کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

دریچه‌ای به‌روی دیاسپورا

۱۳ خرداد ۱۴۰۲

نویسنده: افرا جمشیدی
جمع‌خوانی داستان کوتاه «دریچه»، نوشته‌ی به‌روژ ئاکره‌یی


داستان کوتاه «دریچه» نوشته‌ی به‌روژ ئاکره‌یی را می‌توان سکانسی سینمایی از شرح دیاسپورا دانست. نویسنده با به‌کارگیری فضاسازی و میزانسن‌ها، بدون پرگویی، روایت را در موجز‌ترین حالت ممکن پیش می‌برد. داستان در استکهلم رخ می‌دهد و روایتگرِ مردی است که پشت دری بسته به انتظار می‌نشیند و ازطریق دریچه‌ای کوچک با دخترش ارتباط برقرار می‌کند. همین خط ساده‌ی داستانی آن‌قدر خوب ساخته‌ و پرداخته شده و معنی را در لایه‌های زیرین پی‌رنگ پنهان کرده که مخاطب را جذب خواندن داستان می‌کند. نویسنده داستان را با تصویری ساده و درعین‌حال غریب شروع می‌کند و سعی دارد سرمای دیاسپورا را بدون‌سانتیمانتالیسم و با چند جمله‌ی کوتاه به‌خوبی نشان دهد. مرد که برای دیدن دخترش وارد ساختمان شده، با در بسته‌ی آپارتمان روبه‌رو می‌شود. تنها راه ارتباطی‌اش با دختربچه، دریچه‌ی کوچک پستی است؛ دریچه‌ای که نمادی از میزان ارتباط دختر و پدر و حتی قیاسی از تفاوت‌های زیست دو نسل است. ارتباط میان این دو نفر درست به‌وسعت همان دریچه، طعنه‌آمیز است. معصومیت دختر و دراز کشیدن او روی زمین برای دیدن پدرش و تلاش پدر برای برقراری ارتباط و قصه‌گویی را می‌توان بخش احساسی این سکانس سینمایی نامید. پدر قسمت‌هایی از شعر «پریا»ی شاملو را برای دخترش می‌خواند و دختر بارها می‌پرسد چرا پریا گریه می‌کرده‌اند. مرد هیچ پاسخی برای این پرسش ندارد؛ یا شاید هم دارد ولی از بیان آن طفره می‌رود. کلید این ماجرا می‌تواند در گریه‌های گاه‌و‌بیگاه مادر و وضعیت روحی او باشد یا حتی شاید بتوان سرنخ‌هایی از آن را در شروع داستان یعنی تلاش مرد برای به‌ خاطر آوردن ترانه‌ای قدیمی در میان زمزمه‌هاش جست‌وجو کرد؛ جایی که انگار مرد و خواننده‌ی ترانه، هردو دنبال پری‌ای می‌گردند که نیست؛ پری‌ای که گریه می‌کند و زار می‌زند.
دریچه‌ی میان پدر و دختر چنان کارکرد مناسبی در داستان دارد که به‌تنهایی بخش عمده‌ای از بار معنایی داستان را به دوش می‌کشد. ئاکره‌یی این میزانسن سینمایی را با چاشنی زاویه‌دید سوم‌شخص همراه کرده و توانسته تفاوت‌های عمیق نگرش و فرهنگ دو نسل را نمایان کند. او این دورافتادگی پدر از دختر را بدون اضافه‌گویی در زیر پوست داستان جاری کرده. خبری از دیالوگ‌های گل‌درشت و بیان صریح احساسات نیست. دیالوگ‌های پدر و دختر و لحن‌سازی دختر به‌قدری واقعی و باورپذیرند که انگار نویسنده دوربین فیلم‌برداری را بالای در خانه کاشته و با ارائه‌ی تصویری واقعی، دست خواننده را برای خوانشی درست از داستان باز گذاشته‌. این خوانش با بازگشت زن به خانه کامل‌تر می‌شود. خواننده با چند دیالوگ حساب‌شده متوجه اختلاف دیدگاه زن و مرد و قضیه‌ی طلاق شده، بدون نیاز به شخصیت‌پردازی اضافه، چکیده‌ای از رابطه‌شان را ورق می‌زند. ئاکره‌ئی برای معناسازی به همین‌ها بسنده نکرده: گربه‌ای که بیرون در گذاشته شده و مدام در اطراف او پرسه می‌زند را به‌نوعی می‌توان بازنمایی کدری از گذشته‌ی مرد دانست. این این‌همانی ظریف در پایان‌بندی داستان بیشتر خودنمایی می‌کند و دورافتادگی را فریاد می‌زند. مرد پشت‌به‌در دنبال گربه می‌گردد، ولی بعد از مواجه شدن با جعبه‌ی خالی، آن را برمی‌دارد. او از پله‌ها پایین می‌رود و گربه را می‌بیند که جلوِ در خروجی است. داستان ضربه‌ی آخر را در خط پایانی‌اش می‌زند. گربه از پله‌های ساختمان بالا می‌رود، مرد در را باز می‌کند و در مهی از بی‌سرانجامی و شکست فرومی‌رود؛ شکستی که از ابتدای داستان به اشکال مختلف به خواننده یادآوری شده: از مشکلات زندگی مشترک و دشواری در هم‌کلامی با محیط اطراف گرفته تا شکست در برقراری ارتباط با دختر و حتی به یاد نیاوردن یک شعر. داستان «دریچه» را شاید بتوان روایتی از شکست‌های زندگی مردی مهاجر نامید؛ روایتی که با زبانی قوی و ساختاری نمایشی، در ذهن خواننده به‌شکلی مصور ثبت می‌شود.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, دریچه - به‌روژ ئاکره‌یی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: به‌روژ ئاکره‌یی, جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, دریچه, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

می‌توانستیم همه‌‌چیز را داشته باشیم

آدم‌ها درگیر مصیبت‌های یکدیگر نمی‌شوند

برنده در سنت‌ها، بازنده در زندگی

تاریکی در ماه ژوئن

نقطه‌ی سیاه سنت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد