نویسنده: مینا بصیر
جمعخوانی داستان کوتاه «سگی زیر باران»، نوشتهی نسیم خاکسار
«باران میبارد، و چکهچکه، گاه بر شیشه میخورد، من اینجایم، دور از زادگاه…۱»
نسیم خاکسار، پیش از آنکه تن به تبعید خودخواسته دهد، داستانها و شعرهای زیادی را به زبان فارسی منتشر کرده، اما بیشترین کارها و برجستهترینشان را در سالهایی به رشتهی تحریر درآورده که در خارج از ایران و در کشور هلند بهعنوان مهاجر میگذرانَد. ادبیات این سالهای نسیم خاکسار را میتوان در زمرهی ادبیات تبعید یا مهاجرت آورد. داستان «سگی زیر باران» از سری داستانهایی است که نسیم در این دوران نوشته. اگرچه این داستان را نمیتوان بهترین داستان او دانست، ولی نگاه و زبان داستانگویش، خواننده را با داستانی خوشخوان تا محلهای دورافتاده و بدنام در شهر اوترخت هلند همراه میکند. فضاسازی داستان مانند فیلمی سینمایی مرزها را در هم میپیماید و خواننده را از سطح شناختههایش گذر میدهد. این داستان نیز مانند بیشتر داستانهای نویسنده، یکلایه نیست؛ با لایههای سیاسی، اجتماعی و روانشناختیاش این مزیت را دارد تا علاوه بر پیرنگ داستانی محکم، تلنگری هم بر دیگر حسهای خواننده بزند.
شروع داستان نمایانگر فضای غم، تنهایی و اجبار به تحمل و سازگاری با محیطی است که تا انتهای داستان ادامه دارد: «كابوس پژمرده شدن و مردن همهی شادیهایی كه به آنها امید بسته بودی.» راوی با پیشینهای که تنها میتوانیم دربارهاش حدس بزنیم، نمایندهی گروهی از ایرانیان است که ناگزیر به غربت کوچ کردهاند: «البته این حالتها دیگر بعد از مدتی پارههای همیشگی زندگیات در تبعید میشود.» داستان داستان تطبیق است؛ اینکه راوی چگونه میاندیشد، چگونه در محیطی متفاوت زندگی میکند، چگونه تغییر میکند، چگونه رابطهی خود را با همسایگان بهبود میبخشد و چگونه خود را با شرایط و زندگی و تنهایی غربت هماهنگ میکند.
در داستان علاوه بر تنهایی راوی که حاصل تبعید یا مهاجرتی ناخواسته است، دو تنهایی دیگر نیز بهصورت موازی نمایش داده میشود: تنهایی پیرزن صاحبخانه و تنهایی سگ رهاشده. پیرزن باوجود داشتن چهار فرزند، تنهاست و تنها قابعکس دیوارش عکس دختر خدمتکاری است که در تصادف از دنیا رفته و سگ ازسوی صاحب قبلیاش، که از بدنامترین ساکنین محله است، رها شده. داستان در سه مسیر جداگانه، تنهایی متفاوت اینسه را، همراه ترسها و دغدغههای جداگانهشان، در زیر باران غمانگیزی که قصد بند آمدن ندارد، به نمایش میکشد و در انتهای داستان هرسه را بهبهانههایی بههم نزدیک میکند.
۱. ترانهی «غمگین تبعیدی»، نسیم خاکسار.