نویسنده: زهره دلجو
جمعخوانی داستان کوتاه «قبر گبری»، نوشتهی علیاشرف درویشیان
داستان «قبر گبری» زندگی خوشنشینها را در روستایی محروم روایت میکند. آنها خرافاتیاند. غذایشان سق زدن نان خالی یا در بهترین حالت، نان و ماست است. پول خرید قندوچای یا درمان بیماریهایشان را ندارند. مسافرت و زیارت برایشان درحد آرزویی دستنیافتنی باقی مانده. آنها از روی زمین برای گذران زندگی مأیوس شده و به جستوجوی زیرِ زمین روی آوردهاند، به امید پیدا کردن اشیای قیمتی و فروش آن به یهودیها قبرهای گبریها را میکنند.
علیاشرف درویشیان چگونه این تصاویر را بازنمایی میکند؟ او راوی را معطوف به ذهن پسربچهای میکند که همراه پدر به گورکنی میرود. و حین گورکنیِ پدر، چندین تصویر از پسر را درحال تماشای پرندگان، شاهین یا هواپیما در آسمان نشان میدهد. علت تأکید نویسنده بر این تصویر شاید القای دون بودن مرتبهی آدمهای داستان باشد در مقایسه با دیگرانی که آزادانه در بالابالاها سیر میکنند.
پدر آنقدر در آرزوی پیدا کردن زیرخاکی و رسیدن به پول کلان است، که خواب میبیند مجسمهی سنگینی از طلا پیدا کرده. درادامه دیده شدن ماشین ژاندارمری و خوابی که پسر دیده پیشآگهیهایی است که پایان داستان را پیشبینیپذیر میکند. تطابق تصویر روی مهرهای که پیدا میکنند و آنچه در واقعیت اتفاق میافتد هم حسآمیزی خوبی به پایانبندی میدهد.
اگرچه داستان ضعفهایی ازجمله خروج از زاویهدید و همچنین روایت مداخلهگرانه در توضیح ماجرای تب گورکنی روستاییان دارد، اما مهمترین ایرادی که در آن به چشم میخورد بازنمایی تصاویر زندگی از پشت عینک ایدئولوژیک است. این مسئله در بخشی از داستان که پدر فقر و نداری را علت کتک زدن مادر بیان میکند و پا را از این هم فراتر گذاشته، به پسر میگوید: «تو هم که بزرگ بشی و زن بگیری، اگر پول نداشته باشی و پیش مردم خجالت بکشی، زنت را میزنی. از من هم بدتر میزنی. ها، خیال نکن. ولی خب حتماً درست میشه. یک زیرخاکی تکلیف همه را روشن میکنه»، کاملاً دیده میشود. نویسنده تلاش دارد بیاخلاقی مرد را به بیکفایتی حاکمان ارتباط دهد و اشتباهات او را در کتک زدن زن یا مرتکب شدن جرم (گورکنی) با ایدئولوژی موردنظرش توجیه کند و حس همدردی مخاطب را برانگیزد.
داستانهایی که به این شیوه نوشته میشوند، مثل همان سنگی هستند که در پایان داستان، مأموران ژاندارمری حوالهی پدر و پسر داخل گور میکنند: در زمانهی اوج ایدئولوژیِ مطلوب نویسنده، جلب توجه میکنند، اما با گذشت زمان و در دوران افول آن ایدئولوژی، زیر خروارها خاک مدفون میشوند و اثری از آنها باقی نمیماند.