کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

چه درد عظیمی است از تو نگفتن

۲۴ تیر ۱۴۰۲

نویسنده: ژاله حیدری
جمع‌خوانی داستان کوتاه «گوزن، گوزن»، نوشته‌ی داریوش کارگر


داستان «گوزن، گوزن» با یک کلمه شروع می‌‌شود: «افتاد.» شروع داستان چشمگیر نیست. خواننده زود از آن می‌‌گذرد، زیرا فعل افتادن به هر چیزی می‌‌تواند نسبت داده شود: می‌‌تواند نشان از افتادن شي و یا کسی باشد و یا حتی درک مطلبی. برای همین است که چشمگیر نیست. این شروع خواننده را در فضا یا صحنه‌‌ای قرار نمی‌‌دهد، ولی به فکر وا‌می‌دارد و همین باعث می‌‌شود که داستان را به‌سرعت بخواند تا ببیند چه اتفاقی افتاده که نویسنده‌‌ای همچون داریوش کارگر، که کارنامه‌‌ی درخشانی نه‌تنها در نویسندگی بلکه در پژوهش داشته، چنین شروعی را برای داستانش برگزیده. راوی تا چند جمله‌‌ی بعد هم هنوز درباره‌‌ی افتادن چیزی نمی‌‌گوید، تااین‌‌که سؤالی مطرح می‌‌شود: «این‌جا چرا؟» دوباره خواننده شتاب می‌گیرد تا ببیند منظور نویسنده کجا بوده و آیا مهم است که افتادن در چه جایی اتفاق بیفتد. بازهم اما راوی دوم‌شخص داستان حرف‌‌های دیگر بسیاری برای گفتن دارد؛ حرف‌‌هایی که از ذهنش تراوش می‌‌کند و خواننده را به جایی می‌رساند که از خود بپرسد، داستانی که در حال خواندنش است آیا داستانی سیال ذهن است؟ داستان همچنان ادامه دارد و هنوز معلوم نیست که هدف نویسنده از «افتاد» چه بوده، تااین‌‌که چند صفحه‌‌ی بعد ازقول راوی می‌‌نویسد: «یک نفر باید موضوع را بداند. دست‌کم یک نفر دیگر. جز خودت.» یعنی کشمکشی در ذهن راوی است؛ و تازه این‌‌جاست که خواننده کشف تازه‌‌ای می‌‌کند؛ کشفی که درمورد مکان داستان و راوی است: مکان مطب دکتر روان‌پزشک است و راوی بیمار.
چیزی در خاطرات راوی است که آزارش می‌‌دهد و بعد از چند سطر خواننده متوجه می‌‌شود که سؤال «این‌جا چرا؟» هم دیگر مهم نیست، چون آرش گفته این‌جا اروپاست؛ پس مهم نیست در استکهلم باشی یا پاریس یا فرانکفورت. و باز در همین سطرهاست که کلمه‌‌ یا بهتر است بگوییم جمله‌‌ی کوتاه «افتاد» دوباره ظاهر می‌‌شود و جمله‌‌ی: «بلد اگر هم نباشد، تنها نیستم دست‌کم، تنها نمی‌‌روم.» و کلمه‌‌ی «بلد» در این جمله. داریوش کارگر نویسنده‌‌ی دقیقی است. او می‌‌داند از کلمه‌ها چگونه استفاده کند. «بلد» دو معنی را به ذهن خواننده متبادر می‌‌کند: می‌‌تواند نشانه‌‌ی دوستی باشد که راوی را همراهی کرده و می‌‌تواند هم نشان‌‌دهنده‌‌ی شخصی باشد که به کوره‌راه‌‌ها و راه‌‌های کوهستانی آشناست و شغلش «بلد»ی است. حال راوی درباره‌‌ی چه کسی صحبت می‌‌کند؟ دوستی شاید. جایی می‌‌گوید: «ندانستی چرا وقتی دیدی‌‌اش، فکر کردی، و در ذهنت گذشت حتی، که آشنا نیست؛ و بود…» درست است. بلدِراه راوی یک دوست بوده چون «و بود» آخر جمله است؛ و این‌‌جاست که «افتاد» شروع داستان معنی می‌‌شود: «افتاد. دیدی که افتاد. گرچه “افتاد” رسا نیست. فعل درستی نیست اصلاً؛ کامل نیست. شکست! تا شد قامتش! تلوتلو نخورد، یا این‌‌که سکندری برود، شکست، شکست!»
راوی دوم‌شخص داستان بدون این‌‌که به‌روشنی بگوید از چه کسی دارد صحبت می‌‌کند، در هذیان‌های ذهنش از فراری صحبت می‌‌کند که در آن دوستش را با تفنگ زده‌اند و او برنگشته ببیند آیا همراهش زنده است یا نه؛ چون می‌‌ترسیده به چشمانش نگاه کند و یا به دهان پرخونش: «بعد یادت آمد که ترسیده بودی. ترس این‌‌که نکند برگردی و ببینی خودش است هنوز، اما دیگر نشود، دیگر نتوانی بشناسی‌‌اش. همین بود ترست…» و در این عذاب‌وجدان شاید، پرویز و بهمن، دو دوست دیگر، را هم شریک می‌‌کند، وقتی می‌‌گوید: «آن روز که بهروز گفت پرویز مدت‌‌هاست خواب یک گوزن می‌‌بیند. نفهمیدی چرا خودت را زدی به آن راه…» و باز، «بعد از او فرامرز گفت، یک روز دیگر. گفت که بهمن مدتی است گیر گوزن افتاده و ولش نمی‌‌کند شب‌‌ها. گفت به خوابش می‌‌آمده همه شب…» نویسنده در این داستان از نماد گوزن برای نشان دادن زیبایی، شکوه و مردانگی استفاده کرده. گوزن در ادبیات بسیاری از کشورها سمبل عشق، زیبایی، شکوه، سرعت، تواضع، معنویت، خلاقیت و نگهبانی بوده و ازنظر باستان‌شناسان و کارشناسان، نماد تقوا و نشان رهبری، پیروزی، شادی و مردانگی است.
از مشخصه‌‌های داستان شیوه‌ی نثر آن است. جمله‌ها اغلب کوتاه و پشت‌سرهمند و خواننده را وادار می‌‌کنند به سریع خواندن داستان. این مشخصه قدرت داستان را نشان می‌‌دهد، اما همین مسئله خواننده را مجبور می‌کند برای درک بهتر داستان آن‌ را چند بار بخواند. درباره‌‌ی شکل روایی داستان شاید بتوان گفت سیال ذهن است. جریان سیال ذهن شیوه‌ای در نوشتن داستان است که سعی می‌کند روند طبیعی فکری شخصیت‌ها را نشان دهد و غالباً با ترکیب برداشت‌های حسی، ایده‌های ناقص، جمله‌بندی‌ها و دستور زبان نامتعارف صورت می‌گیرد. در این شیوه ممکن است نویسنده از تکرار استفاده کند تا نشان دهد شخصیت به فکر یا تصور حسی خاصی مدام برمی‌گردد و یا روی آن تمرکز دارد. کلمه‌ها و عبارت‌های تکراری می‌توانند به‌عنوان نشانه عمل کنند و خواننده را به‌سمت درون‌مایه‌های مهم و برجسته‌ی داستان سوق دهد.
و درباره‌ی نویسنده: داریوش کارگر سال ۱۳۳۱ در شهر همدان متولد شد و از نوجوانی به داستان‌نویسی روی آورد. بیشتر داستان‌‌های او را می‌‌توان رئالیستی دانست. او که استاد اخراجی اقتصاد و علوم دانشگاه تهران بود و بعد از تبعید، از فعالیت‌‌های سیاسی کناره‌گیری کرد، خلاقیت خود را در ادبیات به کار برد و از سال ۵۷ تا سال ۶۶ چند مجموعه‌داستان منتشر کرد. داریوش کارگر از نویسندگان فعال کانون نویسندگان در عرصه‌ی ‌انتشار ادبیات فارسی در تبعید بود. از او علاه‌بر مجموعه‌داستان‌هایش، چند رمان، دفتر شعر و کار پژوهشی به جای مانده. رساله‌‌ی دکترای کارگر با عنوان «مفهوم ایرانی جهان دیگر» که در آن به تصحیح و بررسی «اردا‌ویراف‌نامه»‌ پرداخته، از متن‌‌های معتبر در حوزه‌ی ایران‌شناسی تلقی می‌‌شود. داریوش کارگر دوازدهم آبان ۹۱ براثر سرطان در سوئد درگذشت. به‌یاد این نویسنده‌‌ـ‌شاعر، شعری از او بخوانیم که شاید با مضمون داستان «گوزن، گوزن» همسو باشد: «قول دادم به خودم / زورقی سازم از خاطره‌‌ها / تا بیندازم بر تن خسته‌ی رودخانه‌ی ذهن / برانم به جلو / تا ساحل عشق / قول دادم به خودم / خانه‌‌ای سازم / از ابریشم و نور / با دو ردیف شمشاد بلند / از در خانه تا لب رود»

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, گوزن، گوزن - داریوش کارگر دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داریوش کارگر, داستان ایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, گوزن، گوزن

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد