کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

سهل ممتنع

۲۹ آبان ۱۴۰۰

نویسنده: رها خشنودی
جمع‌خوانی داستان‌ کوتاه «تاپ‌تاپ»، نوشته‌ی جمال میرصادقی


این‌‌‌‌که نویسنده‌‌‌‌ای تفکرات و عقایدش را در داستان‌‌‌‌هایش بیان کند، امری بدیهی است؛ اما معدودنویسندگانی هستند که باورهای‌شان را چنان در تاروپود قلم‌‌‌‌ تنیده‌اند که این امر در تمام اجزا و عناصر داستان‌‌‌‌های‌‌‌‌شان خودنمایی می‌کند.
جمال میرصادقی نویسنده‌‌‌‌ای با گرایش چپ است که تفکرات عدالت‌‌‌‌طلبانه‌‌‌‌اش هرگز او را به فعالیت‌های سیاسی وانداشته؛ درعوض او آرمان خویش را در قلمش به نمایش گذاشته. زبان و لحن ساده‌‌‌‌ی او در طی شش دهه حضور مستمر در عرصه‌‌‌‌ی نویسندگی، مخاطبان زیادی را ازمیان عموم مردم، به خود جذب کرده. این سادگی و همه‌‌‌‌فهم بودن، حتی در انتخاب پی‌رنگ داستان‌‌‌‌هایش نیز به چشم می‌‌‌‌خورد؛ بااین‌حال این ویژگی باعث نشده تا نگاهی سطحی به انتخاب درون‌مایه‌ها داشته باشد؛ برعکس درون‌مایه‌های داستان‌های او به مسائل مهمی می‌‌‌‌پردازند که زندگی آدمی را متأثر کرده. شخصیت‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که خلق کرده نیز نه قهرمان و گل‌‌‌‌درشت هستند، نه سیاه‌وسفید و یکدست؛ آدم‌‌‌‌هایی معمولی‌اند از جنس خودمان که گاه به‌راحتی تحت تأثیر شرایط محیطی قرار می‌گیرند و حس‌وحال‌‌‌‌شان عوض می‌‌‌‌شود و گاهی حال درونی‌‌‌‌شان نگاه‌‌‌‌شان را به دنیا عوض می‌‌‌‌کند.
در داستان کوتاه «تاپ‌‌‌‌تاپ»، شاهد برش کوتاهی از زندگی کارمندی معمولی هستیم که در تابستانی گرم، در حیاط خانه‌‌‌‌اش نشسته، فرزندش مشغول بازی و همسرش درحال انجام کارهای خانه است. اما مرد از درون آشفته است، زیرا رئیس اداره او را مورد عتاب قرار داده. او که تحمل فشارهای روانی ناشی از محیط کار را ندارد، تحت تأثیر فشارهای بیرونی -مثل گرما، سروصدای بازی فرزند، صدای شستن ظرف‌‌‌‌ها، غرغرهای همسر و حتی سنگینی آش‌‌‌‌رشته بر معده‌‌‌‌اش- نیز قرار گرفته و حالا همه‌چیز برایش غیرقابل‌‌‌‌تحمل‌‌‌‌تر شده.
تکرار ساده‌‌‌‌ی صداها التهابی ایجاد می‌کند تا تنش‌‌‌‌های درونی مرد چندبرابر شود. تا اواسط داستان بر این باوریم که با مردی عصبی مواجهیم، اما با خوابیدن کودک و سکوتی که در فضا ایجاد می‌‌‌‌شود، آرامش به مرد بازمی‌‌‌‌گردد و او همسری مهربان و پدری دلسوز می‌‌‌‌شود، تاحدی‌که خودش پیشنهاد بیدار کردن فرزندش را، برای خوردن شربت می‌‌‌‌دهد.
در پایان داستان با سروصدای دوباره‌ی بازی کودک، مرد نعره می‌‌‌‌زند. این نعره نشانه‌‌‌‌ای از درماندگی او تحت فشار توأمان محیط کار و زندگی است و یادآور این‌که فردا و فرداها نیز به‌همین‌شکل سپری خواهد شد.
پرداختن به مسئله‌‌‌‌ی فشار روانی در محیط کار، شاید امروزه امری ضروری و حتی بدیهی باشد، اما نباید از این نکته غافل بود که میرصادقی در زمانه‌‌‌‌ای به این آسیب پرداخته که دربین مردم، کارمندی (اداره‌‌‌‌ای بودن) نوعی امتیاز به حساب می‌‌‌‌آمده و حتی هنوز مطالعات علمی دقیقی بر روی این آسیب در جهان صورت نگرفته بوده. این خود نشان‌‌‌‌دهنده‌‌‌‌ی نگاه ژرف او به مسائل است. درهم آمیختن ژرف‌‌‌‌نگری و ساده‌‌‌‌نویسی سهلی ممتنع است که نیاز به سال‌‌‌‌ها تلاش و تجربه دارد؛ بااین‌حال او با تسلطش بر زبان، این فرهیختگی را در قالبی ریخته که نوقلمان خیال خام برشان می‌‌‌‌دارد که: «من هم به‌راحتی می‌‌‌‌توانم چنین داستانی بنویسم.»

گروه‌ها: اخبار, تاپ‌تاپ - جمال میرصادقی, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: تاپ‌تاپ, جمال میرصادقی, جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد