نویسنده: افرا جمشیدی
جمعخوانی داستان کوتاه «شب بلند»، نوشتهی منیرو روانیپور
آگاهی مهمترین قدم در رویارویی با اقلیم پدیدههاست؛ اقلیمی که میتواند بهژرفای تاریخ یا بهپهنای زبان انسان باشد. تلخیْ طعم طیف وسیعی از سموم موجود در طبیعت را در خود جا داده و به همین دلیل است که آستانهی تحریک مزهی تلخی، در دستگاه چشایی زبان انسان بیش از سایر مزههاست. آگاهی از این مزهی ناخوشایند طی قرنها باعث بقای انسان در چرخهی حیات شده. میتوان گفت که درک احساس تلخی ناخوشایندترین موهبتی است که برای بقا در اختیار انسان قرار گرفته؛ خواه آگاهی از تلخی سم در پرزهای چشایی باشد، خواه شناخت تلخی مصیبت در نورونهای مغزی. بیگمان آگاهی و تجربهی حس تلخ ناشی از سیاهی و ظلم و شکست، تأثیر بسزایی در تلاش بشر برای جلوگیری از تکرار آن داشته و همین امر نویسندگان بیشماری را درطول تاریخ به ثبت و تقبیح سیاهیها و پلشتیها سوق داده. داستان «شب بلند» منیرو روانیپور نیز مملو از تلخی است.
او در داستان کوتاه «شب بلند» تمام تلاش خود را به کار گرفته تا با نمایش یکی از سیاهترین و دردناکترین سنتهای این سرزمین، سرنوشت شوم ناشی از آن را به تصویر بکشد. داستانْ روایت درد کهنهای است که ابرهای تیرهاش قرنهاست آسمان آبی کودکان بیشماری را از این سرزمین به یغما برده و بادبادکهای رنگیشان را در پستوهای سرد و نمور، زندانی کرده. «شب بلند» قصهی دختری بهنام گلپر است که چنگالهای پدیدهی شوم کودکهمسری او را از لابهلای بازیهای کودکانهاش بلند میکند و پای سفرهی عقد مینشاند. «شب بلند» روایتی است تکراری، اما همچنان جانکاه؛ روایتی که باوجود گذشت بیش از سی سال از انتشار، متأسفانه هنوز مشابهاش رخ میدهد.
داستان با جان دادن روستا زیر فریادهای گلپر شروع میشود؛ انگار رنج و فغان گلپر باعث زجر و شکنجهی روستاست. شخصیت محوری داستان دختربچهای بهنام مریم است. او که از صدای ضجههای گلپر خوابش نبرده، نگران زندگی دوست و همبازیاش است. روانیپور با انتخابی درخشان، مریم را شخصیت محوری داستان قرار داده، تا ضمن نشان دادن سنوسال گلپر به خواننده، با بهرهگیری از ترسها و نگاه کودکانه، جهان تاریک داستان را به بهترین شکل خلق کند و صدای آن را به گوش همه برساند. مریم که بارها مرز رؤیا و واقعیت را در داستان میپیماید، مخاطب را با خود همراه و از ترسهایش صحبت میکند؛ ترس از خراش فریادهای گلپر که دیگر شبیه صدای دختربچهها نیست، ترس ندیدن دوبارهی او، ترس مردنش زیر دست عموابراهیم و اژدهای ترسناکش.
توجه به جزئیاتی مثل عمو، خالکوبی اژدهای روی سینهی ابراهیم، عروسک سخنگو و مواردی ازایندست، بسیار ظریف و درجهت پیشبرد درام داستانی است. دادن لقب عمو به ابراهیمی که هفتهای یک بار برای مردم روستا با موتور جنس میآورد، حس عجیبی را در خواننده برمیانگیزد؛ حسی که در صحنهی عروسی گلپر که قدش تا زانوی عموابراهیم است به اوج خود میرسد. دردآورترین بخش ماجرا نوع نگاه کودکانه و عدم آگاهی گلپر به سرنوشتش است؛ اینکه گلپر هیچ تصوری از عروسک سخنگویی که عموابراهیم قولش را داده، ندارد و حتی نمیداند که غیر از النگو، عموابراهیم باید سیصد تومان روی چه چیزی بدهد؛ نگاه معصومانهی دختربچهای که کودکیاش ربوده شده و آیندهاش محتوم به تباهی است.
باید گفت که جدا از زبان روان و موضوع جذاب، فضاسازی داستان «شب بلند» عامل مهمی در خلق این داستان خوشساخت و ماندگار است. روانیپور از تمام المانهای موجود، برای فضاسازی هرچهبهتر داستان استفاده کرده. در پسزمینهی داستان، بارها باد به دروپنجرههای روستا پنجه میاندازد و صدای گلپر را در روستا پخش میکند، تا شاید فریادرسی آن را بشنود. حتی دریا نیز از شدت خشم خروشان میشود، ولی انگار از طبیعت هم کاری ساخته نیست. در سکوت خودخواستهی اهالی روستا، اژدهای عموابراهیم از روی سینهاش به بستری جهنمی میخزد و آرامآرام آخرین نفسهای گلپر را میبلعد.