کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

عنصر زبان در داستان «گوزن‌، گوزن»

۲۴ تیر ۱۴۰۲

نویسنده: نیلوفر وفایی
جمع‌خوانی داستان کوتاه «گوزن، گوزن»، نوشته‌ی داریوش کارگر


«گوزن،‌ گوزن» داستانی است نوشته‌ی داریوش کارگر. در آن درباره‌ی مردی می‌خوانیم که با دیدن صحنه‌ی شکار گوزنی یاد خاطره‌ای می‌افتد. این یادداشت درابتدا توضیح مختصری درباره‌ی داستان می‌دهد و بعد به بررسی عنصر زبان در آن می‌پردازد. افتادن گوزن مرد را یاد لحظه‌ی تیر خوردن دوستش هنگام فرارشان می‌اندازد. اما چیزی که بیشتر از همه ذهن این راوی دوم‌شخص را به خود مشغول و او را دچار عذاب‌‌وجدان کرده، فرار خودش است بعد از تیر خوردن دوستش. او برای رهایی از عذاب‌وجدان به روان‌شناس پناه می‌برد. روان‌شناس به او پیشنهاد می‌دهد برای آن‌که از بند این تجربه‌ی دردناک خلاص شود، خاطره‌اش را بازگو کند. راوی جوری این خاطره را تعریف می‌کند انگار دارد با خودش حرف می‌زند، نه روان‌شناس.
داستان کیفیت سیال دارد و صحنه‌ها مدام جا‌به‌جا می‌شوند. از همان ابتدا معلوم است راوی فردی است کلافه و آشفته. ایده‌ی داستان هم دردناک است؛ اما داستان آن‌طورکه باید نمی‌تواند با خواننده ارتباط برقرار کند و دلیل اصلی آن زبان داستان است. زبان وسیله‌‌ای است برای برقراری ارتباط. ما از زبان استفاده می‌کنیم تا مفاهیم ذهنی‌مان را به دیگران منتقل کنیم. زبان یکی از عناصر مهم داستان است و انتخاب زبان مناسب از نکات بسیار مهمی است که نویسنده باید به آن توجه کند. اگر این انتخاب به‌درستی انجام نشود، خواننده‌ها نه‌تنها با داستان ارتباط برقرار نمی‌کنند، بلکه هدف نویسنده را هم از نوشتن آن اثر یا به‌اصطلاح کانون تمرکز آن را نمی‌فهمند. دراین‌صورت زبان کارکرد اصلی‌اش را که ایجاد ارتباط است از دست می‌دهد و خود تبدیل به مانعی بزرگ برای آن می‌شود. پس زبان یک داستان باید جوری انتخاب شود که مفاهیم ذهنی را به‌درستی بیان کند، قابل‌فهم باشد، مستقیم برود سر اصل مطلب و برای خواننده طرح معما نکند؛ چراکه نویسنده طراح معما یا چیستان نیست.
زبان داستان «گوزن، گوزن» زبانی است مخدوش. داریوش کارگر درعین‌ این‌که سعی ‌کرده کلافگی ذهن راوی را نشان دهد، اما از همان آغاز داستان با جمله‌های پیچیده و تکراری خواننده را کلافه هم می‌کند و به‌مرور بین او و داستان فاصله می‌اندازد: «افتاد. دیدی که افتاد. اول‌بار این‌جا آمد سراغت. بعد، چند بار دیگر و بعد، دیگر رهایت نکرد. مهم نیست که خودش را نشان می‌دهد و وقتی می‌رود، چشم که باز می‌کنی، فکرش دیگر ول‌کن نیست. گریزان نیستی چون از دیدنش نمی‌توانی باشی. بود آخر. و آن‌طور هم که بود، انگار می‌خواست باشد همیشه…» زبان به‌جای آن‌که ذهنی کلافه بسازد، خواننده را گیج و ارتباط ذهنی او را با داستان قطع می‌کند.
کمی جلوتر که می‌رویم، بوی تقلید از سبک زبانی هوشنگ گلشیری به‌وضوح حس می‌شود. همان‌طورکه ماریو بارگاس یوسا، گابریل گارسیا مارکز را «نابغه‌ی شوم» می‌نامید، هوشنگ گلشیری هم نابغه‌ی شوم ادبیات فارسی است. «شوم» نه به‌معنی منفی کلمه، بلکه تنها به این دلیل که نمی‌شود از سبک او تقلید کرد. نتیجه‌ی تقلید از سبک گلشیری شکست است. در این داستان هم نتیجه‌ی این تقلید، واژه‌گزینی نادرست، پرش جمله‌ها و ارجاع غیراصولی ضمیرهاست که نه‌تنها باعث پیچیدگی معنی نمی‌شود، که از کیفیت اثر هم کم می‌کند. درنهایت، می‌توان گفت «گوزن، گوزن» داستانی‌ است با ایده‌ی خوب، که عنصر زبان در آن مخدوش است و این هم مانع بست‌‌وتوسعه‌ی دقیق ایده شده و هم مانع محکمی برای برقراری ارتباط با داستان.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, گوزن، گوزن - داریوش کارگر دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داریوش کارگر, داستان ایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, گوزن، گوزن

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد