کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

میرصادقی و تیم دوومیدانی‌اش

۲۹ آبان ۱۴۰۰

نویسنده: هومن ریاضی
جمع‌خوانی داستان‌ کوتاه «تاپ‌تاپ»، نوشته‌ی جمال میرصادقی


پر واضح است که دنیای داستانی امکانات متعددی برای شخصیت‌پردازی در اختیار نویسنده می‌گذارد؛ اما میرصادقی، باوجود آزادی عملی که برای این انتخاب در دسترس دارد، یکی از سخت‌ترین شیوه‌ها را برمی‌گزیند؛ یعنی استفاده از عناصر محیطی به‌نفع شخصیت‌پردازی. این خود تصمیم جسورانه‌ای است که درصورت موفقیت، درهم‌تنیدگی‌ِ یکپارچه‌ی این عناصر با عناصر داستان را به همراه دارد و درصورت شکست، کیفیتی کولاژگونه و مصنوعی‌ به داستان تحمیل می‌کند.
میرصادقی اما شکست را نمی‌تابد. به‌همین‌منظور هم اعضای تیمش را به‌دقت انتخاب می‌کند؛ تیمی متشکل از چهار عنصر گرمای هوا، سروصدای بازی پسربچه، صدای شسته شدن ظرف‌ها و کلنجار ذهنی شخصیت اصلی با مشکلات اداره. درواقع زمین بازی میرصادقی در داستان «تاپ‌تاپ» ساختاری مشابه زمین دوومیدانی‌ دارد؛ به‌عبارت‌دیگر، او با تسلطش بر داستان‌نویسی، هنرمندانه میان عناصر محیطی و عناصر داستان یک رقابت دوِ امدادی به راه می‌اندازد. سپس با استراتژی‌های مشخصی که اتخاذ کرده، تیمش را در خطوطی موازی با خط روایی داستان می‌چیند تا هرکدام را به‌موقع و بهنفع شخصیت‌پردازی نقش اول به خدمت گیرد. این‌جا درست همان ‌جایی است که چیدمان ترکیب تیم میرصادقی اهمیت می‌یابد؛ به بیان دقیق‌تر، یعنی این‌که هرکدام از عناصر محیطی چگونه هم‌زمان با شخصیت‌پردازی، روایت داستانی‌اش را هم تحت تأثیر قرار دهد.
براین‌اساس، گرما، به‌عنوان اولین عنصر تشنج‌آور‌، در همان ابتدای داستان و موازی با روایت گام می‌زند. صدای سه‌چرخه‌ی پسربچه و صدای شستن ظرف‌ها، به‌ترتیب عوامل بعدی کلافه کردن شخصیت اصلی‌اند. هنر میرصادقی تنها به ایجاد رقابت میان خط روایی و عناصر محیطی ختم نمی‌شود و تداوم بخشیدن به هیجان رقابت و حرکت موازی‌اش با روایت است که کیفیتی پویا به داستان می‌بخشد و خواننده را نیز درطول مسیر با خود همراه می‌کند:
«…به خدا حالیش می‌کنم. این دفعه که بگه بچه‌ها بمونین کار کنین، می‌گم من که نیسم آقای رئیس. می‌گم آقای رئیس، من وظایف دیگه‌ای هم دارم و به زن و بچه‌ام هم باید برسم، تاپ… معذورم. مگه آدم چقدر نیرو تو تن داره، تاپ‌تاپ… چقدر می‌تونه کار کنه، تاپ… فردا که افتادم و مریض شدم، تاپ‌تاپ… باید چند برابر پول اضافه‌کارمو، تاپ… خرج حکیم و دوا بکنم، تاپ‌تاپ…»
پیش از پایان‌بندی نیز دوباره شاهد حرکت موازی عنصر گرما با خط روایی هستیم. البته این بار به جای متشنج کردن اوضاع، آرامشی نسبی را بر فضای داستان و شخصیت‌‌هایش حاکم می‌کند؛ زیرا به‌واسطه‌ی همین‌ عنصر گرماست که ماجرای درست کردن شربت و صمیمت میان شخصیت محوری و همسرش پیش می‌آید.
در پایان نیز صدای تاپ‌تاپ و هم‌زمانی دوباره‌اش با افکار متلاطم شخصیت آخرین عنصری است که از شروع چرخه‌ی معیوب دیگری خبر می‌دهد؛ شروع دور دیگری از یک مسابقه‌ی دوِ امدادیِ بی‌پایان.
درنهایت، آنچه بیش از هرچیز ما را به تشویق تیم میرصادقی وا‌می‌دارد، تأثیر عناصر محیطی بر شخصیت‌پردازی و هماهنگی‌شان با داستان است؛ گویی هرکدام از این عناصر، درحین دویدن با روایت و بدون خدشه‌دار کردنش، چوب دوِ امدادی را به دست دیگری می‌سپارد.

گروه‌ها: اخبار, تاپ‌تاپ - جمال میرصادقی, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: تاپ‌تاپ, جمال میرصادقی, جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

می‌توانستیم همه‌‌چیز را داشته باشیم

آدم‌ها درگیر مصیبت‌های یکدیگر نمی‌شوند

برنده در سنت‌ها، بازنده در زندگی

تاریکی در ماه ژوئن

نقطه‌ی سیاه سنت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد