کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

پوستینی کهنه دارم من*

۲۲ آبان ۱۴۰۰

نویسنده: علی سمیعی
جمع‌خوانی داستان‌ کوتاه «مرد»، نوشته‌ی محمود دولت‌آبادی


محمود دولت‌آبادی با ادبیات روستا پیوندی ناگسستنی دارد. از میانه‌های دهه‌ی چهل خورشیدی و با شکل‌گیری طبقه‌ی متوسط، چهره‌های تازه‌ای در ادبیات ایران سر برآوردند. دراین‌میان، محمود دولت‌آبادی و غلامحسین ساعدی طرحی نو درانداختند و به ادبیات روستا پرداختند. ساعدی با نگاهی وهم‌آلود و دولت‌آبادی با پیروی از رئالیسم، مصائب جامعه‌ی روستایی را در آثارشان منعکس کردند. دولت‌آبادی همیشه صدای مردم روستا و البته نماینده‌ی تمام‌عیار زندگی زیسته‌ی خود بوده. داستان «مرد» از نمونه‌های خوب داستان‌های کوتاه دولت‌آبادی است. اگرچه با بهترین داستان‌های ‌کوتاه و روایت‌های بلند داستانی‌اش فاصله معناداری دارد، اما همین داستان ده‌‌صفحه‌ای تا حد زیادی منعکس‌کننده‌ی ساخت‌وپرداخت‌های دولت‌آبادی در مضمون، پی‌رنگ و فضاسازی است.
داستان کوتاه «مرد» در زمستان سال پنجاه‌ودو نوشته شده. داستانی که به‌شیوه‌ی سوم‌شخص محدودبه‌ذهن روایت شده و بیانگر زندگی خانواده‌ای تهی‌دست در جنوب شهر است. شخصیت اصلی داستان پسر نوجوانی به‌نام ذوالقدر است که همراه با آتش و چراغعلی، مادر و پدرش، و خواهر و برادری کوچک در کاروان‌سرایی محقر زندگی می‌کنند.
داستان از جایی شروع می‌شود که در ابتدای شب ذوالقدر به خانه برمی‌گردد و پدر چمباته‌زده را می‌بیند. آتش و چراغعلی که همیشه باهم دعوا داشته‌اند، این بار حسابی به‌هم پیچیده‌اند و مادر خانه را ترک کرده. خواهر و برادر کوچک‌تر ترسان و گریان در اتاق کوچک کاروان‌سرا هستند و شب چادر سیاه خود را بر روی شهر پهن کرده. همین فضا به‌روشنی تبحر دولت‌آبادی را در ساختن مکان‌ها و انتخاب زمان مناسب برای روایت بیان می‌کند.
توصیف‌ها و فضاسازی کاملاً در خدمت درون‌مایه‌ی داستان عمل می‌کنند. نویسنده شب را برمی‌گزیند و روایت را به‌شکلی می‌سازد که به‌جز ذوالقدر و خانواده‌ی ویرانش، سایر ساکنان کاروان‌سرا هم زیر سیاهی شب دفن شده‌اند و حتی یکدیگر را نمی‌بینند؛ فراموش‌شدگانی که خود را هم از یاد برده‌اند.
در ادامه‌ی داستان، پدر هم در دل شب غیب می‌شود. ذوالقدر بچه‌ها را می‌خواباند و از اتاق بیرون می‌زند. حالا او تنهای تنها شده و افکار بی‌شمار به او هجوم می‌آورند. افکاری شرمناک درباره‌ی مادر که حالا با قصابی روی‌ هم‌ ریخته، ذهن ذوالقدر را آزار می‌دهد. راوی مستقیماً اشاره‌ای به رابطه‌ی بین مادر و قصاب نمی‌کند، اما خواننده به‌راحتی حدس می‌زند که حتماً سروسری بین مادر و قصاب وجود دارد. داستان با فضاسازی‌های درخشان و به ‌تصویر کشیدن تنهایی و عذاب ذوالقدر ادامه می‌یابد. این شب مثل شب‌های دیگر نیست و او باید راهی صدساله را یک‌شبه طی کند. ذوالقدر غرق در افکار خود و در میانه‌های شب، مادر را می‌بیند که به اتاق برمی‌گردد، اما ذوالقدر پای رفتن به اتاق را ندارد و تنها مادر را از دور تماشا می‌کند.
در ادامه‌ی داستان و در نزدیکی‌های صبح ذوالقدر پس از گفت‌وگویی کوتاه با یکی از اهالی کاروان‌سرا به خانه بازمی‌گردد. مادر را می‌بیند که خشمگین اما بی‌اعتنا به او، به پسرش، خانه را برای همیشه ترک می‌کند. حالا ذوالقدر پوستین کهنه‌ی پدر را می‌پوشد و در آینه خود را برانداز می‌کند. او دیگر پسر نیست و مرد شده است. هزار شب راه تا مرد شدن را با پوشیدن پوستین پدر به‌یک‌باره طی می‌کند و به‌هوای پیدا کردن کار در کارخانه‌ی نزدیک کاروان‌سرا از اتاق بیرون می‌زند و بی‌اعتنا به پدر از کنار او می‌گذرد.
داستان «مرد» روایت غریبی نیست و حتی می‌توان ضعف پی‌رنگ را در پایان‌بندی، با این واقعیت تلخ که جبر روزگار بسیاری از پسران را یک‌شبه مرد می‌کند، پنهان کرد. ذوالقدر داستان «مرد» وارث پدری است که هیچ ندارد و تلاشی هم برای داشتن چیزی نمی‌کند، اما پوستین همین پدر می‌تواند او را به مردی برساند.


*. «پوستيني كهنه دارم من، يادگاري ژنده‌پير از روزگاراني غبارآلود…»، مهدی اخوان‌ثالث.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, مرد - محمود دولت‌آبادی دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, محمود دولت‌آبادی, مرد

تازه ها

راه بلند آزادی

از مسجد شیخ‌لطف‌الله تا پارک خیابان لورنسان

مقایسه‌ی تطبیقی دو داستان کوتاه «برادران جمال‌زاده» و «بورخس و من»

جمال‌زاده‌ای که اخوت ازنو آفرید

کارکرد استعاره در داستان «پیراهن سه‌شنبه»‌

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد