کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

عشقْ دستاویزی بر لبه‌ی تاریکی

۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲

نویسنده: سمیه لطف‌محمدی
جمع‌خوانی داستان کوتاه «بی‌تابی‌های مرد تاریک»، نوشته‌ی بهرام مرادی


داستان «بی‌تابی‌های مرد تاریک» روایت عاشقانه‌ای است از مردی که همسر سابقش برای خداحافظی و بازگشت به ایران پیش او آمده. نویسنده عشق به یار را با عشق به دیار همراه می‌کند و معجونی می‌سازد تا زخم‌های درون کسانی را نشان دهد که طعم فراق را چشیده‌اند. او ناگفته‌های شخصیت داستان را در قالب حرف‌هایی به مخاطبش می‌رساند که راوی به همسرش نگفته، اما دلش می‌خواسته که بگوید. بهرام مرادی با نثری شاعرانه در بازه‌ی زمانی کوتاهی نزدیک‌به‌حال، به‌خوبی عاشقانه‌ای می‌سازد از زندگی گذشته‌ی مرد داستانش. با گرمای عشق است که نویسنده به داد مرد داستان می‌رسد. او از عشق شمعی می‌سازد تا نگذارد مرد از تاریکی درون بمیرد. استفاده از لحنی متناسب با محتوای داستان، هنرمندی نویسنده را به رخ می‌کشد. حس‌آمیزی با کلمات آمیخته و به خواننده نوشانده می‌شوند. همه‌چیز در داستان همان ‌جایی است که باید باشد. نویسنده برای پیشبرد روایتش از بهار و باران استفاده‌ی کلیشه‌ای نمی‌کند، بلکه با زیرکی تمام این‌دو را به خدمت دفتر عاشقانه‌اش درمی‌آورد. نه‌تنها عشق مرد داستان به همسر سابقش کم‌کم از لابه‌لای کلمه‌ها و سطرها پدیدار می‌شود، که هم‌زمان عشق او به وطن نیز رخ نشان می‌دهد. مرادی با گفتن از بلواری که اسمش را تغییر داده‌اند یا پارک آزادی که شاید نامش تغییر کند و از مجسمه‌های شاعران و نویسندگان، دلتنگی‌های خودش را برای وطن به بهانه‌ی روایتش بازگو می‌کند. راوی به یاد می‌آورد که دوربینی همراه نبرده‌ بودند تا لحظه‌های عاشقانه‌شان را ضبط کنند، اما مخاطب از دریچه‌ی ذهن او بهتر از هزار دوربین خاطرات ثبت‌شده را می‌بیند. این‌دست تضادهای آگاهانه در روایت، مهارت نویسنده را بیشتروبیشتر آشکار می‌کند.
ترکیب روایتی عینی و ذهنی همراه با پیوند زاویه‌دید اول‌شخص و دوم‌شخص آنچنان خوب در داستان شکل می‌گیرد که هیچ‏جا مرز بین این پیوستگی توی ذوق خواننده نمی‌زند. تصویرسازی‌ها بسیار هنرمندانه است. نویسنده دست خواننده را می‌گیرد و او را با خود به خاطرات شخصیت داستانش می‌برد؛ انگار که بهرام مرادی فیلمی از گذشته‌ی مرد را به خواننده نشان می‌دهد: از دوازده‌سالگی و تلاشش برای برنده شدن در مسابقه‌ی دوومیدانی تا آزادی‌اش از زندان. مرادی چیزی از آنچه را که لازم است تا روایتش جان بگیرد، از قلم نمی‌اندازد. او بادقت به جزئیات در داستان می‌پردازد؛ از بوسه‌ای که ردوبدل می‌شود، بلال شیری نمک‌زده‌ای که گویی دهان نویسنده برایش آب افتاده تا خانه‌ی دواشکوبه‌ی باغ و رنگ نارنجی بلوزی که بوی عطر و شیر می‌دهد. دیالوگ‌های مختصری که جایگاه مناسبی در روایت دارند و حرف زیادی برای گفتن، نشانه‌ای است از تبحر نویسنده. جمله‌های داستان به‌فراخور روایت گاه کوتاه هستند و گاه طولانی، آنچنان‌که ضرب‌آهنگ داستان حفظ می‌شود و حوصله‌ی خواننده را سر نمی‌برند. مرادی تمام حس‌های خواننده را به کار می‌گیرد، از دیداری و بویایی تا شنیداری و لامسه. دیدن درختان خیابان، بوی عطر، جنس بلوز و شنیدن موسیقی همه می‌آیند تا احساسات خواننده را برانگیزانند و او را با داستان همراه کنند.
نویسنده درطول روایت بارها با زبان راوی از همسرش که می‌داند حالا دیگر تنها نیست، می‌خواهد که تنها به خاطرات گذشته سفر کند. شاید این پافشاری تأکیدی باشد بر تنهایی راوی تا تاریکی و سردی درون او را به خواننده نشان بدهد؛ تاریکی‌ای که نویسنده سعی می‌کند با تاباندن نوری از گذشته کمی روشنی به آن بدمد و سردی‌ای که شاید چنگ‌ انداختن به گرمای خاطرات خوب رفته از شدتش بکاهد؛ مصداق سؤالی که مرد از همسرش می‌پرسد: «سیاهم، با تو شیرین می‌شوم؟» علی‌رغم تلخی‌ای که درون راوی موج می‌زند و نویسنده آن را به‌خوبی به خواننده منتقل می‌کند، فضای داستان سیاه نیست و کام مخاطب پس از پایانش تلخ نمی‌ماند. مرادی همان‌گونه‌که از زبان راوی می‌گوید، از خاطرات پلی می‌سازد تا مزه‌ی هلاهل را از هوای روایت بگیرد. او معجونی می‌سازد که نه تلخ است و نه شیرین؛ فضایش نه روشن است و نه تاریک، چراکه نوری در تاریکی می‌تاباند و تلخی را با شیرینی مخلوط می‌کند. از حرمان جدایی استفاده می‌کند تا حلاوت عشق را به خواننده نشان دهد، از دوری و غربت بستری می‌سازد تا خاطرات خوب وطن را بازسازی کند. داستان «بی‌تابی‌های مرد تاریک» روایتی است درخورتوجه که می‌تواند مخاطب را از هر جنسیتی حتی اگر رنگ کوچه‌ی عشق را ندیده یا طعم مهاجرت را نچشیده باشد، با خود همراه و با خواندنش لذت و آموزه‌های ارزشمندی را نصیب او کند.

گروه‌ها: اخبار, بی‌تابی‌های مرد تاریک - بهرام مرادی, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: بهرام مرادی, بی‌تابی‌های مرد تاریک, جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

وقتی ادبیات به دیدار نقاشی می‌رود

غولی در این چراغ نیست.

جعبه‌ی پاندورا

مهم‌ترین آرزویت را بگو، برآورده می‌شود

پنجره‌ای رو به فلسفه‌ی زندگی

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد