کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

بابوشکا مادربزرگ همه‌ی ما بود

۱۰ تیر ۱۴۰۲

نویسنده: الهه هدایتی
جمع‌خوانی داستان کوتاه «بازنویسی بابوشکا»، نوشته‌ی مرضیه ستوده


داستان «بازنویسی بابوشکا» از معدودآثار داستانی چاپ‌شده‌ی مرضیه ستوده است. این داستان که در جلد دوم مجموعه‌داستان «هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی» منتشر شده، آینه‌ای است تمام‌نما از چهارگانه‌ی تنهایی، غربت، جنون و نسیان. سررشته‌ی تسبیحی که آدم‌های داستان را به‌هم می‌پیوندد، رنجی است که می‌کشند. نام داستان مخاطب را به این فکر وامی‌دارد که آیا راوی داستان که حالا تیمارگر این آدم‌هاست، همان بازآفرینی بابوشکا، مادربزرگ اِما نیست؟ او که دلواپسی‌های بابوشکای اصلی حالا برایش ساخته می‌شود و  «عزیز کردن‌هایش و ماله ‌کشیدن‌هایش و صبرش».
داستان را نویسنده‌ای مهاجر نوشته، راوی داستان ایرانی مهاجری است و تنهایی و غربت از بن‌مایه‌های معنایی داستان. «بازنویسی بابوشکا» را می‌توان ذیل ژانر موضوعی ادبیات اقلیت و زیرژانر ادبیات مهاجرت بررسی کرد؛ داستانی مدرن با راوی اول‌شخص ــ جز یکی‌دو جا تخطی ــ که پرستار کم‌توان‌هایی است که در سالمندی، دچار رنجی بی‌شائبه از چیزی هستند که خودشان در بروزش نقشی نداشته‌اند. بینامتنیت مدرن این داستان با شخصیت‌های داستانی داستایفسکی مخاطب را به یاد بن‌مایه‌های معنایی آثار او می‌اندازد: آدم‌هایی که رنج می‌برند و به الوهیت هستی دست می‌یابند و این رنج باعث تعالی روح آن‌ها می‌شود: پرنس‌میشکین و آلیوشایی که معصومیت‌شان فراموش‌ناشدنی است؛ و در این داستان، مراد که به جنونی عجیب گرفتار است و اِما که در زندگی باشکوه گذشته از عرش به فرش آمده. نویسنده با کنار هم قرار دادن شکوه و ادبار درام داستان را می‌سازد و داستان را از سطح به عمق می‌برد.
داستان با نمایاندن روزگار شکوه زندگی اِما شروع می‌شود، اما در کنار پیانو، نشانه‌ای از آن شکوه، بسته‌های پوشک بزرگ‌سال است. همین تضاد اقبال با ادبار موتیفی می‌شود معنی‌ساز؛ جایی‌ که تکیه‌کلام اِما آورده می‌شود: «چه مهم!» آن‌هم در پاسخ به حرفی مهم که طنز را می‌سازد. و جایی که اِما برای اولین بار مراد را می‌بیند، اما نگهبان ادرارش می‌ریزد و راوی که پرستار اوست، مجبور می‌شود پوشکش را عوض کند. مخاطب با خواندن داستان از ابتدا تا انتها احساسات ناهمگونی را تجربه می‌کند؛ شاید شکلی از گروتسک. راوی داستان که عاشق شعر و ادبیات دوران طلایی روس است، با زبانی نیمه‌فخیم، به روایت این داستان می‌پردازد. او تاکنون کسی را ندیده که آلیوشا و پرنس میشکین بشناسد و حالا مراد و اِما را که مظاهر شعر و ادبیات، هنر و عشق بوده‌اند باهم روبه‌رو می‌کند و وقتی از پرنده‌ی پروبال شکسته‌اش، کاکلی، برای مراد می‌گوید، این‌همانی جذابی برای مخاطب از اِما، خود راوی، مراد و کاکلی ساخته می‌شود: عده‌ای پروبال‌شکسته و روبه‌زوال که فقط خودشان حال خودشان را درک می‌کنند.
داستان «بازنویسی بابوشکا» بار دیگر نشان می‌دهد آلزایمر، که بیماری قرن هم شناخته می‌شود، می‌تواند گریبانگیر هر انسانی بشود؛ حتی کسی مانند اِما که سال‌ها در شکوه و هوشمندی و ثروت زیسته. او تصویر انسانی است که بی‌گناه گرفتار چنین رنجی می‌شود؛ انگار اِمای داستان «بازنویسی بابوشکا» هم باید همچون آلیوشا و پرنس‌میشکین و دیگرشخصیت‌های داستان‌های داستایفسکی رنج بکشد تا متعالی شود. در خوانش تأویلی این داستان هم می‌توان نشانه‌های افول ادبیات داستانی دوران طلایی روسیه را هم مشاهده کرد. حالا در ادبیات روسیه نه دیگر خبری از داستایفسکی است و نه آلیوشا و نه پرنس‌میشکین؛ هرچند جنبه‌ی فرامتنی داستان برای مخاطبی که با ادبیات داستانی روس و آثار داستایفسکی بیگانه است، ممکن است خودبسندگی نداشته باشد.
نویسنده در سرتاسر داستان با آشنایی‌زدایی‌های فراوانِ زبانی حس‌انگیزی و حال‌وهوا ایجاد کرده. تشبیه سینه‌های اِما در تصویر به موجی که هرگز فرونمی‌ریزد، فنجان قهوه‌‌ی بی‌تکلیف در دستان آندره‌، شوهر اِما، توصیف شبی برفی در دل سیاه زمستان، شالی نخی که رنگ‌هایش در زمان گم شده و جای نیش سرما زیر بالک کاکلی از این دستند. راوی که از کودکی به‌قول خودش عاشق دیوانه‌بازی بوده، حالا در موقعیت شغلی پرستاری، دست به قصور (نه تقصیر) شغلی می‌زند و مراد را که ممنوع‌الملاقات است، بیرون می‌برد تا شکوه پیانو نواختن اِما را ببیند. این‌ رویارویی بار دیگر قدرت ساحر بودن هنر والا را نشان می‌دهد و مراد شیفته‌ی این موسیقی می‌شود. داستان باآن‌که نیاز به صحنه‌پردازی بیشتر و ساخت مکان داستانی دارد، در ساخت حال‌وهوا و حس‌انگیزی موفق است.

گروه‌ها: اخبار, بازنویسی بابوشکا - مرضیه ستوده, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: بازنویسی بابوشکا, جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, مرضیه ستوده

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد