کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

زندگی رسم خوشایندی است*

۶ آذر ۱۴۰۰

نویسنده: زهره دلجو
جمع‌خوانی داستان‌ کوتاه «من هم چه‌گوارا هستم»، نوشته‌ی گلی ترقی


ما همه ضعیف و بی‌‌زره به دنیا می‌‌آییم؛ به دنیایی بزرگ و ناشناخته که به‌محض یافتن شعور، به گوشه‌‌وکنارش سرک می‌‌کشیم و ازمیان کلاف بزرگی به‌اسم زندگی، سررشته‌های رابطه‌‌مان را با آن می‌‌جوریم. ما دنبال بهترین مسیر برای طی کردن عمر بی‌‌بازگشت‌مان هستیم. در این مسیر یافته‌‌ها از دنیا دو دسته می‌‌شوند:
بعضی معتقدند باید متفاوت بود. نباید عمر را با گردگیری و عوض کردن صابون دستشویی، جارو کردن حیاط و کارهای روزمره معمولی هدر داد. آن‌‌ها معتقد به زندگی کامل‌‌تری‌اند؛ معتقد به عشق و زیبایی، تعالی و عروج و تکامل؛ زندگی‌‌ای ورای قسط و وام و پس‌‌انداز و بیمه؛ ورای بازدیدهای خانوادگی، ورای جشن تولد و سالگرد عروسی. آن‌‌ها انفعال را نمی‌‌پذیرند و معتقدند باید فعالانه دنیا را تغییر داد. آقای محمود حیدری، شخصیت داستان «من هم چه‌‌گوارا هستم» از این‎ دسته آدم‌‌هاست. او با خودش می‌‌گوید: «ما نیامده‌‌ایم تماشا کنیم. ما نیامده‌‌ایم که با گوش کر و زبان لال بنشینیم و بگوییم بله چشم همین‌طور است.» او از بردن هرروزه‌ی قابلمه‌ی غذای بچه‌‌هایش خسته است. او آبستنی زنش و به دنیا آمدن فرزند دیگری را تکراری می‌‌بیند. او خود را در باتلاق عادت و روزمرگی، غرق‌‌شده می‌‌بیند. او قرابتی نزدیک با قابلمه‌ی کنار دستش می‌‌بیند: «هر شب تویش را می‌‌شورند و دوباره پرش می‌‌کنند. درش را می‌‌گذارند و به این‌وروآن‌ور می‌‌برند.» او نمی‌‌تواند از سفت کردن پیچ دسته‌ی قابلمه لذت ببرد. چنین تفکری درباره‌ی زندگی باعث می‌شود در روز تولد سی‌‌ونه‌‌سالگی‌اش جای شاد بودن، غصه‌ی عمر هدررفته و اهداف عقیم‌‌مانده را بخورد.
بعضی اما زندگی را با تمام کارهای ساده و تکراری‌‌اش پذیرفته‌‌اند: «زندگی شستن یک بشقاب است.۱» این‌ها سادگی کارهای روزمره را برابر با سطحی‌‌گری نمی‌‌دانند: «زندگی را با چیزهای بسیار ساده باید پر کرد. ساده‌‌ها سطحی نیستند. خرید چند سیب ترش می‌‌تواند به‌عمق فلسفه‌ی ملاصدرا باشد.۲» این‌‌ها روزمرگی را با عادت برابر نمی‌‌دانند: «زندگی خودکارانه پایان انسانی ‌‌زیستن است.۳» در دیدگاه این‌‌ دسته، آقای حیدری می‌‌تواند مسیرهای مختلفی را برای بردن غذای بچه‌‌هایش طی کند. جای فحش دادن به پسرک بلیت‌فروش لبخند پرمهری تحویلش دهد. برای سلام دادن منتظر دیدن یک آشنا نباشد. راه‌بندان را بپذیرد و جای تلاش بیهوده که تنها فایده‌اش باعث جوش آوردن ماشین و افتادن قابلمه می‌شود، رادیوی ماشین را روشن کند و ترانه‌‌ای گوش دهد. به دنیا آمدن فرزند تازه را صرف مشابه بودن فرایندش، تکراری نداند. از این‌ نگاه می‌‌توان کارهای روزمره‌ی تکراری را با احساس‌‌هایی نو انجام داد. می‌‌توان گل‌‌ها را هر بار با شوری جدید آب داد. می‌‌توان شیرینی را در همین روزمرگی‌‌های معمولی جست.
صرف‌‌نظر از این‌که کدام گروه راه به صواب برده‌‌اند، مسئله این است که باید دست به عمل زد. دنبال مقصر گشتن برای نرسیدن به اهداف و غرغر کردن از اوضاع و شرایط سودی ندارد و فقط خُلق را تنگ‌‌تر می‌کند: «این بود اون چیزی که اون‌‌قدر می‌‌خواستم؟ چطور شد؟ چه بلایی سرم اومد؟… نمی‌‌دونم بالأخره یه‌جا یه چیز نامرئی کار خودشو کرد و همه چیزو از یادم برد؟» آقای حیدری وضعیت موجود زندگی‌اش را گردن علتی نامرئی می‌‌اندازد.
گلی ترقی شاید دیدگاه خودش را به سؤال «زندگی چیست؟» در این داستان تشریح می‌کند. او دست روی دست نگذاشته و با قلم‌‌به‌‌دست شدن، مهاجرت و نوشتن داستان‌‌های قوی و ابراز صدای خاص خودش، نامش را برای همیشه ماندگار کرده؛ گلی ترقی هم چه‌‌گوارا است.


*. شعر «صدای پای آب»، سهراب سپهری.
۱. همان.
۲. «یک عاشقانه‌ی آرام»، نادر ابراهیمی.
۳. همان.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, من هم چه‌گوارا هستم - گلی ترقی دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, گلی ترقی, من هم چه‌گوارا هستم

تازه ها

چراغ‌های رابطه تاریکند

قاب‌عکسی پرتضاد

حرکت بر خطوط موازی تنهایی

جهانی به‌بزرگی یک پاکت‌نامه

کلاه‌مخملی‌هایی از تبار داش‌آکل و کاکارستم

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد