‌ی سردی شبیه همان‎‌که میان مسافران و راننده است. در صفحه‌‌ی دوم داستان به مسافران می‌‌رسیم: مرد سن‌وسال‌داری که از دیدن نشانه‌‌های بقعه شاد است و مردی جوان که زودتر و پیش‌تر همه‌ی نشانه‌‌ها را دریافته و مطمئن است که بقعه و مسیر درست است. دفینه اما گنج مادی است یا معنوی؟ و این‌دو به‌همراهی زنی جوان و زیبا، به چه هدفی به بقعه می‌‌روند؟ این‌‌ها گشوده نمی‌‌شود. سه رهرو، دو مرد و یک زن، نشانه‌‌های زیادی می‌‌تواند داشته باشد، همچنان‌که حکایات عرفانی بسیاری با چنین رهروانی داشته‌ایم؛ اما داستان مجال نمی‌‌دهد که روی مسافران درنگ کنیم.
میانه‌‌ی صفحه‌‌ی دوم به راننده‌‌ی اتوبوس می‌‌رسیم؛ مردی که ناظرِ رفتن است. پرس‌وجویی می‌‌کند و زن مختصرجوابی می‌‌دهد و کلام میان‌شان جان نگرفته، می‌‌خشکد. راننده است و مسیر و میل به رهایی از مسافرانی مرموز که شاید برای تاراج می‌‌روند و شاید می‌‌دانند و بینا شده‌‌اند، و راننده از همین است که به هول می‌‌افتد. ادامه‌‌ی ماجرا شرح همین‌‌هاست و در صفحه‌‌ی سوم، داستان تمام می‌‌شود. داستان کشمکشی ندارد، گرهی ندارد که نیاز به گشودنش داشته باشد. شخصیت‌‌هایش همه در هاله‌‌ای پوشیده شده‌‌اند و فقط متولی بقعه که در صحنه‌ی داستان حضور ندارد، درخلال نگفتن‌‌های راننده بیشتر از همه شناسانده می‌‌شود؛ فردی کر و کور و لال که شنیده‌‌ها درباره‌‌اش می‌‌گویند چنین هم نیست و خودش را این‌طور نشان می‌‌دهد؛ شخصیتی رهاشده که خود را وقف بقعه‌‌ای کرده که نه نشانی دارد و نه نامی.
«بر مزاری بیدار» نقل حکایات عرفانی ایرانی است؛ حکایاتی درباب سفرهای سالکان و مقصد‌های مرموز، رهروانی پوشیده‌درپرده، مانند همین سه نفر؛ که نمی‌‌دانیم قصدشان مادی است یا معنوی، فقط می‌‌دانیم نه مسیر برای‌شان غریبه است و نه مقصد. راوی در جایی می‌‌گوید برخلاف محیط‌‌های غریبه که مردان جواب می‌‌دهند، در اتوبوس زن پاسخ راننده را می‌‌دهد. آن‌ها پیش‌تر به آن‌جا نرفته بوده‌اند؛ این‌‌ را هم می‌‌دانیم. اما چیزی برای‌شان تازه نیست، آن‌طور که باید باشد. چیزی بیشتر گشوده نمی‌‌شود. پیشینه‌ی فرهنگی‌‌مان، داستان‌‌های عرفانیِ درگنجه‌مانده و به‌دنیای‌معاصرنرسیده‌‌، در ذهن‌‌مان می‌‌گوید که این‌‌ها سالکند و مسیر به‌مقصد همان بیداری است، که بیدارشده‌‌اش از جهان می‌‌بُرَد و کر و کور و لال می‌‌شود؛ اما داستان چیز بیشتری نمی‌‌گوید؛ همه‌ی قدرتش، همه‌ی ماجرایش و فضایی که این قلم توانا می‌‌تواند بسازد، جایی در ذهن نویسنده می‌‌ماند و آن را ابتر می‌‌گذارد. داستان «بر مزاری بیدار» ریشه‌‌ای عمیق، باغبانی توانا و شاخه‌‌هایی نازک و بی‌‌جان دارد.

گروه‌ها: اخبار, بر مزاری بیدار - اميرحسين روحی, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: امیرحسین روحی, بر مزاری بیدار, جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

چراغ‌های رابطه تاریکند

قاب‌عکسی پرتضاد

حرکت بر خطوط موازی تنهایی

جهانی به‌بزرگی یک پاکت‌نامه

کلاه‌مخملی‌هایی از تبار داش‌آکل و کاکارستم

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد