کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

ز جابلقا چه می‌پرسی؟*

۱۸ مهر ۱۴۰۰

نویسنده: زهرا علی‌پور
جمع‌خوانی داستان‌ کوتاه «کیمیا‌گری در خیابان»، نوشته‌ی غ. داوود (منوچهر صفا)


منوچهر صفا را با تنهااثرش «اندر آداب و احوال» می‌شناسیم. این کتاب با تنها هفت داستان کوتاه و نام مستعار غ. داوود برای نویسنده، در بحبوحه‌ی سال انقلاب پنجاه‌وهفت منتشر شد و شاید آن‌طورکه باید قدر ندید که بر صدر آثار طنز آن روزگار بنشیند. صفا در این کتاب در هفت داستان به‌ظاهر غیرمرتبط‌باهم جامعه‌ای را که با سرعت لجام‌گسیخته‌ای رو به مدرنیته می‌رفت، با تیغ تیز طنز خود به چالش می‌کشد و با تصویرسازی کاریکاتورگونه از بطن جامعه‌ای شهری، ابتذال و بیهودگی‌ای را که بر آن چیره شده، نقد می‌کند. «کیمیاگری در خیابان» چهارمین اثر این مجموعه، از همان ابتدا خبر از شگفتی و یکتابودگی می‌دهد. ایستگاه‌اتوبوسی در آن وجود دارد که منحصربه‌فرد است، اما نه به‌خاطر مکان و معماری آن و نه حتی خیابانی که در آن قرار گرفته؛ ایستگاه مذبور خاص است چون پیرمرد بلیت‌فروشِ داخل‌ِباجه با نوع بلیت‌فروشی‌اش و ویژگی‌های شخصی‌اش به آن کیفیتی نادر بخشیده.
نویسنده با جمله‌هایی ساده، روان و خوش‌خوان و با عبارت‌هایی که در تک‌تک آن‌ها اغراق و ایهام و تشبیه موج می‌زند، پیرمردی را از گوشه‌ی باجه‌ی بلیت‌فروشی‌ای در ناکجاآباد شهری که ساخته، بیرون می‌کشد و او را با مجموع صفات اعصاب‌خردکنش محور و شخصیت اصلی داستان خود قرار می‌دهد. پیرمرد با تمامی وجوهش یک ضدقهرمان است. بلیت‌فروش مفلوک داستان غ.داوود مثل سایر شخصیت‌هایی که او می‌آفریند، آدم مهمی نیست. او جزئی کوچک از یک کل بزرگ است که نویسنده از دریچه‌ی نگاه اول‌شخصی غیرمداخله‌گر، جهان پیرامونش را که با اغراق زیاد، شدیداً تحت تأثیر اوست، به تصویر کشیده. تمام فضایی که در این روایت نه‌چندان‌کوتاه ساخته ‌و پرداخته شده، بی‌که ماجرای مهمی در آن اتفاق بیفتد یا راوی گره‎ و یا مسئله‌ای را بازگو کند، تحت تأثیر اعمال ساده و تکراری بلیت‌فروش است. نویسنده سر صبر و حوصله و با کیفیتی مبالغه‌آمیز پیش از آن‌که عمل ساده‌ی فروختن یک بلیت را توسط پیرمرد برای مخاطبش تعریف کند، صفات ظاهری و درونی او را گفته و حالا خواننده با پیش‌زمینه‌ای این‌چنینی به استقبال افعال او می‌رود.
آنچه مسلم است، نویسنده با قصد و نیتی قلبی و قبلی، هرآنچه از عناصر مدرنیته در فضای داستان وجود دارد، به هجو می‌کشد. او از دسته‌ی عینک تا برج‌های پول‌خردهایی را که بلیت‌فروش با وسواسی مثال‌زدنی روی هم چیده در داستان پررنگ می‌کند و آن را به سخره می‌گیرد. جهان ساده‌ی داستان او دو حالت دارد: یا پیرمرد پول‌خرد دارد و یا ندارد، و فرقی هم ندارد؛ چراکه راوی یا هریک از مشتری‌های نگون‌بخت این معرکه با هر حالتی که مواجه شوند، سرانجام کار بیهودگی و اتلاف وقت است و بی‌اهمیت بودن همه‌چیز و همه‌کس از نگاه او: پیرمرد به‌هرحال چای خود را می‎نوشد، استکان و نعلبکی‌اش را می‌شوید و یا با وسواس یک مشاطه‎ی کهنه‌کار چند تارموی عاصی را سر جایش می‌نشاند. دراین‌میان آنچه فاقد ارزش است، زمان و اعصابی است که از مشتری مفروض به هدر می‌رود و همه‌ی این تصاویر ناامیدکننده، در قالب طنزی درشت و آگاهانه به خورد مخاطب می‌رود.
جهان داستان منوچهر صفا اگرچه از آغاز تا پایان در بستری کاریکاتورگونه و طنازانه روایت می‌شود، در لایه‌لایه‌ی سطرهای آن، نسلی از دهه‌ی چهل و پنجاه به تصویر کشیده شده که در حلقه‌ی تکرار پوچی گرفتار شده. و اگرچه شخصیت‌ داستان او از مردم عادی با شغلی دون‌پایه است، با تلخی طنزش سیستم و کلی را هدف گرفته. واژه‌ها و معناهایی چون آینده، امید و بهبود در روایت‌های او جایی ندارند. مخاطب داستان «کیمیاگری در خیابان» شاید در تمام لحظاتی که آن را می‌خواند، لبخندی به گوشه‌ی لبش داشته باشد، اما چیزی که در پایان نصیب او می‌شود زهرخندی است که این پوچی تمام‌عیار به کامش می‌نشاند. شهر و خیابان و ایستگاه‌اتوبوس آقای نویسنده چه در جابلقا باشد چه در جابلسا، نشانی از بهبود ندارد. نظامی که بر شهر او مستولی شده، از صدر تا ذیل پوسیده و کهنه شده و امیدی به صلاح آن نیست.


*. ز جابلقا چه می‌پرسی، ز جابلسا چه می‌گویی / که در کنج دل داناست جابلقا و جابلسا (مفتون همدانی)

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, کیمیاگری در خیابان - غ. داوود دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, غ. داوود (منوچهر صفا), کارگاه داستان‌نویسی, کیمیاگری در خیابان

تازه ها

راه بلند آزادی

از مسجد شیخ‌لطف‌الله تا پارک خیابان لورنسان

مقایسه‌ی تطبیقی دو داستان کوتاه «برادران جمال‌زاده» و «بورخس و من»

جمال‌زاده‌ای که اخوت ازنو آفرید

کارکرد استعاره در داستان «پیراهن سه‌شنبه»‌

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد