نویسنده: پریسا جوانفر
جمعخوانی داستان کوتاه «خانهی سنگباران»، نوشتهی شهلا پروینروح
اگر سنت و مدرنیته را بهمعناى عام مفهومی سیال و نسبى بدانیم که به گذشته و آینده جوامع اشاره دارد، با توجه به عناصر و مفاهیمی که در داستان «خانهی سنگباران» وجود دارد، میتوان در آن گفتوگوی پررنگ سنت و مدرنیته را دید. شهلا پروینروح، نویسندهی این داستان با تبحر خاص خود در بهکارگیری فرم و همچنین روایت مبتنی بر نشان دادن، این گفتوگو را در مرحلهی گذار از سنت به مدرنیته نمایش میدهد. ازطرفی نشان میدهد که در گذار از سنت به مدرنیته گسستهای معرفتیای وجود دارد و نمیتوان پذیرفت که افراد دوران مدرن هیچ تعلقی به سنت ندارند. در این داستان فرض بر این است که راوی، نمایندهی مدرنیته و زینت و دیگرانی که در خانهی داستان زندگی میکنند، نمایندهی سنتند. برای پرداختن به نمودهای سنت و مدرنیته در داستان «خانهی سنگباران» باید یادآوری کرد که انسانگرایی، اسطورهزدایی از جهان، علمگرایی و عقلگرایی چند مورد از ویژگیهای مدرنیته است که این داستان براساسشان تحلیل خواهد شد. در گذار از سنت به مدرنیته با انسانگرایی و درنتیجه اصلاحات مذهبی مواجهیم و دیندار بودن یا نبودن میشود بخشی از حقوق ذاتی انسان مدرن. روایت «خانهی سنگباران» نیز در روزهای عزاداری عاشورا میگذرد. راوی بهعنوان نمایندهی مدرنیته در مراسم شرکت نمیکند، ولی درمیان راه بهخاطر سنگینی نگاه دیگران روسری خود را محکمتر میکند. او بهتنهایی در مقابل خانهای اشتراکی قرار میگیرد؛ خانهای قدیمی با فرم حیاط مرکزی. این خانه که به ارگ کریمخانی (عنصری تاریخی و سنتی) تشبیه میشود، در بافت تاریخی و ارگانیک شهر قرار دارد. این خانه نمایندهی سنت است.
نویسنده برای هماهنگی فرم با محتوا ساختار سفر قهرمانی جوزف کمبل را برای او تدارک میبیند، چراکه برعکس مدرنیته -که اسطورهزدایی از جهان از ویژگیهای هستیشناختی آن است- در دنیای سنت، اسطورهها جایگاه ویژهای دارند. سفر قهرمانی راوی سه مرحلهی کلی جدایی، تشرف و بازگشت را در خود دارد و بهطور مختصر میتوان گفت که قهرمان در مرحلهی جدایی از دنیای عادی، یعنی خانهاش به دنیای ناشناختهها، یعنی خانهی زینت و دیگران سفر میکند. مرحلهی تشرف شرح ماجراهای او در آن خانه است. و بالأخره در مرحلهی بازگشت او دوباره به دنیای عادی بازمیگردد. اسطورهباوری در بین افرادی که در این خانه زندگی میکنند، میگوید قهرمان و اسطورهای بهنام امیرارسلان باید پیدا شود و او پیگیر قضیهی سنگاندازی باشد. ازسویی نویسنده برای تأکید بر علمگرایی، راوی را بهعنوان پزشک به گفتوگو با سنت مینشاند. ازآنجاییکه در اندیشهی مدرنیسم، تنها راه رسیدن به معرفت حقیقی، تجربهی حسی (ظاهری) است، راوی هم از افراد خانه سؤالهایی میپرسد، که البته یا بیجواب میماند، یا دلیل علمیای برای آن بیان نمیشود. در این داستان راوی با سنگاندازی بهعنوان اتفاقی که دلیل مشخص و علمیای برای آن وجود ندارد و همچنین با رفتارهایی ازسوی افراد این خانه روبهرو میشود که بهتر است بگوییم مبتنی بر سنتند. افرادی که در این خانه زندگی میکنند، هرکدام درمورد علت وقوع سنگباران گمانهزنی کردهاند، اما بر سر آن تفاهم ندارند و این نشاندهندهی عقل تفسیری و خاص سنت است؛ اما عقلگرایی مدرنیته که مبتنی بر عقل ابزاری، استدلالگر و فنی است، باعث میشود راوی هیچکدام از دلایل را نپذیرد و حتی به خرافاتی که درمورد اجنه و ارتباط آن با آینه، حمام و… مطرح میشود، اعتنایی نکند؛ گرچه درپایان به نظر میرسد به دل راوی دچار شک و ترسی میافتد.
با توجه به مواردی که بررسی شد، چند خط از داستان «خانهی سنگباران» تکلیف راوی را بهعنوان نمایندهی مدرنیته در برخورد با سنت روشن میکند: اول، راوی در مراسم شرکت نمیکند، ولی دربین راه تحتتأثیر نگاه خیرهی چند رهگذر به این فکر میکند که کاش چادر سرش کرده بود. دوم، راوی در جایگاه زنی پزشک برای معالجه و درمان فردی، در بافت تاریخی شهر، زن مسنی را دنبال و قدمهایش را با او تنظیم میکند. سوم، در این داستان زوج جوانی فرزند خود را که هنوز در مرحلهی جنینی (نمایندهی مدرنیته) است، مرده به دنیا میآورند. درنهایت نیز در آخرین پاراگراف داستان، سنگهایی که تا پیش از این پنجرههای خانه را هدف میگرفتهاند، بهطور معناداری به پاشنهی کفش پزشک برخورد میکنند و وقتی او بهسرعت از خانه خارج میشود است که به آرامشی نسبی میرسد. همهی اینها گواه این مفهوم است که در دوران گذار از سنت به مدنیته و در گفتوگوی نمایندگان آنها، مدرنیته تا حدودی مجبور به تبعیت از سنت است و همچنین ازسنتبرآمده، پس خروج از آن برای مدرنیته مطبوعتر و دلپذیرتر است.