کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

چه‌‌گوارا، قابلمه و دغدغه‌‌های اگزیستانسیال

۶ آذر ۱۴۰۰

نویسنده: حسین کوثری
جمع‌خوانی داستان‌ کوتاه «من هم چه‌گوارا هستم»، نوشته‌ی گلی ترقی


«من هم چه‌‌گوارا هستم» روایت مردی است که در آستانه‌ی سی‌ونه‌سالگی، با قابلمه‌‌ای که ماحصل عمرش است، در جاده‌ی زندگی و میان انسان‌‌های عصبی و بی‌‌هدفی از جنس خودش حرکت می‌کند.
گلی ترقی از عناصری مانند اسم داستان، تاریخ وقوع داستان و سن محمود حیدری به‌طرز زیرکانه‌‌ای برای پیشبرد داستان استفاده کرده. نویسنده با توجه به شناخت خوبی که از عناصر داستان دارد، اجزای پی‌رنگ را با حیدری و قابلمه به پیش می‌‌برد. گره‌‌افکنی با قابلمه‌ی غذای گرم آغاز می‌شود و در کشمکش و اوج، بارها غذای قابلمه درحال ریختن است و در گره‌گشایی، محمود حیدری قابلمه‌ی مملو از غذای یخ‌کرده را در هوا می‌‌چرخاند و به زمین می‌‌زند. البته که پرده برداشتن از رابطه‌ی قابلمه و حیدری کاری غیرضروری است؛ زیرا تا همین‌‌جای داستان، خواننده از رابطه‌ی قابلمه با شخصیت حیدری آگاه شده و یا نهایتاً درادامه پی به این موضوع می‌‌برد و نیازی به توضیح دادن آن نیست.
ترقی از فضاسازی به‌شکلی ظریف و نمادین، برای القای مفاهیم استفاده کرده است: خیابان شلوغی که ظاهراً نظمی ندارد، راننده‌‌های عصبی، چراغ‌‌های همیشه‌قرمز، انسان‌‌هایی که برای دیدن کارناوال شادی، بی‌‌هدف به جلو می‌‌روند، مأمور راهنمایی‌ورانندگی‌ای که درست در لحظه‌‌ای که شخصیت محوری در اوج طغیان خیالی و درونی علیه زندگی است، او را جریمه می‌کند و همسر بارداری که با خواندن خبر اعدام چه‌‌گوارا، به فکر همسر و فرزندان اوست. این‌جا حیدری قابلمه را به زمین می‌‌زند، مردم دور او جمع می‌‌شوند و می‌خندند. در پایان، ماشین‌‌پای محله، همه‌‌جا را درحالی‌که می‌‌خندد تمیز می‌‌کند؛ گویی همه‌ی انسان‌‌هایی که محمود حیدری را نگاه می‌‌کنند، می‌‌دانند این طغیان و به‌نوعی عصبانیت، راه به جایی نمی‌‌برد؛ و با خنده شخصیت محوری را بدرقه می‌‌کنند. و ادامه‌ی فضاسازی با جامعه‌‌ای که همه به دنبال برنده شدن در بخت‌‌آزمایی هفتگی هستند و شخصیتی که دو بلیت بخت‌‌آزمایی خود را مچاله کرده و به بیرون پرت می‌کند و شخصیتی که می‌‌خواهد چه‌‌گوارا باشد، اما توانایی چه‌‌گوارا شدن را به‌نوعی از دست داده. تقابل شخصیت چه‌‌گوارا با جامعه‌‌ای که به حالتی مسخ‌شده دنبال بلیت بخت‌آزمایی است، نماد تقابل جریان‌‌های چپ و نظام سرمایه‌‌داری حاکم بر جامعه‌ی آن زمان است. شخصیت محوری، علی‌‌رغم سودای چه‌‌گوارا شدن، خود برآمده از طبقه‌ی نسبتاًمرفه جامعه است؛ شخصیتی که در سال ۱۳۴۶، سواربراتومبیل و کراوات‌زده درحال آماده‌‌سازی وسایل جشن تولدش است. حیدری چه‌‌گوارای عقیم‌شده‌ای است که در دامان نظام سرمایه‌‌داری پرورش یافته. شاید به همین خاطر است که در گره‌‌گشایی داستان، با برداشتن قابلمه از روی زمین، احتمالاً روش کسالت‌‌بار زندگی خود را ادامه می‌‌دهد؛ شیوه و روشی که غایت نهایی سیستم کاپیتالیستی است.
وجه اشتراک حیدری و چه‌‌گوارا صرفاً در فکر کردن به اهداف اومانیستی نوع بشر است و نه در جامه‌ی عمل پوشاندن به این اهداف. زمانی چه‌‌گوارا در سفر با موتورسیکلت به آمریکای جنوبی متحول شد و تصمیم گرفت به نوع بشر کمک کند؛ اما محمود حیدری درحالی‌که سوار بر اتومبیل است، سودای نوشیدن در جشن تولدش را دارد و به فکر خرید زمین در مسگرآباد است. محمود حیدری با بی‌‌تفاوتی به پیرمردی که بساط سلمانی‌‌اش را پهن کرده، نگاه می‌کند و با خشم جواب شخصی را که بلیت بخت‌‌آزمایی می‌‌فروشد، می‌‌دهد. همین وجه محمود حیدری، باعث می‌شود که توانایی تبدیل شدن به چه‌‌گوارا را نداشته باشد.
ازطرفی نویسنده نخ نازک و محکم دغدغه‌‌های وجودی و مواجهه با میان‌‌سالی را باظرافت از مهره‌‌های چه‌‌گوارا، قابلمه، دغدغه‌ی فرزندان، انسان‌‌های عصبی داستان و همسر باردارش عبور می‌‌دهد و در فاصله‌ی یخ کردن غذای داخل قابلمه، زندگی آقای حیدری را به تصویر می‌‌کشد. در این داستان مواجهه‌ی حیدری با کلیت زندگی متأهلی و ازطرفی عکس‌‌العمل همسر باردارش با مرگ چه‌‌گوارا از دیدگاه روان‌‌شناسی تکاملی بسیار زیبا بیان شده است.
نقش‌‌پذیری والدین و تضاد بین نقش‌‌ها در رفتار محمود حیدری، نمود کامل دارد و نویسنده با استفاده از عنصر قابلمه، کشمکش داستان را در بین دو نقش، می‌‌سازد: اول پدری مطیع و فداکار و دوم انسانی آزاد و مستعدطغیان در قبال ارزش‌های معمول و روزمره‌ی جامعه. در دیدگاه روان‌شناسی تکاملی، شکل نقش‌‌پذیری زن این است که سرمایه‌‌گذاری بیشتری روی فرزند می‌کند و از این نقش خود راضی است و تمامی داینامیک‌های روانی او (ایگو – اید – سوپرایگو) در قبال موضوع فرزند‌‌آوری و رضایت از داشتن فرزند، درحال ‌تعادل به ‌‌سر می‌‌برند؛ اما با توجه به همین نظریه، محمود حیدری از این روند راضی نیست؛ زیرا روند تکاملی مرد به شکلی ‌‌است که سرمایه‌‌گذاری‌اش روی فرزند، به‌اندازه‌ی زن نیست و با تغییر شرایط و به‌‌خصوص وارد شدن به دوره‌ی میان‌‌سالی دچار تضاد نقش می‌شود. ترقی از این تضاد نقش به‌خوبی بهره می‌برد و قسمتی از کشمکش داستان را می‌‌سازد: کشمکش درونی محمود حیدری را؛ این‌که آیا وظیفه‌ی ‌حفاظت از فرزندان و خانواده را به عهده دارد و یا باید به دنبال اهدافی که مدت‌‌ها قبل در سر می‌‌پروراند، برود؟
شخصیت محوری داستان درحال ورود به دوره‌ی میان‌‌سالی است. اریک اریکسون که بیشتر به‌‌خاطر مطرح کردن نظریه‌ی بحران هویت ‌‌شناخته می‌شود، در مراحل رشدی انسان، مرحله‌ای به‌نام «زایندگی در برابر رکود» را در نظر می‌گیرد که همان بحران میان‌‌سالی است. ترقی شخصیت محمود حیدری را چه به‌لحاظ ظاهر و چه خصوصیات اخلاقی به‌شکلی پرورش داده که تمامی فاکتورهای میان‌‌سالی در آن مشهود است؛ چه زمانی‌که شخصیت داستان، از گوشه‌ی چشم، خودش را درحالی‌‌که موهایش ریخته و گوشه‌ی چشمش چروک افتاده در آینه می‌‌بیند (نمود ظاهری ورود به میان‌سالی)، چه زمانی‌‌که در گفت‌وگوی درونی به خودش می‌‌گوید: «هرطور شده باید خودم رو به مدرسه بچه‌‌ها برسونم» (پذیرش مسئولیت) و چه زمانی‌‌که خاطرات گذشته را به یاد می‌آورد و می‌گوید: «ما نیامده‌‌ایم تماشا کنیم. ما نیامده‌‌ایم با گوش کر و زبان لال بله بگوییم» (زایندگی). طبق نظریه‌ی اریکسون، از ۳۵ تا ۵۵ سالگی مرحله‌ی پختگی است که فرد تلاش می‌کند به‌‌طور فعال نسل بعدی را آموزش دهد؛ و این نیاز از خانواده‌ی نزدیک فرد فراتر می‌‌رود و نسل‌های بعد و نوع جامعه‌‌ای را که در آن زندگی می‌کند در برمی‌گیرد، و درصورتی‌که فرد نتواند و یا نخواهد راه درستی برای این کار پیدا کند، ممکن است غرق در رکود و بی‌‌حوصلگی و فقر میان‌فردی شود.
زایندگی برای همسر حیدری بچه‌‌دار شدن است و برای مرد داستان چه‌‌گوارا شدن. زن چه‌‌گوارا را به‌عنوان خطر می‌‌بیند؛ زیرا چه‌‌گوارا نمادی از عدم امنیت برای خانواده است، و از دید تکاملی، بقای زن در این است که مرد زندگی‌‌اش امنیت داشته باشد؛ درصورتی‌‌که طبق همین نظریه، زایندگی برای محمود حیدری صرفاً در فرزندآوری و نگهداری از آن‌ها خلاصه نمی‌شود؛ بلکه این شخصیت محوری اهداف به‌زعم‌خودش والاتر و متفاوت‌تری تحت معنای زایندگی، نسبت به جریان طبیعی و معمول زندگی دارد.
ساختار داستان نشان می‌‌دهد نویسنده به‌خوبی با نظریه‌های علم روان‌‌شناسی آشناست. در داستان او می‌‌توان مفهوم میان‌‌سالی را از دیدگاه یونگ هم مورد بررسی قرار داد. یونگ درمورد میان‌‌سالی تعبیر زیبای آفتاب بعدازظهر را به کار می‌برد. انسان میان‌‌سال طلوع آفتاب را با تولدش دیده و حالا آفتاب زندگی از نیمه‌ی روز عبور کرده و به‌سمت غروب می‌‌رود. انسان درطی این بحران اهمیت و ارزش زمان را درک و تلاش می‌کند که اثری جاودانه از خود به‌ جا بگذارد. محمود حیدری با مشاهده‌ی چین‌وچروک‌های زیر چشم و سر بی‌موی خود و تحت تأثیر این بحران، تصمیم می‌گیرد طرحی نو برای زندگی‌‌اش دراندازد.
ازطرفی باید به این دوره‌ی مهم زندگی حیدری در بستر فرهنگ ایرانی نگاه کرد؛ فرهنگی که نقاط ضعف و قوت خودش را دارد و باعث شکل‌‌گیری تیپ‌‌های شخصیتی نسبتاًمعینی می‌شود: مردی که در پایان دهه‌ی چهارم زندگی‌‌اش، ناگهان خود را قابلمه‌‌ای با در فولادی روی سرش می‌‌بیند که سال‌‌هاست درجهت رفاه حال همسر و فرزندان، از علایق شخصی خودش چشم‌‌پوشی کرده. ترقی به‌خوبی شخصیتی مهرطلب را با بحران میان‌‌سالی روبه‌رو کرده. و در پایان داستان نیز احتمالاً همین تیپ شخصیتی باعث می‌شود قابلمه را از روی زمین بردارد و با گوشه‌ی کتش آن را تمیز کند و به‌یاد جمله‌ی همسرش که گفته: «خدا رو شکر که تو این شهر همیشه یکی هست که به داد آدم برسه» بیفتد و حتی یا شاید در تولد چهل‌سالگی نیز، درحال جابه‌جایی قابلمه باشد.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, من هم چه‌گوارا هستم - گلی ترقی دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, گلی ترقی, من هم چه‌گوارا هستم

تازه ها

ادیسه‌ای در بزرگ‌راه

گذار

درختی زیر سایه‌ی ریشه

سهراب این ‌بار کشته نشد رها شد

بررسی نقش زمینه در داستان کوتاه «بزرگ‌راه»، نوشته‌ی حسین نوش‌آذر

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد