نویسنده: هومن ریاضی
جمعخوانی داستان کوتاه «باد بادآوردهها را نمیبرد»، نوشتهی نادر ابراهیمی
نادر ابراهیمی در شاعرانه نوشتن تبحر دارد و در بعضی از مواقع هم مثل رمان «بار دیگر شهری که دوست میداشتم»، تاحدی به این ساختار شاعرانه پایبند میماند که مجبور میشود بهقیمت خدشهدار شدن درونمایه و دیگر عناصر برای داستانش هزینه بپردازد. با این تفاسیر، شاید نتوان داستان «باد بادآوردهها را نمیبرد» را شاهکاری ادبی در تاریخ داستان کوتاه ایران به شمار آورد، اما بدون تردید میتوان آن را یکی از بهترین داستانهای نادر ابراهیمی دانست؛ چراکه ابراهیمی با تغییر دادن استراتژیهای داستاننویسی و روی آوردن به دو عنصر تضاد و رئالیسم جادو، کیفیات تازهای را به داستانش وارد میکند که در مقایسه با دیگر آثار این نویسنده متمایز است.
اگرچه با اتکا به دادههای خارج از داستان و بررسی کارنامهی حرفهای نادر ابراهیمی سخت بتوان پذیرفت که او با آگاهی کامل، از شیوهی روایت رئالیسم جادو بهنفع داستانش بهره برده باشد، اما بههرتقدیر رگههایی از این کیفیت در داستان دیده میشود. و آن درست در نقطهای از داستان است که وقتی خواننده از کشته شدن دوبارهی قلیچ توسط بارزیل -آنهم با خالی کردن پنجاه تیر در مغز کوبیدهی جنازهاش- باخبر میشود، صدای آوازخوانیهای شبانهی قلیچ در دشت هم متداومتر به گوش میرسد و البته باد است که صدا را به گوش میرساند و هرگز هیچکس شمایلی از قلیچ را در دشت نمیبیند. داستان «باد بادآوردهها را نمیبرد» ازاینحیث به نمونههای موفقتری نظیر مجموعهداستانهای «عزاداران بیل» از غلامحسین ساعدی و «برف و سمفونیهای ابری» از پیمان اسماعیلی تنههای نامنظمی میزند. تفاوت ابراهیمی با ساعدی در میزان آگاهی و تسلط به این کیفیت فراواقعی است؛ ساعدی برخلاف ابراهیمی، با کنار هم چیدن مجموعهای از عناصر مرموز بهصورت چندبعدی حالوهوایی وهمناک به داستانهایش میبخشد. اما نقطهی اشتراک این داستان با مجموعهداستان «عزاداران بیل» -خصوصاً داستان اول- در استفاده از صدایی مرموز است، که در داستان ساعدی در قالب صدای زنگوله و در داستان ابراهیمی در قالب شعرخوانیهای شبانهی قلیچ نمود مییابد.
ازطرفدیگر، به نظر میرسد میتوان اشتراکهای بیشتری میان «باد بادآوردهها را نمیبرد» و مجموعهی داستانی «برف و سمفونیهای ابری» پیدا کرد. از جملهی این اشتراکات توجه ویژهی پیمان اسماعیلی هم به اقلیمی خاص و تأکید بر ویژگیهای اقلیمی آن منطقه است؛ البته که منظور از اقلیم در داستان صرفاً اقلیم تعریفشده در دنیای داستانی است و تلاشی برای تطبیق آن با یک منطقهی جغرافیایی واقعی صورت نخواهد گرفت؛ بهعبارتدیگر، هر دو نویسنده در تعریف دنیای داستانیِ مختص به یک اقلیم مشخص (خواه خیالی، خواه واقعی) موفق بودهاند. البته با در نظر گرفتن کیفیت رئالیسم جادویی بهعنوان معیار مقایسه، آنچه مجموعهی «برف و سمفونیهای ابری» را تبدیل به نمونهی بهتری میکند، توجه نویسندهاش به شکلدهی کیفیت وهم و خیال بهواسطهی تعریف روابط بین شخصیتهاست. بهبیاندیگر، خواننده بهواسطهی ترسی که ازطریق شخصیتها نسبت به موقعیت نشان داده میشود و همینطور عملهای داستانی که برخلاف توصیهی دیگرشخصیتهای داستان از شخصیت محوری سرمیزند، با این فضای وهم و خیال درگیر میشود.
نکتهی دیگر اینکه آنچه ابراهیمی را «در باد بادآوردهها را نمیبرد» بیشتر از هرچیز دیگری از زیادهرویهای شاعرانهاش دور میکند، مسئلهی شیفت استراتژیک او از توجه به نثر آهنگین و استفاده از آرایههای شاعرانه به تأکید بر نقش عناصر داستان است. او با همین تغییر هوشمندانه نهتنها کیفیت ابراهیمیوار نوشتن خود را حفظ میکند، بلکه با استفاده از به کار گرفتن تضاد، شخصیتهایی چندوجهی به خواننده ارائه میدهد. ابراهیمی با نگه داشتن شعر و این بار، خود شعر و نه نثری که ادای شعر را درمیآورد، پایبندی خود را به حضور شعر در داستانهایش به شیوهای پیشرفتهتر نشان خواننده میدهد. ازطرفدیگر، جاگذاری دقیق این شعرها از دو منظر فرمی و محتوایی حائزاهمیت است؛ چراکه از بعد فرمی، شعرها عملاً نقش پاساژهایی را ایفا میکنند تا برای نویسنده امکان برش در روند خطی داستان را فراهم آورند و در بعد محتوایی داستان هم به نظر میرسد او با کمک گرفتن از تضاد و بهدلیل ظرافتی که در تزریق این ویژگی درون شخصیت قلیچ به خرج داده، برای خواننده پرسونایی سرشار از تناقضات انسانی و درعینحال باورپذیر تعریف میکند.
نادر ابراهیمی بهعنوان نویسندهای که تجربیات متنوعی را در داستاننویسی امتحان کرده، با نوشتن داستان «باد بادآوردهها را نمیبرد» و بهکارگیری تضاد و رگههایی از شیوهی روایت رئالیسم جادویی، امکان مقایسهی این داستان را با دیگرداستانها و سبک نوشتاریاش برای خوانندهی مطالبهگر فراهم میکند. او با این کار به خواننده اجازه میدهد تا از روند تغییراتی که در شیوهی داستاننویسی اتفاق افتاده باخبر شود و دریچهای را برای یاد گرفتن از تجربههای داستاننویسی خودش به روی او میگشاید.