نویسنده: هومن ریاضی
جمعخوانی داستان کوتاه «آقای نویسنده تازهکار است»، نوشتهی بهرام صادقی
بیتردید یکی از معیارهای تشخیص میزان تسلطِ نویسنده به حوزهی داستان، توجه به آگاهیاش در بهکارگیری ابزارهای داستانی است؛ یعنی آنچه بهرام صادقی در سطحی پیشرفته به داستان «آقای نویسنده تازهکار است» وارد میکند. درواقع کار صادقی ازاینحیث در دو سطح قابلبررسی است: یکی استفاده از قالبی که میتوان آن را دو داستان و سه راوی نامید و دیگری هوشمندی در طراحی تمهیدات داستانی.
دو داستان و سه راوی
در اینجا فرمی که آگاهانه برای داستان «آقای نویسنده تازهکار است» انتخاب شده پتاسنیلهای متعددی را به ارمغان میآورد؛ بهعنوان مثال، هرچند داستان از زبان یک نفر نوشته شده -یعنی همان کسی که گفتوگوی میان نویسندهی تازهکار و منتقدش را یادداشت میکند- اما استفاده از فرمت دیالوگ این امکان را فراهم میکند تا در سطح دوم روایت خودِ نویسندهی تازهکار و منتقدش تبدیل به راویان درجهدومی شوند که بهصورت موازی و از دو زاویهی کاملاً متفاوت داستان دومی را دربارهی آقای اسبقی روایت کنند. نویسنده عملاً در همان پاراگراف اول و با اعلام دو عنوان متفاوت برای داستان -یعنی «آقای نویسنده تازهکار است» و «آقای اسبقی برمیگردد»- موازی بودن این دو داستان را به خواننده گوشزد میکند.
پتانسیل دیگری که با ایستادن راوی اصلی در نقطهای خارج از گفتوگوی دونفره به وجود میآید، مسئلهی فراداستان است؛ یعنی امکان فاصله گرفتن خواننده از داستان آقای اسبقی و برخورد غیرمستقیم با آن از لوای گفتوگوهای شخصیتهای نویسنده و منتقد. ویژگی دومی که از انتخاب دیالوگ بهعنوان ساختار روایی ناشی میشود، امکان استفاده از زبان محاوره است. معمولاً استفاده از زبان محاوره بهعنوان زبان غالب در داستان، ریسک از دست دادن کنترل روایت و خدشه وارد کردن به ساختار داستان را همراه خواهد داشت؛ اما در داستان صادقی زبان محاوره نهتنها به ساختار داستان خدشهای نمیزند، بلکه کشمکش داستان را هم در حرکتی رفتوبرگشتی تشدید میکند.
هوشمندی در طراحی تمهیدات داستانی
اتخاذ تصمیمات تکنیکی تأثیرگذار هم مهر تأیید دیگری است بر تسلط نویسنده. صادقی هم در همین راستا بهخوبی تواناییاش را در فاصله گرفتن از داستان و نگاه کردن به آن از زاویههای متفاوت به رخ میکشد؛ پروسهای که فقط به انتخاب فرم دیالوگ ختم نمیشود و نشانهای است از تسلط او در نزدیکی به نگرش هر دو سوی گفتوگو و پیادهسازی دقیق آن بهنحوی که خواننده بتواند درمیان رفتوبرگشتهای پینگپنگی شخصیت نویسنده و منتقد، ماجرای آقای اسبقی را دریابد.
استفادهی عمدی از رودهدرازی -که عموماً در داستاننویسی نقطهضعف به حساب میآید- و تبدیل آن به نکتهی مثبت، ویژگی دیگری است که آگاهی نویسنده را تأیید میکند. عمدی بودن این تصمیم از دو طریق قابلشناسایی است: اول اینکه رودهدرازی به پرورش شخصیت نویسندهی تازهکار که در «نشان دادن» اتفاقات داستانش عاجز است، کمک میکند و دوم اینکه شخصیت منتقد هم بهدفعات با کلافگی به این رودهدرازیها عکسالعمل نشان میدهد.
آخرین نشانه از تسلط نویسنده به داستان، تصمیم او برای پایانبندی ماجرای آقای اسبقی است. شاید اگر این پایانبندی در داستانی بدوندیالوگ و کلاسیک که اختصاصاً به آقای اسبقی ربط داشت نقد میشد، نمرهی ضعیفی میگرفت؛ اما اتفاقاً فراداستانی بودن داستان و اینکه از همان ابتدا -و حتی در عنوان داستان- بر تازهکار بودن آقای نویسنده تأکید شده، هم ضعف در پایانبندی را بهخوبی توجیه میکند و هم نشانی است از تازهکار بودن آقای نویسنده.
در همهی بررسیهای انجامشده نشانههایی است از تسلط و آگاهی بهرام صادقی در آفرینش داستانی که داستانی بودن خودش را زیر سؤال میبرد تا خواننده را در برزخی معمایی به حال خود رها کند؛ برزخی میان خواننده بودن و منتقد بودن، برزخی میان دنیای آقای اسبقی و دنیای آقای نویسندهی تازهکار؛ برزخی میان دو داستان.